۱۳۸۸ مهر ۷, سهشنبه
رازهای جذابیت "مخابرات" برای دوستان سپاهی ام !
رازهای جذابیت "مخابرات" برای دوستان سپاهی ام !
این نوشته را به دوستان سپاهی ام تقدیم می دارم . آنانی که برای درک یک لحظه از قشنگی های فهم و معرفتشان حسرتناک بوده ام . آنانی که : دربرابر کوه کوه درد ، کوه بوده اند ، و دربرابر وسعتی از نیازمندی های تمام نشدنی بشری ، تبسم . آنان را ندیدم سربه غرور برآورند و برزمین با تکبر قدم گذارند و با تکبر سخن بگویند . وآنانی که : هر چه مرتبت های دنیایی شان بلندی می گرفت ، متعمدانه ، خاکساری خود را شدت می بخشودند ، و هرچه غلیان عاطفه اطرافیانشان فوران می کرد ، سینه هایشان را برای جذب آنهمه عاطفه سراسیمه سپر می کردند . خدایا ، آنان ، دوستان سفرکرده من ، هنوز هم هستند . بی های و هوی . می دانم . هنوز هم هستند : بی های وهوی . می دانم. درگوشه وکنار.
دو روز از خرید پنجاه درصد+ یک سهم از سهام شرکت مخابرات توسط سپاه می گذرد . ظاهرا کنسرسیوم های دیگری نیز برای خرید این سهام دورخیز کرده بودند اما مگر می شود بی اذن واراده سازمان خصوصی سازی که امروز یکی را دارای صلاحیت می داند و روز دیگر عدم لیاقت او را کف دستش می گذارد ، برای ربودن این سهام حساس ، پای پیش نهاد ؟
هنوز ابهام های فراوانی در چند و چون ارائه این سهام ، و تاخیر های بی دلیل آن در کار است . کسی نمی داند در پس پرده رابطه های همیشگی مردان آهنین ما چه گذشته و چه می گذرد . مردم ما به دلیل این که بعدها ، وقتی همه کارها سامان داده شد و آب از آسیاب افتاد در جریان کارها قرار می گیرند ، مردم فلک زده ای هستند که باید در ته صف محرمیت قرار گیرند . باورم براین است که : با این مردم ، بدجوری بازی می شود . می بینم که ریسمانی به گردن این مردم بسته و آنان را به هرکجا که می خواهند می کشند و می برند .
من از این که آن مردان آهنین پنهان در پس پرده ، همواره به ریش و قد و بالای این مردم می خندند ، و بدون دغدغه کارشان را پیش می برند در عذابم .
جاذبه شرکت مخابرات برای دوستان سپاهی ما از دو منظر قابل اعتناست :
- یک این که : شرکت مخابرات شاید از معدود شرکت های سود ده و بی شکست و بی رقیب است . شرکتی که سود روزانه آن که هیچ ، سود ثانیه های آن را می شود از پیش محاسبه کرد و آن را به حساب جاری خود واریز کرد . شرکت های غول آسایی چون پتروشیمی حتی درحال رکود و ورشکستگی اند اما مخابرات در این سالهای بحرانی هیچگاه به مرز تهدید نیز نرسید .
طعم شیرین سودهای حتمی ، برای خیلی ها وسوسه انگیز است . حتی برای وارد کنندگان شکر. اگر چه به قول آقای نادر قاضی پور نماینده مردم ارومیه : آقای میرکاظمی (وزیر بازرگانی دولت نهم ) در دو سال گذشته سی و دو کارخانه قند کشور را با واردات شکر تعطیل کرد . و امسال چهار کارخانه تعطیل شده اند و باقیمانده ها با سی درصد ظرفیتشان کار می کنند . آقای قاضی پور ادامه می دهد : ...این آقازاده ها شکر وارد می کنند و مردم را بیچاره می کنند .
من به سخن این نماینده عزیز کاری ندارم . اما دوست داشتم به دوستان سپاهی مان بگویم : اگر نگران اقتصاد کشورید ، بخشی از آن هشت میلیارد دلاری را که با یکدست دادید وبا دست دیگر مدیریت بر مخابرات کشور را درعرض نیم ساعت دریافت کردید ، می دادید به مثلا کشت و صنعت نیشکر خوزستان . و آنهمه متخصص و کارگر را از وحشت بیکاری و ورشکستگی بدر می آوردید . البته من پاسخ پرسش خود را می دانم . کسی که برود و کشت و صنعت نیشکر خوزستان را از ورشکستگی بدرآورد ، حتما باید یک احساس تلخی نسبت به بیکاری و دربدری داشته باشد . و در نقطه مقابل : به عزت و سربلندی و خودکفایی .
شرمنده ام که بگویم : دوستان سپاهی ما سالهاست که از شور و شورش های درونی سالهای دفاع مقدس فاصله گرفته اند . دیگر مثل سابق شعار نمی دهند . شعار را گذاشته اند برای مردمی که مرتب و یک نفس با مرگ برفلان و زنده باد فلان سرگرم باشند .
- ودو این که : دست یابی برمدیریت همه جانبه مخابرات کشور ، همیشه برای نیازهای امنیتی سپاه و همان مردان آهنین پس پرده ، یک امر حیاتی بوده است . با دست نهادن برمدیریت مخابرات ، می توان برهمه سیستم های مخابراتی کشور ، از تلفن و تلفن همراه و پیام های تلفنی و اینترنت و اینمارست و هر کوفت و زهر ماری که به سیگنالها و پالس های مخابراتی مربوط باشد ، تسلط یافت .
دراین روند ، مردم ، به بازیچه های احمقی تغییر ماهیت می دهند که انگار خودشان با پای خودشان رفته اند به دفاتر مخابراتی ، و یک بی سیم جاسوسی به اسم تلفن همراه ، از مدیران مخابرات ، که حالا دوستان سپاهی ما هستند ، تحویل گرفته اند وبسته اند به کمرشان . حالا نوبت سیگنال های نامحرم مخابراتی است که به راحتی آب خوردن آنان را رد یابی کنند .
این مردم رام و مطیع ، بهرکجا که بروند و با هرکه صحبت کنند ، سیگنال های وظیفه شناس ، دقیقا چند وچونشان را به مردان آهنین ما گزارش می دهند و شنیده ها و دیده ها را بی کم وکاست می برند و داخل پوشه ها و پرونده هایی که برای هرکدامشان ترتیب داده اند می اندازند .
یکی از دوستان ساده من می گفت : من که راضی نیستم . این کار اگر انجام شود شرعا حرام است . یکی از صفات خدای متعال ستارالعیوبی اوست . اگر قرار باشد برای مردم پرونده تشکیل بدهند و معایب آنان را (به زعم خودشان) در آن پرونده ها انبار کنند ، این کار ، از شرع و ذات صفات الهی بدور است .
به دوست ساده ام گفتم : بنده خدا ، شرعی که در دست مردان آهنین پس پرده ما اسیر است و صدای ضجه خودش از متولیان امورشرعی تا هفت آسمان بالا رفته ، مگر جرات می کند سخن از غیرشرعی بودن شنود گفتگوهای خصوصی مردم و رد گیری رفت وآمد آنان براند ؟ چنان پرونده ای برای شرع مقدس بسازند که ذلیل خاص وعام شود .
وگفتم : اگر شرع کاره ای بود ، این مردان آهنین را با نیمی از آن هشت هزار میلیارد تومانی که معلوم نیست چگونه به یکی از تعاونی های سپاه راه یافته ، به سمت خوزستان گسیل می نمود . خوزستانی که یک زمان خواستگاه و خاستگاهشان بود و خاطره هایی شیرین و شوق انگیز از آن دارند . تا چه بکنند ؟ تا همان کشت و صنعت نیشکر را از دریوزگی بدرآورند و به آقا زاده های سیری ناپذیر وارد کننده شکر بگویند : اگر به اندازه کافی سیر شده اید ، لطفا یک چند قدم کنار بروید و اجازه بدهید مردم هم به یک نیم نوایی برسند .
درعین حال که حقه بکار رفته درمعامله اخیر هیچ ربطی به اسلام و مسلمین ندارد ُ اما تنفر و آسیبش درجان مردم و نظام می نشیند و آنان را بیش از پیش از مردان آهنین پس پرده منزجر می سازد . حقه ای که دراین معامله ، خنده هر کودکی را برمی انگیزد . معامله ای صوری . از دولت به دولت . به اسم خصوص سازی . حقه ای که به اسم شرع صورت گرفته و نه قانون . شرعی که لاشه اش را می توان در نفرت مردمان کوچه و بازار جست. شرعی که از انباشت این زد و بندها به موجودی لاغر و استخوانی و رو به موت مانند شده است . که در این سالها ، هرکه توانسته از او بهره برده اما بهره ای به او نرسانده .
برادران سپاهی ما شاید از آن روی برای خرید موثر و تعیین کننده سهام مخابرات برنامه ریزی حیثیتی کرده اند که می دانند با تسلط بر مخابرات ، درآینده ای که به فردا می ماند ، می شود کاری کرد که حتی از تلفن همراه خاموش یک نفر ، هم مکالمات او را شنود کرد ، و هم رد او را گرفت . داستان گوشی های قاچاق و سیستم های نامتجانس آنها ، حاشیه ناچیزی است براین متن مفصل .
من با اطمینان می گویم که با تسلط سپاه برمخابرات کشور ، بیش از پیش ، این ته مانده اعتماد مردم به مسئولان زدوده خواهد شد . و صباحی بعد ، سپاهیانی که روزگاری تخم چشم مردم بودند ، به غریبه هایی تغییر چهره می دهند که همیشه ازپس دیواری و گذری و سایه روشن معبری به گوش ایستاده اند تا هم جیبشان را به اسم قانون و شرع خالی کنند هم از رازهای خصوصی مردم ، و از خلوتشان سردر بیاورند . خلوتی که متعلق به خدای خوب ، و خود خود خود مردم است و هیچ احدالناسی اجازه سرک کشیدن به کل و جز و اختفای آن ندارد . من دراین مقال ، برادران پاک نهاد سپاهی خود را ، آنانی را که از این روند ناخشنودند به این حدیث شریف معصوم (ع) ارجاع می دهم : خدای متعال در محشر ، پرونده خصوصی بندگان خود را ، خود – بی حضور غیر- وارسی می کند تا بندگانش بخاطر خطاهای دنیایی شان شرمگین نشوند .
روح این حدیث را مقایسه کنید با آبروهایی که تاکنون برده شده ، آنهم به اسم شرع و با مجوز های شرعی فراوان و مکتوب . شرعی که دراین میان بازیچه ای است برای آنانی که می خواهند به اسم دین و نظام و سپاه به سرمردم کلاه بگذارند و سراز خلوت مردمان در بیاورند . آنانی که وقتی وجدان مبارکشان می جنبد که : نکند رضایت خدا در این واکاوی ها و تجسس ها نباشد ، مجوزهای شرعی راحت الصدور به آنها می گویند : بی خیال ، بروید جلو که طرف ممکن است جاسوس باشد . جاسوس هم که نباشد شاید برای مبادای او گزکی پیدا شد و در پرونده اش جا گرفت و به وقت ضرورت زبان بسته اش را گشود و به اعترافش واداشت .
حمایت ۳۱۰ فعال سیاسی از علمای عظام صانعی و منتظری

بیش از 300 نفر از فعالان سياسي، اجتماعي، فرهنگي و مدني با انتشار نامه ای خطاب به ملت ایران و مراجع تقلید، از فراخوان آيتالله العظمي حسینعلی منتظري برای مقابله مراجع تقلید با ظلم به شهروندان در پوشش و به نام دین،و همچنین از اقدامات شجاعانه آیت الله یوسف صانعی حمایت کردند.
به گزارش نوروز، امضاء کنندگان این نامه با اشاره به اینکه"وقايع و فجايعي در حق آحاد ملت رخ داده است كه در صورت سكوت بزرگان ديني، اين رخدادهاي تكان دهنده نه تنها در پيشگاه مردم، بلكه در پيشگاه حق نيز به نام آنان نوشته ميشود" تاکید کرده اند که فجایع اخیر همچنين باعث بدنامي دين اسلام ـ كه اين اعمال با استناد و اتكاء به آن يا شبيه سازيهاي نادرست و ناچسب به بخشهايي از تاريخ صدر اسلام صورت ميگيرد،خواهد شد.
فعالان سیاسی،اجتماعی،فرهنگی در این نامه نوشته اند" آيتالله العظمي منتظري، به خاطر احساس وظيفه ديني و ملي، در پيام اخيرشان به مراجع تقليد، عالمان دين و حوزههاي علميه، ضمن بدعت خواندن رفتارهاي حاكمان پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري و ابراز تأسف از ستمهايي كه بر شهروندان به نام دين ميرود، از آنان خواستهاند كه در برابر ظلمها، بدعتها و كارهاي خلافي كه به نام دين صورت ميگيرد، سكوت نكنند و در راستاي فریضه بسيار مهم امر به معروف و نهي از منكر براي جلوگيري از انحرافات و اصلاح امور جامعه، كه مورد انتظار مردم است، اقدامات شايسته و فوري انجام دهند."
امضاء کنندگان این نامه همچنین اقدام آیت الله منتظری و آیت الله صانعی را اقدامی شجاعانه توصیف کرده و تاکید کرده اند که"ما، امضاء كنندگان اين بيانيه، ضمن حمايت از اقدامات مسئولانه و شجاعانه آيتالله منتظری و آيتالله صانعي، در شرايط خطير كنوني، از ساير مراجع عظام و علماي دين انتظار داريم آنان نيز به اين فریضه ديني مجدانه عمل كنند."
متن کامل نامه فعالان سیاسی،فرهنگی و اجتماعی در حمایت از فراخوان ظلم ستیزانه آیت الله العظمی منتظری و مواضع شجاعانه آیت الله صانعی چنین است:
« مراجع و عالمان دینی در پیشگاه خدا و مردم مسئولند»
ملت شریف ایران،
همگان به یاد دارند که مراجع و عالمان دینی متعهد در سالهای پیش از انقلاب همواره مرجع و پناهگاه مردم در برابر دولتها و عملکرد نادرست دولتمردان بودند و به لحاظ مالی به حکومت وابستگی نداشتند. اما در سالهای پس از انقلاب، جمعی از آنان خواسته یا ناخواسته، منصب حکومتی یافته و یا به حکومت وابسته شدهاند. بدین ترتیب، افزون بر این که تمامی کارهای دولت به نام همه روحانیون تمام شده و میشود، دولتمردان و حاکمان از این اهرم برای فشارآوردن به روحانیان در راستای پیشبرد مقاصدشان، بهره میگیرند.
امروزه اما، وقایع و فجایعی در حق آحاد ملت رخ داده است که در صورت سکوت بزرگان دینی، این رخدادهای تکان دهنده نه تنها در پیشگاه مردم، بلکه در پیشگاه حق نیز به نام آنان نوشته میشود و همچنین باعث بدنامی دین مبین اسلام ـ که این اعمال با استناد و اتکاء به آن یا شبیه سازیهای نادرست و ناچسب به بخشهایی از تاریخ صدر اسلام صورت میگیرد ـ خواهد شد و همچنین حق آزادی بیان و استقلال آنان را که از ویژگیهای روحانیت شیعه است از آنان سلب خواهد کرد.
برهمین اساس بوده است که آیتالله العظمی منتظری، به خاطر احساس وظیفه دینی و ملی، در پیام اخیرشان به مراجع تقلید، عالمان دین و حوزههای علمیه، ضمن بدعت خواندن رفتارهای حاکمان پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و ابراز تأسف از ستمهایی که بر شهروندان به نام دین میرود، از آنان خواستهاند که در برابر ظلمها، بدعتها و کارهای خلافی که به نام دین صورت میگیرد، سکوت نکنند و در راستای فریضه بسیار مهم امر به معروف و نهی از منکر برای جلوگیری از انحرافات و اصلاح امور جامعه، که مورد انتظار مردم است، اقدامات شایسته و فوری انجام دهند.
ما امضاء کنندگان این بیانیه، ضمن حمایت از اقدامات مسئولانه و شجاعانه آیتالله منتظری و آیتالله صانعی، در شرایط خطیر کنونی، از سایر مراجع عظام و علمای دین انتظار داریم آنان نیز به این فریضه دینی مجدانه عمل کنند، با این امید که به خواست خداوند مؤثر افتد و نام نیکی از آنان در دفتر الهی و خاطره ملت ایران ثبت شود.
شش مهرماه 1388
حمید آصفی، محمد آزادى، سامر آقایی، احمد آدینهوند، محمد ابرهیم زاده، عباس ابوذری، هادی احتظاظی، حمید احراری، طاهر احمدزاده، حسن احمدی، محسن احمدی، امین احمدیان، عبدالمجید الهامی، مصطفی اخلاقی، میلاد اسدی، حسن اسدی زیدآبادی، بهرام اسماعیل بیگی، رشید اسماعیلی، سید کوزاد اسماعیلی، مرتضى اشفاق، حسن افتخاراردبیلی، جلال اقتدارى، امیر اقتنایی، اعظم اکبرزاده، زهرا اکبرزاده، علیرضا اکبرزادگان، علی اکرمی، پروین امامی، محمود امیر احمدى، مهدی امینیزاده، حجت انصاری، حسین انصاریراد،علی انجم روز،حامد ایرانشاهی، کمالالدین بازرگانى، پروین بختیارنژاد، اکبر بدیعزادگان، رحمتالله برهانى، ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، فرشته بازرگان، محمدنوید بازرگان، مختار باطولی، ایرج باقرزاده، ناصر بهبهانی، پوریا براتیان، محمد بذرپور، محمد بستهنگار، مهدی بستهنگار، محمدحسین بنیاسدی، عماد بهاور، حمید بهشتی، بهزادى، محمد بهفروزى، مهرداد بزرگ، نجات بهرامی، آرش بهمنی، صفا بیطرف، مسعود پدرام، محمد پوررضایی، عباس پوراظهرى، رضا پویان، حبیبالله پیمان، مجید پیمان، عبدالرضا تاجیک، عباس تاجالدینی، مصطفى تنها، غلامعباس توسلى، محمد توسلى، محمدرضا توسلى، مجید تولائى، مجید جابرى، علی جمالی، رضا حاجى، بهمن حافظى، طه حجازى، جلالالدین حجتی، حمید حدیثی، علی حدیثی، حسین حریرى، آیدین حسنلو، مهدی حسیننژاد، بهزاد حقپناه، جمشید حقگو، ابوالفضل حکیمى، عبدالکریم حکیمى، مجید حکیمى، محمدرضا حمسى، محمد حیدری، فخرالدین حیدریان، مقدم حیدری زاده، جعفر خائف، رضا خجسته رحیمی، ابراهیم خدادادى، امیر خرم، مصطفی خسروی، حسین خطیبی، محمد خطیبی، ابراهیم خوش سیرت سلیمی، اسماعیل خوش محمدى، هوشنگ خیراندیش، محمدعلى دادخواه، رسول دادمهر، محمد دادیزاده، محمد مهدى دانشیان، محمود دل آسایى، عباس دهقان نژاد، مصیب دوانى، ابراهیم دینوی، امیر خسرو دلیرنانی، محمد صادق ربانى، تقی رحمانی، محمدجواد رجائیان، علیرضا رجایى، محمد صادق رسولی، احد رضائى، اصغر رضائى، بهمن رضاخانى، سعید رضوی فقیه، حسین رفیعى، مهدى رهنما، فرزانه روستائی، محمد جواد روح، رضا رئیس طوسى، جمال زره ساز، علی زرین، محمدابراهیم زمانى، پرویز زندى نیا، علیرضا ساریخانى، نسرین ستوده، عزت الله سحابى، فریدون سحابى، هاله سحابى، محمد سرچمى، محمود سعیدزاده، بیوک سعیدی، عبدالفتاح سلطانی، مرتضی سلطانیه، علی سیاسی راد، محمدعلی سیدنژاد، سید محمد علی سیفزاده، سلمان سیما، مرتضی سیمیاری، محمود بصیر شاددل، ابراهیم شاکرى، على شاملومحمودی، حسین شاه حسینى، الله وردى شمبورى، احمد شهامت دار، صابرشیخلو، آمنه شیرافکن، عطاء اله شیرازی، هدی صابر، محمد صاحب محمدی، محمد صادقی، هاشم صباغیان، احمد صدر حاج سیدجوادى، رضا صدر، سمیرا صدری، مهدى صراف، فضل الله صلواتى، حمیدرضا صمدی، مظفر صفری، سعید صاحب محمدی، جلیل ضرابی، على اشرف ضرغامى، فریدون ضرغامى، اعظم طالقانى، حسام طالقانى، طاهره طالقانى، نرگس طالقانى، اکبر طاهرى، رئوف طاهرى، محمد طاهرى،امیر طیرانی، مهدی عربشاهی، روئین عطوفت، باقر علائی، علی علوی، محمدباقر علوى، محمدحسن علیپور، رضا علیجانی، على علیزاده نائینى، محمد جعفر عمادى، محمود عمرانى، سید جعفر عباس زادگان ، هما عابدی، شیرین عبادی، محمد حسین غفارزاده، على اصغر غروى، علیرضا غروى، ماجد غروى، مسیح غروى، سعید غفارزاده، على غفرانى، فریده غیرت، مصطفی فاضلی، رضا فانی ، باقر فتحعلی بیگی، ارسلان فلاح، مقصود فراستخواه، مهدی فخر پویان فخرآیی، غفار فرزدى، حسن فرح آبادی، فاطمه فرهنگ خواه، حسن فرید اعلم، فرزاد قاسمی، سعید قاسمی نژاد، عباس قائم الصباحی، محمد قائم مقامی، خسرو قشقایى، ماهرو قشقایى،مهدی قلیزاده اقدم، عبدالمجید قندى زاده، نظام الدین قهارى، مصطفى قهرمانى، حجت الله قیاسى، رحمان کارگشا، اسداله کارشناس، امیر حسین کاظمی، مرتضى کاظمیان، هادی کحالزاده، محسن کدیور، خسرو کردپور،مسعود کردپور، کاوه قاسمی کرمانشاهی، على کرمى، فریدون کشکولی، پروین کهزادى، بهناز کیانی، بیژن گل افرا، فاطمه گوارایی، مسعود لدنى، حسین لقمانیان، احسان مالکی پور، محمد تقى متقى، حسین مجاهد، محسن محققى، نرگس محمدی، نوشین محمدی، محمد محمدى اردهالى، سید على محمودى، حسین مدنی، سعید مدنى، ماشاءالله مدیحى، فرید مرجائی، احمد مدادی، مصطفى مسکین، رضا مسموعى، لیلا مصطفوى، عباس مصلحى، محمد جواد مظفر، مهدی معتمدی مهر، احمد معصومی، ضیاء مصباح، یاسر معصومی، بدرالسادات مفیدى، مرتضى مقدم، علی مقیمی، کاظم ملکی، علی ملیحی، مهدی ممکن، قدرت منصوری، حسام منصوری، خسرو منصوریان، کیوان مهرگان، کامران مولایی، علیرضا موسوی، سیدرضا موسوى سعادتلو، علی اکبر موسوی خوئینی، اتابک موسوی نسب، على مومنى، محمود مومنى، بیژن مومیوند، امیر میرخانى،علی مینایی، احمد میرزایی، وحید میرزاده، مرضیه مرتاضی لنگروی، حسن نراقى، مجتبی نجفی، جعفر نقمی، محمود نکوروح، امیر نکوفر، محمد تقى نکوفر، مهدی نور بخش، فخرالسادات نوربخش، منوچهر نوربخش، حسین نوری زاده، سعید نعیمی، امین نظری، احمد هادوی، هادى هادى زاده یزدى، محمد هاشمی، ناصر هاشمی، فرید هاشمی، بهاره هدایت، خلیل هراتی، مراد همتی، علیرضا هندى، احسان هوشمند، رسول ورپایى، صدیقه وسمقی، رحیم یاورى، على فرید یحیایى، ابراهیم یزدى، حسن یوسفى اشکوری، حسن یوسفیان آرانی، میر محمود یگانلی .
فرهنگنامه سبز: شماره 56 - صندلی

صندلی( Sandali ): بر وزن سیدعلی. نشستنگاه. محل نشستن. محل جلوس. محلی که روی آن بنشینند و چهار پایه و دو دسته داشته باشد. چیزی که از صندل درست کنند. سالن: " محلی باشد که در آن تعدادی صندلی واقع شده و کسی پشت تریبون حرف بزند، و افرادی که روی صندلی نشسته اند از سالن رفته باشند." صندلستان: " سالن مجمع عمومی سازمان ملل". صندلستان خالی: " همان سالن در هنگام سخنرانی احمدی نژاد." به شیئی گفته شود که از پارچه یا چرم و چوب و میخ و پیچ درست شده و روی آن بنشینند و در هنگام سخنرانی به در و دیوار نگاه کنند یا روزنامه بخوانند یا دستشان را توی دماغ شان کنند.( صندلنامه شیخ طرسوسی، ص 764) جمع: صندلی ها. مثال: صندلی راحتی، صندلی استیل، صندلی الکتریکی، صندلی قدرت. کاربرد در جمله: " احمدی نژاد برای صندلی های خالی سالن مجمع عمومی نیم ساعت سخنرانی کرد." کاربرد دوم در جمله: " از وقتی بیست سال قبل روی صندلی نشست دیگر کسی نتوانست او را از جایش بلند کند."
دانشگاه شریف یک صدا: مرگ بر دیکتاتور
صندلی های خالی پاسخ سبزها به لاریجانی از نوع جواتش
کارگاه سه روزه "زبان، شناخت و واقعیت" از صبح امروز، سه شنبه هفتم مهرماه، با شرکت اساتید فلسفه و دانشجویان دکتری از دانشگاههای شریف، تربیت مدس، علوم و تحقیقات و انجمن حکمت و فلسفه ایران در پژوهشگاه دانشهای بنیادین (IPM )، پژوهشکده فلسفه تحلیلی آغاز گردید. این در حالی است که به محض آغاز سخنرانی جواد لاریجانی که رئیس این پژوهشگاه و مسئول مرکز برگزاری این همایش می باشد، تمام دانشجویان و اکثریت قریب به اتفاق اساتید، در اعتراض به مواضع نامبرده در قضایای پس از کودتای انتخاباتی و بویژه هتاکی های چند روز گذشته او نسبت به میر حسین موسوی، سالن سخنرانی را ترک کردند تا سخنرانی رئیس پژوهشگاه برای صندلیهای خالی انجام شود! نکته جالب توجه، ترک سالن توسط تعداد کثیری از اساتید بنام فلسفه است. جواد لاریجانی که دچار شوک شده بود پس از قریب 10 دقیقه و سخنرانی برای 7 یا 8 نفر از کارکنان پژوهشگاه، مجبور به ختم سخنرانی خود و ترک سالن گردید! تصاویر و گزارشهای تکمیلی به زودی ارسال می گردد. به نظر می رسد شیوع این فرآیند در سمینارها و کنفرانسهایی که مسئولان دولتی برای ایراد سخن حضور پیدا می کنند، یکی از موثرترین روشهای نافرمانی مدنی علیه کارگزاران و دوستداران دولت کودتاست.
دنیای فوتبال در پی افشاگری توقیف شد

بنا به تصمیم شورای سیاستگذاری روزنامه دنیای فوتبال، انتشار این روزنامه متوقف می شود. روزنامه دنیای فوتبال که از پرطرفدارترین روزنامه های ورزشی ایران محسوب می شود، در ماه های اخیر با چند مورد شکایت از سوی شخصیت های مختلف در صحنه فوتبال ایران مواجه شده بود . این روزنامه در روزهای اخیر و در آستانه دیدار استقلال و پرسپولیس در روز دوم اکتبر (10 مهر) مدعی شده بود به اطلاعاتی دست یافته که نشان می دهد نزدیک به دو سوم بلیط های این مسابقه که در ورزشگاه آزادی برگزار می شود، به فروش نخواهد رسید و به نیروهای انتظامی اختصاص یافته است. تا کنون هیچگاه یک روزنامه ورزشی به حکم دولت ایران تعطیل نشده است و در صورتی که وجود حکمی در مورد توقف انتشار روزنامه دنیای فوتبال از سوی وزارت ارشاد ایران به اثبات برسد، این اولین مورد توقف انتشار یک روزنامه ورزشی به حکم دولت محسوب می شود.
مصاحبه با دختر شهید باکری

آنچه میخوانید مصاحبه دختر شهید باکریست با روزنامه اعتماد:
هنگام شهادت پدرتان چند سال داشتید؟
۲۶ ساله هستم و هنگام شهادت پدر، ۱۱ماهه بودم.
-چندمین فرزند خانواده شهید باکری هستید؟
من دومین فرزند شهید باکری هستم.
-نسبت به نام باکری چه حسی دارید؟
این اسم یک مسوولیتی به همراه می آورد و یک شجاعت خاصی لازم است تا بتوانیم از آن استفاده کنیم به همین دلیل چون احساس می کنم هنوز فرد کاملی نیستم، از این اسم استفاده نکردم.
-علت این عدم حضور و فراموش کردن کسانی چون شما یا فرزندان شهید همت و حتی شهیدان دیگر را واضح تر برایمان بگویید. چرا فقط در مناسبت های خاص، تصاویری از امثال پدر شما پخش می شود؟
من علت را در دو چیز می بینم. در این سال ها به صورت منفی از نام شهدا استفاده کرده اند. با وجهه یی که در دید مردم از شهدا ساخته اند، تصور مردم را تغییر داده اند. به فرض،مردم می گویند ما فکر کردیم شما خانواده شهید باکری هستید و زندگی آنچنانی دارید. در مورد شهیدان بد عمل شده. هرجا خواستند از شهدا استفاده کردند. اینها شهدا را به نام خودشان کرده اند. یکسری از کسانی که هرگز در جنگ و جبهه حضور نداشتند، خانواده شهدا را کنار زده اند. کسی نمی پرسد خانواده شهید باکری چه نظری دارد. به سراغ کسانی می روند که هیچ نقشی در جنگ و شهادت نداشتند. از آنجا که من در مدرسه شاهد درس خوانده ام بسیاری از دوستان من بودند که کسی به سراغ آنها نمی آمد. آنها فقط ادعای احترام به ارزش های شهدا را دارند. ولی واقعاً کاری انجام نمی شود و مردم فکر می کنند اکنون چه امتیازی به خانواده های شهدا تعلق می گیرد. در واقع کسانی که از اسم شهدا استفاده می کنند تنها به دنبال منافع خود هستند، نه منافع کشور.
-از خاطراتی که مادرتان در مورد پدر، برایتان نقل کرده می توانید نمونه یی برایمان عنوان کنید؟
مادر من، وجهه پدرم را در خانه بسیار پررنگ کرد. در واقع برای من و برادرم احسان، پدرم و عمویم، یک الگوی واقعی هستند. مادرم همیشه می گفت پدرم فرد صادقی بود و به تمامی مردم احترام یکسانی قائل بود. آنها مردمی بودند نه به معنای مردم فریب. مردم را آن گونه که بودند می پذیرفتند و این طور نبود که تنها برای مردمی ارزش قائل باشند که با اعتقادات آنها همسو باشند. مردم را آن گونه که بودند، قبول داشتند. پدرم عاشق خانواده و زندگی اش بود. چیزی که من را ناراحت می کند این است که می گویند این افراد، عاشق شهادت بودند. در حالی که پدر من، در عین حال که عاشق همسر و فرزندانش بوده است برای ادامه راه امام به شهادت رسید.
-از سختی هایی که در این دوران داشته اید یا تجربه های تلخی که از طرف مادرتان نقل شده، برایمان بگویید.
من دوران کودکی خودم را به یاد ندارم. فرزندان شهدا بسیار سریع بزرگ می شوند. نقش کودکی چندانی نداشتم. یکی از سختی هایی که آن موقع مادرم متحمل شد، آن بود که در آن زمان به همسر شهدا که می خواستند به تنهایی فرزندانش را بزرگ کنند، حرف و حدیث های فراوانی می گفتند و به آنها نگاه خاصی داشتند. من آن موقع این ناراحتی مادرم را از آن صحبت ها و نگاه ها احساس می کردم. در واقع مادرم هم نقش مادر و هم نقش پدرم را برای ما ایفا کرد به همین خاطر هیچ گاه نتوانست نقش مادری خود را به خوبی ایفا کند. تمامی فرزندان شهدا این خلأ را همیشه داشته اند که مادرشان به طور کامل نه، توانسته مادر باشد و نه توانسته نقش پدر را به طور کامل برایشان ایفا کند. در واقع ما به اندازه نه پدر داشتیم و نه مادر. با توجه به اینکه من بچه حساسی بودم و همیشه به دلیل نبودن پدرم گریه می کردم این مساله سختی بسیاری را برای مادرم ایجاد می کرد.
-در این سال ها چه کسانی از مسوولان در کنار شما حضور داشتند؟
از مسوولان که کسی حضور نداشت. آقای نصرت الله کاشانی و آقای عبدالعلی زاده، همیشه در کنار ما بودند و در دوران کودکی ما محبت بسیاری نسبت به من و برادرم داشتند. در این میان آقای کروبی نیز نظر مثبتی نسبت به ما داشتند. یک بار هم آقای محسن رضایی به منزل ما آمدند. در واقع می توانم بگویم در مواقع خاصی به یاد شهدا می افتند. مثلاً در سالی که بحث حمله امریکا به ایران تشدید شد، یکی از مسوولان خانواده شهدا را دعوت کرد. اینکه کسی از مسوولان به صورت مستمر جویای احوال ما باشد، اینچنین نبوده است.
-تعلق داشتن به خانواده شهدا همواره به عنوان یک سرمشق و الگو در جامعه تبلیغ می شده است. آیا شما انطباقی بین این تبلیغ و واقعیت ها می دیدید؟
بزرگ ترین مساله من این است که اکنون به آن شک کرده ام. یک نفر از مسوولان به من پاسخ دهد که ما این میزان سختی و مشکلات را تحمل کردیم و پدرمان شهید شد، اکنون چه چیزی را به دست آورده ایم؟ مادرم شخصیت بسیار والایی از پدرم برایم ترسیم کرده بود، به خاطر همین من سرم را بالا می گرفتم و با غرور می گفتم من دختر باکری هستم و می گفتم پدرم به شهادت رسیده که وضعیت مان بهتر شود. ما کمبودهای بسیاری داریم. در واقع تمامی خانواده های شهدا کمبودهای بسیاری دارند. یک نفر پاسخگو نیست. من بارها از مادرم می پرسم که چرا پدرم رفت؟ پدر به شهادت رسید که این وضع ما باشد؟ به قول پرویز پرستویی در فیلم موج مرده که می گفت؛ «ما را فرستادین جنگ و گفتید شما بروید ما حواس مان به خانواده شما است.» اما در عمل چه شد؟ شهدا به وظیفه خود عمل کردند و شهید شدند آیا دیگران هم به وظایف خود عمل کردند؟ در واقع شهدا رفتند. این افراد به شهادت رسیدند. برای مردم جنگیدند که وضعیت خوب و قابل قبولی داشته باشند. اما اوضاع مردم بدتر هم شد. یک نفر باید به تمامی خانواده های شهدا که خون شان را در راه این کشور فدا کردند پاسخگو باشد. همیشه پدر و عمویم می گفتند مردم باید در حکومتی همانند حکومت عدل علی زندگی کنند. من اعتقاد دارم هیچ گاه حکومت عدل علی اتفاق نخواهد افتاد چون هیچ کس حضرت علی نخواهد شد. هیچ کدام از آن آرمان ها و اهداف، تحقق پیدا نکرد. در مسائل کوچک تر هم اتفاقی نیفتاد. در مساله اقتصادی و معیشت مردم مشکلات زیادی وجود دارد. حداقل اقتصاد مردم وضعیت مناسبی داشته باشد، بقیه مسائل اعم از آزادی بیان و... هیچ. اولین خواسته مردم این است که وضع اقتصادی شان درست باشد. این همه سال است جنگ تمام شده اما کسی از مسوولان نیست که برود وضعیت خرمشهر و آبادان را ببیند. هیچ گونه رسیدگی به آنجا نمی شود. گویا قرار بوده فقط یک تعدادی شهید شوند. آرمان هایی که از آن دم می زدند هم اجرا نشد. کسانی که اکنون در پست هایی مشغول به کار هستند، هیچ شباهتی به شهدا ندارند. به اسم آرمان شهدا سختی های بسیاری را بر مردم روا داشته اند. در این سال ها شهیدان را تبدیل به چوبی کرده اند و بر سر مردم کوبیده اند. به قول مادرم با بیرون بودن موی دختران مان خون شهدایمان پایمال نمی شود. زمانی که دختری به دلیل فقر و نداری مجبور به خودفروشی شود، آن زمان خون پدر من پایمال می شود. البته این اتفاق اخیر باعث شد مردم بفهمند موضع ما چیست و ما در کجا ایستاده ایم و موافق با این روند و این نحوه برخورد نیستیم.
-به اتفاقات اخیر اشاره کردید. نظرتان در مورد اتفاقات اخیر و نوع برخورد با مردم چیست؟
چگونه است کسانی که ۳۰ سال چه خوب و چه بد برای این انقلاب زحمت کشیده اند، یک شبه ضدانقلاب می شوند؟ پسر شهید بهشتی یک شبه بد می شود؟ من با دروغگویی به مردم مخالفم چون پدرم دروغگو نبود. پدر من به این دلیل به شهادت رسید که مردم آزاد باشند. کسی هرگز از پدر یا عموی من نشنیده که به دلیل اعتقادات و مذهب شان به کسی سخت بگیرند یا عنوان کنند چون من این گونه فکر می کنم شما هم باید همانند من بیندیشید و اعتقادات من را دنبال کنید. پدر من شهید نشد که نیروهای ویژه اقدام به ضرب و شتم من با باتوم بکنند. شهید همت نرفت که فرزند و همسرش را ضرب و شتم کنند. آنها انقلاب نکردند و این همه هزینه پرداخت نکردند که وضعیت این گونه شود. چگونه است ما که خانواده شهدا هستیم، یک شبه می شویم برانداز؟، و متهم به مصاحبه با رسانه های بیگانه می شویم؟ من نمی دانم چرا تا این حد به شعور ما توهین می شود؟ زمانی که مردم موضع گیری مادرم را دیدند متوجه شدند ما در چه جبهه یی هستیم. فهمیدند ما مخالف تحمیل مسائل به مردم هستیم. من به دنبال پاسخ هستم. واقعاً دچار سردرگمی شده ام. ما این میزان مصیبت و سختی را تحمل نکردیم که ضدانقلاب ها بیایند و بگویند دیدید چگونه با مردم رفتار کردند. دیدید به شما گفتیم که در نهایت انقلاب، این گونه می شود؛ کسانی که ما در مقابل آنها ایستادیم. تمامی اقدامات نامناسب دیگران را توجیه کردیم اما مگر حوادث این روزهایی که سپری شد، قابل توجیه است؟
-فکر می کنید اگر پدرتان زنده بود چه نظر و دیدگاهی در مورد این اتفاقات و برخوردها داشت؟
آن موقع که پدرم زنده بود، از او خواسته بودند جلوی تلویزیون توبه نامه قرائت کند. نامه یی که مادر من پیش از انتخابات نوشت در مورد همین مساله بود. پدر من را همین رفقای آقای احمدی نژاد و آقای محصولی از سپاه تصفیه کردند و از او خواسته بودند توبه نامه بخواند. در واقع آنها بودند که پدرم را از سپاه بیرون کردند. چه شد که این آقایان، امروز مدافع شهدا شده اند؟ چگونه است کسی که با پدر من که بعدها شهید شد، این گونه رفتار کرد، امروز پست و مقام بالایی می گیرد؟
زمانی که پدر من شهید شد در ارومیه شایع شد که پدرم شهید نشده بلکه به عراق پناهنده شده، تنها به این دلیل که پدرم جنازه نداشت، هیچ گاه در مصاحبه های تلویزیونی به مادرم اجازه ندادند، تعریف کند چه اتفاقی برای پدرم افتاد و همیشه این مسائل سانسور شده اند. من خوشحالم که پدرم نیست این روزها را ببیند. تمامی باورهای من در این سال ها شکسته شد. در واقع نظام جمهوری اسلامی که من نوعی می توانستم مدافع آن باشم، ذره ذره مدافعانش را از دست داد. این همه هزینه پرداخت کرد که چه چیزی را به دست بیاورد؟ شاید اگر پدر و عموی من هم این روزها بودند مجبور می شدم در زندان به ملاقات شان بروم یا اعترافات شان را از تلویزیون ببینم. مردم این روزها به خوبی دروغ را از راست تشخیص می دهند.
منبع: اعتماد
میراثخوار جنگ: دومیلیون نفر در تظاهرات سبز روز قدس شرکت کردند

سعید قاسمی، در سالهای اخیر با پشتوانه مالی و استفاده از امکانات لجستیک تبلیغاتی و تشکیلاتی نهادهای خاص، خود را از رهبران حزبالله ایران میداند و جریان استشهادیون جهاناسلام و نیروهای استشهادی دانشجویان و مزخرفاتی از این قبیل را راه انداخته که جز بیآبرویی در جهان و ضربه زدن به اسلام، چیزی به ارمغان نیاورده است.
به گزارش موج سبز آزادی، این سردار میراثخوار جنگ، که امروز هم حامی سرسخت احمدینژاد شده است، با اعتراف به اینکه "دومیلیون نفر" در تظاهرات سبز روز قدس شرکت کردند با بی شرمی اظهار داشت: "بالاخره ساواکیها، اعضای سازمان مجاهدین خلق و... به همراه خانوادههایشان هم در این کشور زندگی میکنند و بخشی از جامعه را شامل میشوند!" قاسمی بعد از وارد کردن این چند گل به دروازه تیم اصولگرایان با اشاره به اعتراضات پس از انتخابات و جنبش سبز ادعا کرد که "هنوز سایه بنیصدر بالای سر این جنبش مستدام است."
وی که در میان رزمندگان با سابقه جنگ، به ترس از نبرد و دروغگویی نیز مشهور است با اشاره به سخنان فرزند شهید همت و انتقادات وی از اوضاع فعلی گفت: "وقتی فرزند همت این حرفها را میزند باید شبها خون گریه کنم، البته من مقصرم ولی وقتی که در دانشگاهها آنها را چیزخورشان(!) میکنند چه میتوانم بکنم؟"
قاسمی که از رسیدن صدای مخالف مجید مجیدی به گوش رهبری نیز بر آشفته بود اظهار داشت: "همان کسانی که تا دیروز دو میلیارد تومان برای کارهای خود پول میگرفتند امروز سمفونی ای کاش مینوازند! عزیزم مجید مجیدی! درست است که پیش آقا گریه میکنی، آقا هم در پاسخ فرمودند این تلخیها زمان جنگ هم بود، اما باید بگوییم آن روزی که با هنرنمایی خود فیلمی را در مقابل احمدینژاد ساختی کمر جبهه اسلام شکست و گاف دادی و برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی!"
وی در ادامه سیاست کودتاگران، برای تفرقهافکنی و ایجاد نفرت در میان اقشار مردم ایران که با رفتارهای محمود احمدینژاد، به ویژه در مناظرههای انتخاباتی کشور را وارد مرحله بحرانی کرده است گفت: "اعتراضات كسانی كه در مناطق بالای پاركوی مینشینند، چندان مهم نیست، ولی اگر روزی دیدیم که اهالی شوش و... هم پشت سر ما نبودند باید فرار کنیم!"
فرمانده خود خوانده استشهادیون جهان اسلام! در ادامه با اشاره به فیلم 90 سیاسی که در ایام انتخابات منتشر شد و اذعان به اینکه آن فیلم پای خیلیها را لرزانده است از "پسر عموی جانباز" خود هم گذشت نکرد و اظهار داشت: در آن شبهای فتنه میخواستیم تصمیم بگیریم که به چه کسی رای دهیم و حتی از این بالاتر در روز یکشنبه پس از انتخابات و تجمع نیروهای حزب اللهی در میدان ولیعصر پسرعموی جانباز را دیدیم که همراه با گروه دیگر قصد رفتن به صداوسیما را داشت و زانوهایم بخاطراین تفاوتها لرزید. این فتنه همان فتنهای است که عاملان آن حتی اگر نتوانند آن را ادامه دهند پیروز میدان هستند، زیرا دیگر در داخل کشور کسی حواسش به فلسطین و لبنان نیست."
در واقع لازم است که ضمن اشاره به اینکه "در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته؟"، چند جملهای زیر را از زبان یکی از نیروهای قدیمی سپاه به سعید قاسمی یادآوری کنیم:
اول میخواهم چند مطلب را از روزهای اول تشکیل سپاه را به تو گوشزد کنم، روزهایی که به یاد بیاوری کی بودی و چی شدی؟ پسر، آیا روزهای اعزام به کرمانشاه را فراموش کردی که برای اعزام نشدن التماس میکردی؟ که پدر پیر دارم و چه و چه. آیا باز در کرمانشاه، یعنی منطقه هفت، شهید امانی را فریب داده و به سراغ شهید بروجردی فرمانده منطقه نرفتید که: اجازه دهید من برگردم ؟باز شروع کردی: پدرم مریض است و باید در تهران باشم. شهید بروجردی در حضور تو از شهید امانی سوال میکند که این برادر راست میگوید، و امانی میگوید تا آنجایی که که من میدانم اینگونه نیست؛ که بروجردی از تو میپرسد: برای چی عضو سپاه شدی؟ و خودت میگفتی: خیلی شرمنده شدم.
روزی که ما را با علی صدقیان به ایلام اعزام میکردند، شهید بروجردی سخنرانی کرد و اشاره به دروغ تو کرد؛ البته بدون ذکر اسمت. همه ما میدانستیم تو را میگوید، ولی به رویت نیاوردیم. ولی تو باز دروغ گفتن را رها نکردی. حاج علی صدیقان هنوز زنده است. در جمع همه گفت: به همه شما در این گردان علی اکبر اعتماد دارم، به جز سعید، چون به بروجردی دروغ گفت. امیدوارم فراموش نکرده باشی که میگفتی: امانی من را ضایع کرد، و تا شهادت امانی با او حرف نمیزدی. مهمتر از آن، شبی که در منطقه عمومی ایلام (بانی شیطان) در شب عملیات گم شدی!
همان شب امانی با تعدادی از بچه ها شهید شدند و جالبتر اینکه در همان جا صدیقان به تو گفت: برو که اگر بمانی، نیاز نیست عراقیها تو را بزنند، این بچهها میکشندت. بعد فرار کردی به سوی تهران. از همانجا، همه ما که تو را میشناختیم، با تو قطع ارتباط کردیم، ولی باز تو در لشگر 27 حضرت رسول پیدایت شد. گروهی جمع کرده بودی و از رشادتت در کردستان و مهران و ... میگفتی. میتوانی بگویی چطور همه ماها دست و پا و بدن لت و پار داریم، ولی تو افتخار خالیبندی حتی ترکش کوچکی در بدن نداری. آری، شنیدم در قرارگاه شیمیایی شدی! پسر کمی حیا، کمی شرم، فقط کمی ...!
پسر روزی که دوباره با شهید امانی روبهرو شدی چه میخواهی بگوی؟ آنجا این دروغ ها جواب نمیدهد. یک خاطره از شهید همت نقل کنم تا یادت بیاید همت نیازی به دروغ های تو ندارد. در قرارگاه، بنده خدایی با دوربین دنبال کسی میگشت تا با او مصاحبه کند. همه بچهها از دوربین فراری بودند. وقتی پرسید من با کی مصا حبه کنم، همه در یک لحظه به اتفاق گفتند: «خالیبند ما قاسمیه»! خبرنگار پرسید: کدامیک از این برادرهاست؟
همت گفت: بهترین راه برای یافتن او، این است که هر جا دوربین دیدی، سعید هم آنجاست؛ و چقدر راست میگفت، چون بعد از مدتی به شهید آوینی آویزان شدی. به قول بچهها آوینی را با دروغ هایی که بافته بودی، درست وسط میدان مین بردی! پسر، تو از اطلاعات و عملیات فقط اسم آن را یدک میکشیدی. تو کجا میدان مین رفته بودی؟ البته اگر رفته بودی یا شهید میشدی که لیاقت آن را نداشتی، و یا مثل خیلی از ما گوشه آسایشگاه بودی. خالیبندی کار خوبی نیست. راستی، قضیه لبنان و بوسنی بماند!
برگرفته از: ایلنا
اعتراف رسانههای حامی کودتا به پایمردی و استقامت تاجزاده در زندان

برخی از رسانههای حامی کودتای بیست و دوم خرداد، تاحدی از ایستادگی افرادی همچون تاجزاده به ستوه آمدهاند که چارهای جز اعتراف به ایستادگی این افراد برایشان باقی نماینده است.
به گزارش پارلماننیوز، از جمله این رسانهها روزنامه جوان است که در شماره دیروز خود نوشت: (م.ت) از عناصر اصلی آشوبهای پس از انتخابات که هم اکنون در بازداشت به سر میبرد همچنان بر مواضع نادرست خود پافشاری میکند.
فخر السادات محتشمی پور همسر تاجزاده نیز که هفته گذشته پس از ۱۰۰ روز با وی دیدار کرده بود در گفتگو با پارلماننیوز از ایستادگی تاجزاده بر سر مواضع خود علیرغم فشارها و بیخبری مطلق از فضای سیاسی خبر داده بود.
۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه
مهدی همت: افتخار میکنم که مردم میگویند بسیجی واقعی همت بود

دوشنبه, 06 مهر 1388 ساعت 11:14 بانگ جرس
محمدمهدی همت: "وقتي مي شنوم فرزند دکتر بهشتی را بازداشت میکنند و هيچ کس هم در اين نظام کاري انجام نمیدهد و با 200 ميليون تومان پول نقد او را آزاد میکنند، پس خدا به داد ما برسد، کمااينکه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از اين وضعيت تعجب نکردم، چرا که انتظار اين اتفاقات و حتی بدتر از اين را هم داشته و دارم. من با مسئولان کاري نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سياست کنار کشيديم. برادر من پسر کوچک شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند که انگار چه جرمی مرتکب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او میکنند که دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يکی از ماموران نيروی انتظامي او را نجات میدهد، به پهلوی مادرم، همسر شهيد همت، چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا کليهاش خونريزی نکند."
- آقای مهدی همت هنگام شهادت پدرتان چند سال تان بود؟
27 ساله هستم و موقع شهادت پدر یک سال و چهار ماه داشتم.
- در این سال ها به عنوان فرزند شهید همت حضوری ملموس نداشتید. علت خاصی داشت؟
در این سال ها کار ما فقط خون دل خوردن بود. برای مثال لشگر 27 محمد رسولالله لشگری است که پدر من تاسیس کرد و نوک پیکان حمله کشور بود، تا این اواخر فرمانده سابق لشگر 27، هر سال مراسمی را برای شهید همت برگزار می کردند و هیچ گاه ما را که خانواده شهید همت بودیم، دعوت نمی کردند. البته من از عملکرد ایشان چیز قشنگی به خاطر ندارم. من همیشه از اخبار می شنیدم و با اتوبوس از اصفهان به تهران می آمدم و در بین مردم در این مراسم حضور داشتم. اما مراسمی که در سال 86 برای پدرم برگزار کردند مایه ننگ ما بود. آنقدر مراسم افتضاح بود که همه می گفتند ما برای مظلومیت حاج همت گریه کردیم.
این مراسم مرا به یاد کسی می انداخت که فقط با دولا راست شدن نماز می خواند و در این نماز خواندن حضور دل ندارد. هر سال تاریخ و مکان برگزاری مراسم مشخص بود اما در آن سال مکان و تاریخ را تغییر دادند. یکی از دوستان می گفت مراسم مادر دوستش گرم تر از این مراسم برگزار شده بود. مراسم هر سال آخرین پنجشنبه یی که به 17 اسفند نزدیک تر بود در سالن دعای ندبه بهشت زهرا (س) برگزار می شد و این روند پس از شهادت هر سال ادامه داشت. اما این بار به جای سالن ندبه، مراسم در یکی از مساجد کوچک مرکز شهر در یک منطقه شلوغ که طرح ترافیک هم بود، برگزار شد و تاریخ برگزاری مراسم هم تغییر کرده بود و بسیاری از کسانی که اطلاع نداشتند، در تاریخ اعلام شده قبلی به سالن دعای ندبه مراجعه کرده بودند در حالی که مراسم بدون اطلاع بعدی در مکانی دیگر برگزار شد. به هر ترتیب مراسم تغییر کرد.
کسانی که می توانند در مورد شهید همت به خوبی صحبت کنند، دعوت نمی شوند و هر سال فقط دو سه نفر هستند و آنها صحبت هایی را مطرح می کنند. پس از آن شکایت کردم و به گوش مسوولان رساندم که اگر قرار است مراسم این گونه برگزار شود، این مراسم را دیگر برگزار نکنید. پس از آن آقای سردار همدانی قائم مقام بسیج کل کشور به جای آقای کوثری آمدند و مراسم را برگزار کردند. آن سالی که آقای همدانی مراسم را برگزار کردند و ایشان برای نخستین بار ما (خانواده شهید همت) را به مراسم دعوت کردند، مراسم خوبی بود. پس از آن هم با توجه به اعتراض من به نحوه برگزاری مراسم در سال 86، در سال 87 مراسمی را در سالن وزارت کشور برگزار کردند. مراسم باشکوهی بود و سالن وزارت کشور تا آن موقع چنین جمعیتی را به خود ندیده بود. البته قرار بود سخنران آن مراسم نیز آقای احمدی نژاد باشد که با مخالفت های ما این امر صورت نگرفت.
- این گلایه ها...
برخوردها و رفتارهای مسوولان علت اصلی انزوای ماست. در واقع نوع برخوردها، نوع توقعات، نوع نگاه ها و ارزش ها تغییر کرده اند. مسائلی که از طرف مدعیان انقلاب ارزشمند بود، اکنون تبدیل به ضدارزش شده است و در واقع مسائلی که برای ما ارزشمند است، اکنون برای دیگران ارزشمند نیست. برخی دوستان گاهی می گویند چرا هیچ گاه صحبت نمی کنی؟ چرا سکوت کرده یی؟ می گویم اگر آبرویی هم اکنون برای حاج همت نزد مردم وجود دارد به دلیل سکوت ماست. چیزی نگفتم که بعداً تهمتی به فرزندان شهید همت نزنند و حاج همت را بدنام نکنند.
- نحوه برخورد مسوولان در سال های اخیر و به خصوص حوادث پس از انتخابات را چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر من اتفاقاتی که هم اکنون پیش آمده، نتیجه برنامه ریزی ها و سرمایه گذاری های سال های قبل است که اکنون برداشت می شود. اکنون مردم فکر می کنند من به عنوان فرزند شهید همت از زندگی و رفاه بالایی برخوردارم و از بانک مرکزی کانالی به منزل ما باز شده است. در حالی که این گونه نیست. مثالی برایتان عنوان می کنم. من در دوران دبیرستان در مدرسه تیزهوشان قبول شدم اما به دستور بنیاد شهید اصفهان از ثبت نام من ممانعت به عمل آمد. زمانی که من در دانشگاه قبول شدم آقای سلیمانی با هماهنگی آقای فروزنده رئیس وقت دانشگاه آزاد از ثبت نام من جلوگیری کردند.
دلیلی عنوان نکردند فقط یکسری مشکلات را مطرح کردند. در واقع به گونه یی عمل کردند که من نتوانستم ثبت نام کنم. چهار پنج سال بعد با آقای جاسبی مساله را مطرح کردم. آنها بلایی سر ما آوردند که می خواهند ما را با ارزش های پدرم و امام بد کنند. در سال های گذشته این مسائل به صورت پنهانی وجود داشت اما این اقدامات علنی شده است. وقتی می شنوم فرزند دکتر بهشتی را بازداشت می کنند و هیچ کس هم در این نظام کاری انجام نمی دهد و با 200 میلیون تومان پول نقد او را آزاد می کنند، پس خدا به داد ما برسد کمااینکه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از این وضعیت تعجب نکردم چرا که انتظار این اتفاقات و حتی بدتر از این را هم داشته و دارم. من با مسوولان کاری نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سیاست کنار کشیدیم.
- در این سال ها آیا مسوولان در کنار شما و خانواده تان حضور داشتند؟
در این سال ها به جز آقایان کروبی، محسن رضایی، آقای دهقان رئیس سابق بنیاد شهید و تا حدودی آقای خاتمی، هیچ یک از مسوولان سراغی از ما نگرفتند. البته برخی ها نیز هستند که نسبت به ما ارادت دارند اما تحت فشار و محدودیت هایی هستند. از ما عذرخواهی می کنند که نمی توانند بیشتر در کنار ما باشند.
- جریان اینکه در حوادث اخیر به سراغ شما هم آمدند، چیست؟
من خواب بودم که مادرم با نگرانی آمد و گفت نیروهایی بی سیم به دست آمده اند تو را ببرند. من متاسفم که به عنوان فرزند شهید همت در نظام جمهوری اسلامی مجبور به انجام این کار شدم و آن روز فرار کردم. این فرار تا بعدازظهر ادامه داشت. می دانستم با این فرار به اصطلاح آب در لانه مورچه ها ریخته ام اما به مادرم گفتم هر اتفاقی بیفتد، دیگر مهم نیست و من می خواهم به خانه برگردم. آن روز به هر نحوی قضیه فیصله پیدا کرد. زمانی که جویا شدم متوجه شدم آن افراد از غ...ف آمده بودند. البته بعد یکی از مسوولان وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و به من گفت اتفاقی برایم نخواهد افتاد. آنها عنوان کردند آن افراد از وزارت اطلاعات نبودند. پس از آن دادستانی هم عنوان کرد کار نیروهای آنها هم نبوده است. به این ترتیب همه حاشا کردند و مشخص نشد آنها چه کسانی بودند.
سپس در تظاهرات سکوت که در روزهای نخست اعتراضات برگزار شد، مادر و برادرم در تظاهرات حضور داشتند. بعداً شنیدم یکی از بی سیم به دستان خانواده شهید همت را در میان جمعیت شناسایی کرده و می پرسد دستور چیست و دستور می آید که بزنید و ببرید. برادر من پسر کوچک شهید همت را آنقدر با باتوم زدند که انگار چه جرمی مرتکب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او می کنند که دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم یکی از ماموران نیروی انتظامی او را نجات می دهد و به پهلوی مادرم همسر شهید همت چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نیمه شب در بیمارستان بودیم تا کلیه اش خونریزی نکند. به یکی از دوستان هیاتی می گفتم همیشه به هیات می رویم، روضه پهلوی شکسته حضرت فاطمه را گوش می کنیم اکنون به پهلوی مادر خودمان این گونه ضربه وارد می کنند. البته تهدیدات دیگری نیز صورت گرفت اما هنوز به صورت جدی همانند پسر شهید بهشتی به سراغ ما نیامده اند.
- گلایه های خود را در مورد تمامی این سال ها بگویید.
اولین کتابی که در مورد شهید همت نوشته بودند کتاب حکایت سرخ است. یکی از انتقادات من این مساله است. کتاب حکایت سرخ به نویسندگی حجتی از ابتدا تا انتها پر از تحریف و دروغ در مورد پدرم است. این کتاب با هزینه بیت المال در مدارس کل کشور پخش شد و ما هر چه سعی کردیم، نتوانستیم جلوی انتشار و پخش این کتاب را بگیریم. زمانی که من به دنیا آمدم، پدرم با آن همه مشغله برای دیدن من سریع خودش را رساند طوری که دوستانش می گفتند گویا به دنیا آمدن تو به او الهام شد و سجده شکر به جا آورد. او به اصفهان آمد و از مادرم تشکر کرد و با اینکه پدربزرگم در گوش من اذان گفته بود، مجدداً اذان گفت و با من اتمام حجت کرد. پدر من این میزان لطافت و محبت از خود نشان داد اما این کتاب در تحریفی کامل عنوان کرده زمانی که مهدی به دنیا آمد هر چه به شهید همت گفتیم بیا، نیامد. هر چه از او خواستیم، شش ماه شد نیامد و نامه داد چقدر می گویید بیا و این کتاب عنوان کرده پدرم گفته پسرم را لباس رزم بپوشانید و همانند علی اصغر حسین به جنگ بفرستید. شما ببینید تحریف تا چه حد؟ زمانی که مردم عادی این کتاب را می خوانند تصور بسیار بدی از این شخصیت در ذهن آنها نقش می بندد.
پس از آن زمانی که دیدند شهید همت بی کس نیست، از انتشار این کتاب ها جلوگیری به عمل آمد. تنها خانواده شهید همت نبود که فراموش شدند بلکه مردم و تمامی این ارزش ها بود که فراموش شدند. هیچ گاه چون پسر حاج همت بودم نه احساس غرور کردم و نه ناراحت شدم. افتخار این نام را برای خودم داشتم و یک زندگی سخت در اجتماع. بسیاری از کسانی که مرا می شناسند، می ترسند به من نزدیک شوند. می گویند پسر همت است. دردسرساز است. برخی دیگر هم که نزدیک می شوند به این امید می آیند که سوءاستفاده یی کنند.
به سختی دوستان واقعی و ثابتی وجود دارند که بدون ترس و سوءاستفاده دوست باشند. این مساله زندگی ما را سخت تر می کند. گاهی چنان تبلیغات منفی علیه ما شکل می گیرد که مردم فکر می کنند ما چگونه زندگی می کنیم. خدا را شکر که در این مدت مشخص شد ما تفاوتی با سایرین نداشتیم و حتی وضعیتی بدتر از مردم داشتیم. شما اکنون مشاهده می کنید کسانی در مناصب کشوری قرار می گیرند که نه در انقلاب و نه در جنگ هیچ بهایی نپرداختند. ما کسانی هستیم که پیش از این امتحان خود را پس داده ایم. آنقدر که ما به این خاک و نظام علاقه مندیم، هیچ کدام از کسانی که ادعا می کنند و نان این نظام را می خورند، علاقه مند نیستند.
ما روزگار بسیار سختی را گذراندیم که شاید هیچ وقت کسی نفهمد خانواده سرلشگر شهید همت بودیم. شاید مادرم راضی نباشد که این مساله را مطرح کنم اما ما در سال 76 پول خرید یک بخاری را نداشتیم. ما در خانه هایی زندگی کردیم که آن خانه در نداشت، گاز نداشت، فاضلاب نداشت. اینها واقعیات زندگی ما است و در مقابل تفکرات مردم چیز دیگری است. اما امیدوار بودیم برای سایرین اوضاع خوب باشد که این گونه نیز نبود. الان اوضاع به گونه یی شده است که هر کس به اصول و ارزش ها، ارزش قائل نباشد بیشتر به پیشرفت و ترقی رسیده است. به نظر من بازماندگان جنگ که اکنون حضور دارند و دارای مقامی هستند، مقصرند. بچه هایی که در جنگ مخلص و خوب بودند همه به حاشیه رانده شده اند. درد ما این است.
مثالی برای شما عنوان می کنم. از افراد مختلفی که در جنگ حضور داشتند؛ کسی که فرمانده و رشید و فداکار بوده و کسی که فقط در جبهه ها خرابکاری می کرده و کاری از دستش برنمی آمده است اکنون شغل آن فرمانده رشید و تلاشگر راننده تاکسی شده است و شغل آن کسی که در واقع هیچ کاری در جنگ نکرده اکنون فرمانده لشگر شده است. اینها کوچک ترین اتفاقاتی است که برای ما پیش آمده و من بسیاری از مسائل را عنوان نمی کنم. می گویند صدام بد بود. اما همان صدام جنایتکار تمامی فرزندان فرماندهان خود را برای تحصیل به اروپا می فرستاد. اگر پدر ما وفادار بوده، پس خود ما هم وفاداریم. پس حتماً دلیلی یا ترسی وجود دارد که با ما این گونه رفتار می کنند. من با بسیاری از کسانی که صحبت می کنم، چنان متعصب و جاهلانه رفتار می کنند و از مسائل بی ارزش حمایت هایی می کنند که جاهلانه است. تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که در این اتفاقات در کنار مردم باشیم. افتخار می کنم که مردم در تهران می گویند بسیجی واقعی همت بود و باکری... مردم ما می فهمند.
- هم اکنون اتوبان همت به نام پدرتان است. فکر می کنید این دست اقدامات در حق شهید والایی چون شهید همت کافی است؟
آقای موسوی در بیانیه شماره 12 خود بسیار زیبا عنوان کرده بودند «حرمت هر شخص به فرزند اوست.» اصلاً از اینکه بزرگراه به نام پدرم است، خوشحال نیستم. هر کس یک دهم پدر من معروف بود، هزاران سوءاستفاده از این نظام می کرد. من یک شرکت ساده با حداقل درآمد در اصفهان دارم. بسیاری از افرادی که از طرف آقایان به عنوان بی حجاب و عدم پایبندی به ارزش اسلامی لقب می گیرند، بیشتر برای شهدا و جانبازان ارزش قائلند. اما برخی مدعیان برای شهدا ارزشی قائل نیستند. برخی مثلاً خودی هایی که مرا نمی شناسند، بارها جلوی خودم شروع به بدگویی راجع به من کرده اند. دروغ های فراوانی را در مورد من مطرح می کنند. حتی مراسم برگزار می کنند و می گویند خانواده شهید همت منحرف شده اند. برخی ها روزی عنوان کردند مهدی همت به دلیل اینکه بزرگراه را به نام پدرش کرده اند، شکایت کرده و پنج میلیارد تومان پول دریافت کرده است. من از مسوولان تشکر می کنم. روزی به آنها گفتم از زمانی که خودم را شناختم شما بلاهایی بر سر ما آوردید که من غم پدر نداشتن را احساس نکردم.
- از خاطراتی که مادرتان از پدرتان، شهید همت، برایتان نقل کرده، بگویید.
یکی از مسائلی که پدرم به مادرم عنوان کرده بود، این بود که از مادرم عذرخواهی کرده و گفته بود متاسفم روزی خواهد آمد که از هر هزار مرد، یک مرد به معنای واقعی در جامعه وجود نخواهد داشت. تنها کسی که بعد از شهادت حاج همت همیشه به ما محبت کرد و همیشه در کنار ما بود آقای مجتبی صالح پور بود. با اینکه همیشه بلاهای مختلفی بر سر او آمده است اما باز هم در کنار ما بوده است. ایشان تنها کسی بودند که پدرم بیش از چشم هایش به او اعتماد داشت.
- از روزهای سختی که گذرانده اید، از فراز و نشیب های زندگی بگویید.
سه سال اول شهادت حاج همت مشکلات زیادی داشتیم. که به لطف و محبت آقای کروبی مشکلات تا حدودی برطرف شد. اواخر دهه 60 و تمام دهه 70 را با سختی فراوانی گذراندیم. بیماری داشتم که پزشکان از درمان من ناامید شده بودند. من در بخش مردان بستری بودم و مادرم در کنار من حضور داشت و در بیمارستان بر سر او فریاد می زدند که باید از بخش بیرون بروی و همسرت برای همراهی پسرت در بخش باشد. خب مادر من که نمی توانست بگوید همسرش شهید شده است. بنابراین همه این غم ها را در درون خودش پنهان می کرد. شاید ما نسبت به دیگر خانواده های شهدا، سختی ها و مشکلات بیشتری را متحمل شده باشیم.
- پدرتان برای حفظ نظام و حفاظت از مرزهای کشور، دفاع از مردم و برای ادامه آرمان های امام خمینی و انقلاب جنگیدند و به شهادت رسیدند. فکر می کنید اگر پدرتان اکنون حضور داشت، چه عکس العمل و دیدگاهی در مورد حوادث این روزها و نحوه رفتار با خانواده اش داشت؟
به نظر من این اتفاقات از همان سال های اول برنامه ریزی شده بود. ایمان دارم که حاج همت این روزها را دید که آن روزها طلب مرگ از خدا کرد و طلب بخشش از مادرم داشت. زمانی که شهید همت به مکه رفت، سه آرزو از خداوند داشت؛ اولین آرزویش این بود که در سرزمینی نباشد که نفس امام خمینی در آن نباشد. دومین درخواستش از خدا این بود که جانباز و اسیر نشود. او از خدا خواسته بود فقط شهید شود، آن هم زمانی که از اولیاءالله شده باشد. می گویند خودشناسی، خداشناسی می آورد. می گفت اگر جانباز یا اسیر شوم، ممکن است ایمانم را از دست بدهم. سومین درخواستش هم مادرم بود. او مادرم را از خدا خواست و یک جفت پسر می خواست که ادامه دهنده راهش باشند. به همین دلیل قبل از تولد من و برادرم به مادرم می گفت بچه ها، پسر هستند. پدرم به تمامی آرزوهای خود رسید.
حاج همت از آن دست فرماندهانی نبود که فقط در ماشین بنشیند. حاج همت خودش همیشه در کنار بسیجی ها بود. در کدام جنگ در جهان، فرمانده عملیات خودش برای شناسایی می رود. حاج همت خودش در کنار بچه ها در صف اول حضور داشت. او هیچ گاه خودش و ایمانش را دور نزد. عشق مردم به او به دلیل اخلاص اش بود. حتی برخی از همرزمان پدرم تعریف می کنند که «خمپاره در دو قدمی حاج همت منفجر می شد و پدرم سالم می ماند و ما تعجب می کردیم که حتی یک ترکش به حاج همت اصابت نمی کند،» همین مساله است که نشان می دهد به آرزوهایش رسید. او نه جانباز شد و نه اسیر. درست در همان زمانی که از خدا خواست، شهید شد. من واقعاً خوشحالم که او نیست که این روزها را ببیند. من دعا می کنم که حاج احمد متوسلیان هم زنده نباشد.
روزی یکی از دوستان پدرم که جانباز شیمیایی است و پس از جنگ برای درمان به کانادا رفت و خانواده اش اجازه ندادند برگردد، با من تماس گرفت. او در آنجا مدرسه دارد و خودش هم تدریس می کند. گفت می خواهد برگردد. می گفت می خواهد به ایران که مذهب تشیع در آن وجود دارد، برگردد. به او گفتم وضعیت آن گونه نیست که بتوانی برگردی، حداقل زندگی ات را نفروش. یک سفر بیا بعداً اگر خواستی بمان. اما او قبول نکرد و حتی مرا سرزنش کرد که «تو از راه پدرت منحرف شده یی و مایه ننگ پدرت هستی.» زندگی اش را فروخت و به ایران آمد. فردی که شیمیایی بود و در آنجا یک قرص هم مصرف نمی کرد، به محض ورود به ایران، به دلیل خونریزی معده در بیمارستان بستری شد. پس از اینکه به ایران آمد، دیگر با من تماس نگرفت. مدتی گذشت و زمانی با من تماس گرفت که روی پله های هواپیما در حال بازگشت به کانادا بود.
برگرفته از: روزنامه اعتماد
مقاومت مدنی شادمانانه در دربی سبز پایتخت

مقاومت مدنی شادمانانه در دربی سبز پایتخت
کودتاچیان نیز گویا پی به این حقیقت بردهاند که دیگر صدای ملت پنهانکردنی نیست. روز قدس و روز شروع سال تحصیلی دانشگاهها درسهای فراوانی برای آنها داشته است. نخستین نشانه پذیرش این شکست را در مصاحبه امروز فرمانده انتظامی تهران بزرگ با خبرگزاری مهر میتوان مشاهده کرد.
سردار عزیزالله رجبزاده در این گفتوگو اذعان داشته است که پلیس حق برخورد با کسانی را که صرفا لباس سبز پوشدهاند ندارد و قانونا نمیتواند از ورود افراد با لباس سبز به ورزشگاه جلوگیری کند. آن طور که مهر گزارش کرده، سردار رجبزاده در این خصوص گفته است: «چنین چیزی صحت ندارد که از ورود شخصی تنها به علت پوشیدن لباس سبز به داخل ورزشگاه جلوگیری شود چرا که پوشیدن لباس سبز جرم نیست.»
با این حال هنوز هستند جناحی از کودتاچیان که پیام روز قدس سبز را نگرفتهاند و همان راهی را میروند که سپاه پاسداران یک روز قبل از روز قدس با صدور بیانیهای تهدیدآمیز رفت. سپاه البته از آن بیانیه ثمری ندید جز آن که با تهدید توخالی مردم آبروی خویش را برد؛ اما گویا همچنان کسانی هستند که فکر میکنند با تهدید میتوان ملتی را اداره کرد.
از این جنس رفتارها را میتوان در خبر مضحکی که امروز خبرگزاری رسمی دولت کودتا، ایرنا، مخابره کرده مشاهده کرد. بر اساس این خبر یک مقام قضایی به ایرنا خبر داده است که: «در بازي روز جمعه دو قاضي در محل ورزشگاه آزادي تهران مستقر ميشوند تا به جرايمي که در وزرشگاه رخ ميدهد، بيدرنگ رسيدگي کنند.» بله! به گیرندههای خود دست نزنید! ایراد از فرستنده است: دو قاضی برای محاکمه سرپایی دهها هزار تماشاچی ورزشگاه آزادی! نوع تهدید خود گویای پوچ بودن آن است.
نکتهی قابل توجه دیگر در خبر ایرنا آن که این مقام قضایی «خواسته است نامش بيان نشود»، گویی که خودش هم میداند که فردای روز جمعه این قبیل تهدیدها چه بدنامیای برای تهدیدگر به بار میآورد.
بیانیه شماره 13 میرحسین: خشونت چاره ساز نیست.

بیانیه شماره 13 میرحسین موسوی منتشر شد:
میرحسین موسوی: خشونت چارهساز نیست
آرمان این روز آن است که رنگهای گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشتهای گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور میکردم و میدیدم که آن چهرهها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب میشود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار میرود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوریهای نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.
این برکت، میوه دوراندیشیهای امام بود. او بارها به ما میگفت بنیانهای درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیرهاش اینگونه عمل میکرد؛ تمامی ستونهای جمهوری اسلامی را بر پایههایی از اعتماد مردم برافراشت و علاوه بر آن در هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داد، تا كسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون كند.
روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمیتوان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمیتوان بدون تامین و ترویج عدل در داخل به وقوع ستم در دور دست معترض بود. آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبهای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم میشود.
سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوتهایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را میآزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شدهایم در عین قبول تفاوتهاست و قدس روزی است كه مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاههای خود درمان دردهای مشتركشان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست میدهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمیگذارد و دیگر نمیتواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.
آرمان این روز آن است که رنگهای گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشتهای گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور میکردم و میدیدم که آن چهرهها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.
از قضا آنها که از رخدادهای قدس امسال احساس شکست میکردند بیشترین بهره را از آن بردند. آنها به واضحترین شکل دریافتند که سه ماه خشونت بیسابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. اگر فرصت روز قدس نبود چه بسا تا چند ماه دیگر که میقات بهمن فرا برسد، آنان بینتیجه و پرخطا بودن سیاستهای خود را ملاقات نمیکردند و زمانی با هزینههای سنگین عملکرد خود روبرو میشدند که برای چاره کردن بسیار دیر بود.
خشونت چاره ساز نیست. ادخلوا فی السلم کافه؛ همگی در مسالمت وارد شوید. خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین میزند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریکهای مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمیکند. ما به اندازهای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوششهایمان نتیجه میگیریم و اگر به سوی تندرویهای بیدلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسبتر از سوی حاکمان میبینند که هوشیار و خردمندند، و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد.
خوبتر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم هنوز وجود دارد، کما این که بدتر از وضعیتی که از آن رنج میبریم و بدان اعتراض میکنیم نیز هست. در پیشرو و در شرایط تاریخی ما تصویر روشنی از نتایج رفتارهای ساختارشکنانه نیست. همانگونه كه در نامه فرستاده شده برای تمامی مراجع تقلید به عرض رسید افغانستان و عراق دو عبرت بزرگ در دو سوی سرزمین ما هستند که هرگز نباید آنها را از نظر دور کنیم. البته این عبرتها ما را از استیفای حقوقمان منصرف نمیکنند، زیرا ما آن صبوری و دانایی را داریم که بدون پرداختن چنین هزینههای سنگینی سرنوشت خود را بهبود ببخشیم.
آن چیزی که میتواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کردهایم. هیچ كلمهای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمیانجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود میدانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی میشود پوستینی وارونه میبینیم.
ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج ومرج طلب میشناسیم که با بهانه و بیبهانه از موازین اسلامی عدول میکنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست میزنند.
فضای سیاسی امروز كشور آن چیزی نیست كه سی سال پیش از این ایرانیان آرزویش را داشتند. مردم اینك از خود میپرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمانهایمان بازداشت و به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است كه جا دارد درباره كوششهای امروز و فردای ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بكنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟
ما تنها در صورتی به این اطمینان میرسیم که دستاوردهای سیاسی - اجتماعی خود را به زندگیهای روزمرهمان متکی کنیم. در طول یك قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشتهاند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین كه مردم خسته میشدند یا تصور میكردند باید به خانههایشان بازگردند محصول از میان میرفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.
این درسی است كه ما از رزمندگان خود در هشت سال دفاع مقدس آموختیم. در آن سالها دو گروه در جبهههای جنگ حاضر میشدند؛ گروه نخست ایام جنگ را مبارزه كردند و سپس به نظرشان رسید وقت زندگی كردن رسیده است؛ وقت آن كه پول روی پول بگذارند و برج روی برج بسازند. و گروه دوم كه برای معنویتی سرشارتر به جبهه میرفتند. آنها برای ایثار کردن عازم جبهه نمیشدند؛ میرفتند تا از فضای نورانی آنجا بهرهمند شوند.
شاید برای کسانی که آن فضا را تجربه نکردهاند هضم این کلمات آسان نباشد، اما واقعیت دارد. نه آن که ایثار نمیکردند؛ نامدارترین قهرمانان ما آنان بودند. اما درمقابل آن گوهرهایی که به دست میآوردند باور نداشتند که دارند از خودگذشتگی میکنند. آنها سالهای جنگ را زندگی کردند و پس از آن مبارزهشان شروع شد؛ مبارزهای آرام برای پاسداری از حیاتی، یا لااقل خاطره حیاتی که چشیده بودند. اگر آنها نبودند ما نمیتوانستیم هشت سال با دستان خالی بایستیم.
در زمان انتخابات وقتی گروهی از آنان مرا مفتخر کردند و کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعالترین بخشهای ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی میکردم و چون میگفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم جمع شدهاند بار خود را به مراتب سنگینتر میدیدم. بعید میدانم کسی در میان ملت ما باشد که به آنان مباهات نکند. آنها درست در نقطه مشترک سبزی قرار دارند که همه ما را به یکدیگر پیوند داده است.
به تاسی از آنان ما نیز باید راه سبز امید را زندگی کنیم؛ در این صورت همان معجزهای که آنان آفریدند در انتظار ما نیز هست. اهمیت روز قدس امسال در این بود که نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کردهاند امری گذرا و موقتی نیست. اگر همه در خانههایمان نشسته بودیم و در عین حال این پیام با همین صراحت ابلاغ شده بود دستاورد ما هیچ کمتر نبود.
راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانههایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشتهای روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار میشود.
وقتی که سخن از تقویت شبکههای اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز میشود بلافاصله میپرسند چگونه؟ همانگونه که هستید. سخن از آن نیست شبکههای اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است كه قدرت مردم در شبکههای اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم.
روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز میکند و به زودی بالغ میشود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا میدارد. آن وظیفهای كه بر عهده ما قرار دارد آن است كه با تكثیر اندیشههایی كه در حوالی آن شكل میگیرد و با تذكر دائمی اهمیت این پدیده مبارك از آن پرستاری کنیم.
به همین ترتیب اگر گفته میشود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازهای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه میکنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصداییها و پیوندها و چشمپوشیها و یکرنگیها و هوشمندیها و سرزندگیهایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر میکند.
علاوه بر آن در دانایی ملت ما قدرتی هست که او را از تحمل بسیاری رنجها بینیاز میکند. مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه. اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست میآوریم دوام میخواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.
اینک بر اثر سیاست خارجی غلط و ماجراجویانه دولتی که مردم ما بدان دچار شدهاند کشور در آستانه بحرانهایی قرار گرفته است که بیشترین خسارت آن را قشرهای محروم خواهند پرداخت. اگر با منطق مبارزه پیش میرفتیم شاید سادهانگارانه تصور میكردیم كه این یک امتیاز برای راه سبز ماست، اما زمانی که میخواهیم مسیر سبز را زندگی کنیم چنین نیست.
اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم. اقتصاددانان با اتکا به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی مراجع رسمی همین دولت دهها میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را ظرف سالهای گذشته مفقود اعلام میکنند و و مراجعی که باید درمقابل این امر واکنش دهند بیتفاوت نسبت به حجم این ارقام که میتواند چند ارتش را تجهیز کند در گیرودار یارکشیهای سیاسی افتادهاند.
از کدامیک از آنان انتظار داریم به رنجهایی که بر اثر رفتارهایشان بر مردم تحمیل میشود اهمیت بدهند؟ اگر ما نسبت به آنچه زندگی در این خاک و بوم را مختل میکند حساسیت نشان ندهیم دیگری نشان نخواهد داد؛ كما اینكه اقتصاددانان ما بیمناك از آن كه سرنوشتی شبیه به معترضین نسبت به وقوع اعمال خلاف اخلاق در زندانها داشته باشند در اعتراض خود كاملا تنها هستند. زمانی مفقود شدن بیست هزار دلار درخزانه كشور برای ساقط كردن یك دولت كافی بود. اما اینك فریادهای اخطار نسبت به گم شدن چنین ارقام گزافی كمترین واكنشی بر نمیانگیزد.
اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامهای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه میكردند که با سپاسگزاری از حمایت ملتهای دیگر ظرف این چندماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم، زیرا این نه تحریم یک دولت، بلکه تحمیل رنجهای بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.
این یک نمونه است. کسی به کسانی که این خواسته را با ما در میان میگذارند از ضرورت زندگی کردن راه سبز نگفته بود. ما بقی ما نیز از این ضرورت آگاه باشیم یا نباشیم به هدایتی فطری در همین مسیر هستیم، لذا ضرورت ندارد که این شیوه را به یکدیگر تلقین کنیم؛ تنها کافی است از آن آگاه باشیم و پرستاری کنیم.
زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بیدلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند.
مردمی كه میخواهند سرپای خود بایستند و حیاتی كریمانه را تجربه كنند جا دارد كه از نخستین قدمهایی كه به ناكامیشان میانجامد بابیشترین دقتها پیشگیری كنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته نفسی بیحقیقت و تعارف گونه تلقی كنید.
برادر شما - میر حسین موسوی
میرحسین و تحریم ها
دیگر ظرف این چندماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی
بر علیه ایران شرکت نکنند، زیرا این نه تحریم یک دولت،
بلکه تحمیل رنجهای بسیار بر مردمی است که مصیبت
دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است.
ممتازترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی به نهادی بیاثر تبديل شدهاست

مهدی کروبی در نامهای دیگر به هاشمی رفسنجانی:
ممتازترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی به نهادی بیاثر تبديل شدهاست
متن این نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی
رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
با سلام
اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند. با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است.
اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس وجمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.
اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.
جناب آقای هاشمی
امام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم. ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.
جناب آقای هاشمی
من در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند. چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند. من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.
نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است. وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟
می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟ به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.
جناب آقای هاشمی
شما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش. اين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.
اجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس و ظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟ اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟ و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟ به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟
اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات ۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟
در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!
رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
امام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند. نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند.
غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟ اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟
جناب آقای هاشمی
پاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟
آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟
آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد بر انچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟ آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟
واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟
جناب آقای هاشمی
بر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است. تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».
و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است. و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از ۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
مهدی کروبی
ششم مهر ۱۳۸۸
۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه
تدابیر امنیتی در دانشگاه تهران در آستانه حضور احمدینژاد در این دانشگاه
با آن که تنها دو روز از بازگشت محمود احمدینژاد از نشست سازمان ملل در ایالات متحده میگذرد، منابع آگاه از حضور احمدینژاد در دانشگاه تهران به مناسبت بازگشایی دانشگاهها در سال تحصیلی جدید در روز دوشنبه ششم مهر ماه خبر میدهند. این در حالی است که شواهد زیادی از تدارک اقدامات امنیتی در دانشگاه تهران در روز قبل از حضور احتمالی احمدینژاد در این دانشگاه حکایت میکنند. به گزارش ادوارنیوز، در همین راستا یک منبع آگاه دانشگاهی، از تشکیل جلسه شورای تأمین شهر تهران در دانشگاه تهران در صبح امروز، یکشنبه هفتم مهر ماه خبر میدهد. شنیدههای دیگری نیز از انجام عملیات پیشگیری و پشتیبانی در دانشگاه تهران در روز شنبه و یکشنبه خبر دادهاند. این عملیات احتمالاً به منظور ایجاد هر چه بیشتر فضای امن در دانشگاه تهران برای حضور رییس دولت کودتا در این دانشگاه صورت گرفتهاست. همچنین شواهد و گزارشهای رسیده از دانشگاه تهران، از حضور نیروهای امنیتی در اطراف این دانشگاه در صبح امروز، یک روز قبل از حضور احتمالی احمدینژاد در دانشگاه تهران خبر میدهند.
منبع دانشگاهی دیگری نیز از برگزاری جلسه هماهنگی حراست دانشگاههای تهران، امیرکبیر، علامهطباطبایی و صنعتی شریف خبر میدهند. این در حالی است که هیچ گروه و تشکل دانشجویی در دانشگاه تهران فراخوان یا برنامهای برای روز دوشنبه هشتم مهر ماه اعلام نکردهاست و به نظر میرسد این اقدامات به منظور جلوگیری از حرکات و اعتراضهای خودجوش دانشجویان در اعتراض به حضور احمدینژاد در دانشگاه صورت گرفتهباشد.
لیکن با آن که هنوزخبر رسمی از حضور احمدینژاد در دانشگاه تهران در این روز از سوی سایتها و خبرگزاریهای نزدیک به دولت اعلام نشدهاست، اخبار رادیویی ظهر امروز از برگزاری مراسم بازگشایی دانشگاهها با حضور رییس جمهور در روز دوشنبه خبر دادهاست و خبرگزاری مهر سه هفته پیش خبری مبنی بر حضور احمدینژاد در دانشگاه تهران در هفته جاری منتشر کردهبود. همه اینها در حالی است که ظهر امروز دفتر احمدینژاد در تماس با خبرنگاران خبرگزاریهای نزدیک به دولت هر گونه حضور وی در دانشگاه تهران در روز دوشنبه را تکذیب کردهاست.
اما حضور احتمالی احمدینژاد در دانشگاه تهران در حالی صورت میگیرد که مشکلات صنفی و آموزشی در دانشگاه تهران در طول یک سال گذشته از حضور قبلی احمدینژاد در این دانشگاه فزونی یافتهاست و وضعیت حاکم بر دانشگاه تهران نشانگر جو امنیتی و مدیریت پلیسی در این دانشگاه است. پس از برگزاری اعتراضهای دانشجویان دانشگاههای تهران در روز 16 مهر ماه گذشته نسبت به حضور احمدینژاد در این دانشگاه و پس از برگزاری تجمع 2000 نفری دانشجویان در روز 18 آذر ماه به مناسبت روز دانشجو، دانشجویان ساکن کوی در اعتراض به مشکلات صنفی خود و افزایش جو امنیتی و کنترلی در کوی دانشگاه تهران، سلسله تجمعهایی برگزار کردند که منجر به بسته شدن خیابان امیرآباد در دو روز متوالی شد و سرانجام با مداخله پلیس و گارد ضد شورش خاتمه یافت.
پس از این اعتراضها بود که آیتالله عمید زنجانی در مراسمی از سمت ریاست این دانشگاه کنار رفت و دکتر فرهاد رهبر، معاون اقتصادی سابق وزارت اطلاعات به جای وی به ریاست این دانشگاه گماردهشد. حضور رهبر در سمت ریاست دانشگاه تهران با رکود فعالیت دانشجویی در این دانشگاه همراه بودهاست، به طوری که از زمان تصدیگری ایشان هیچ حرکت دانشجویی جدیای در این دانشگاه صورت نپذیرفتهاست. به نظر میرسد فرهاد رهبر فضای هر گونه فعالیت دانشجویی را در دانشگاه تهران محدود و تحت تیم مدیریتی خود درآوردهاست. به طوری که حتی نشریات دانشجویی در این دانشگاه نیز با محدودیت جدی مواجه شدهاند و با تغییر قوانین ناظر بر نشریات دانشجویی از نیمه دوم سال تحصیلی گذشته، تقریباً هیچ نشریهای در این دانشگاه منتشر نمیشود و تشکلهای دانشجویی موجود نیز علیرغم نظارت استصوابی در مورد این تشکلها، با مشکل اخذ مجوز همراه بودهاند.
تدابیر امنیتی تیم مدیریتی جدید دانشگاه تهران در حالی صورت میگیرد که مشکلات صنفی دانشجویان در این دانشگاه و کوی افزایش یافتهاست، اما هیچ تدبیری از سوی رهبر و تیم مدیریتیاش اندیشیده نشدهاست. در مقابل رهبر با تمامی معترضان به مسائل صنفی و دانشجویی به صورت حذفی و سرکوبگرانه برخورد کردهاست، به طوری که تنها در همین تابستان گذشته بیش از صد دانشجوی دانشگاه تهران که معترض به مسائل صنفی از جمله مسئله خوابگاه بودهاند، به کمیته انضباطی احضار شدهاند که در موارد بسیاری با حکم یک ترم یا دو ترم تعلیق از تحصیل مواجه شدهاند.
ولی در مقابل تیم مدیریتی دانشگاه تهران تنها به هر چه بستهتر شدن فضای دانشگاه و ایجاد جو امنیتی در این دانشگاه پرداختهاست، به طوری که برخوردهای حراستی در این دانشگاه از تابستان امسال به شدت افزایش یافتهاست و با وجود مشکلات صنفی دانشجویان در مورد خوابگاه و امکانات کم آموزشی، حراست دانشگاه تهران با همکاری مرکز انفورماتیک این دانشگاه با هزینه گزافی، بیش از یک میلیارد تومان یعنی حدود 2 درصد از بودجه سالانه دانشگاه تهران را صرف نصب گیتهای مغناطیسی و در مقابل درهای این دانشگاه دوربینهای مداربسته در محوطه دانشکدههای این دانشگاه کردهاست. سیستم امنیتی جدید دانشگاه تهران هر گونه ورود و خروج و حتی کارهای دانشجویان در محوطه دانشگاه را کنترل میکند و جو حاکم بر کوی و دانشگاه تهران را سنگین کردهاست.
اما مدیریت دانشگاه تهران تنها در زمینه صنفی ناکارآمد نبودهاست. برخورد ایدئولوژیک و تکسویه مدیریت دانشگاه تهران سبب شدهاست که حدود 75 استاد برجسته این دانشگاه طی یک سال گذشته به صورت اجباری بازنشسته شوند و این مسئله سطح علمی دانشگاه را پایین آوردهاست، به طوری که چندی پیش ریاست دانشگاه را مجبور به بهکار گرفتن مجدد این اساتید به صورت حقالتدریسی کرد. از سویی دیگر کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که یکی از بهترین و جامعترین کتابخانهها در کل کشور به حساب میآید در تابستان گذشته به بهانه تعطیلات کارکنان، کاملاً تصفیه شدهاست و بسیاری از کتابهای آن وجین شدهاست.
همه این مسائل دست به دست هم دادهاند که فضای دانشگاه تهران در آستانه حضور احمدینژاد در این دانشگاه متلهب شود و کار تیم حراستی دانشگاه تهران در آستانه حضور وی سختتر شود.
راه سبز امید و آذربایجان
میثم قهوهچیان
جنبش آذربایجان فارغ از فهم تاریخی و تمایزات با جنبش ملی ایران، حرکتی انسانی است. نه تنها آذربایجان بلکه تمام جنبش های انضمامی و اجتماعی چنین اند. مساله آذربایجان مساله انسان یعنی بهره مندی هر فرد از حقوق معقول خود. نیروهای آذربایجان فارغ از اینکه هر کدام مطالبات خود را به نحوی بیان می کنند در نفس مطالبات با هم اشتراک دارند. نفس مطالبات تبعیض و ناکارآمدی دولت و حاکمیت در برآورد حقوق انسانی گروههای قومیتی است.
آذربایجان باید بتوان با تشخیص اولویت به طی طریق بپردازد. اولویت اتمام استبداد است. این استبداد است که آگاهی ایجاد نموده برای گرفتن حقوق دیگران آگاهی کاذب غیر انسانی مستبدین به یکسان زنان ملل و کارگران را از حقوق خود جدا می نماید. اولویت آذربایجان باید ایجاد وضعیتی انسانی باشد. در اینجاست که اگرچه مشکل جزئی و مختص به جنبش است اما راه حل آن راه حل همه جنبش هایی است که به دنبال حقوق خود می گردند.
همه جنبش های انضمامی می توانند با متحد شدن نیروی خود را چند برابر نمایند. زیرا همه جنبش ها به دنبال حقوق خویش هستند و حقوق همه آنها بهره مندی از حقوقی انسانی است. اتحاد بر حول این حقوق است که می تواند نشان دهد همه جنبش ها به واقع حقوق انسانی را دریافته اند و حاضرند برای تحقق آن نیرو بگذارند و متحد شوند. تحرکات آذربایجان دادن انرژی و گرفتن انرژی از نیروی انسانی ضد استبداد خواهد بود. این انسان است که می تواند با همراهی همنوعان و مصادیق خود را به واقعیت تحمیل نماید. "راه سبز امید" این را چه قبل و چه بعد از انتخابات نشان داد. بیانیه های آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را در این راستا میتوان ارزیابی نمود. این انسان ها بودند که فارغ از ممیزات شگرف خود به داد هم رسیده بودند. همین اتحاد را می توان در دوره قبل از انتخابات دید. دوره ای که دیدیم چگونه و چه سان همه به یک سو می رفتند.
عدم همراهی با "رسا" می تواند عدم همراهی با انسانیت قلمداد گردد چه، این انسان است که شکنجه و غارت می شود و کسی که نمی توان با هم بند و هم زنجیرش به مفاهمه رسیده و احساس درد مشترک داشته باشد نمی تواند اساسا برای خود نیز کاری نماید.
شایسته است ضمن همراهی با حداقل های تئوریک بین جریان های مدنی و اشتراکات حداکثرهای انسانی برای انسانیت بکوشیم. قبل از انتخابات نیز با یاری آذربایجان و ترک ها در سراسر ایران بود که موج سبز چنین طوفانی شد. اکنون نیز نه آذربایجان بلکه همه جنبش های حقوق محور و مدنی باید بکوشند تا از طرق مدنی و تکیه بر اشتراکات برای ایجاد جهانی انسانی نیروی خود را در اختیار هم قرا دهند.
لاریجانی از نوع جواتش میرحسین را با مسعود رجوی مقایسه کرد

یکی از تیزهوش ترین لاریجانی ها یعنی جواتشان افاضات فرمودند.
میفرماید او چه کرده که اسراییل و آمریکا و .... برایش کف میزنند.
خدمت جوات عرض شود که هفتاد میلیون ایرانی غیر از دویست سیصد هزار نفری که به دیکتاتور کوتوله رای دادند هم برای میرحسین کف میزنند. کجای کاری حاجی؟
او باید بگوید چه شده که برای کوتوله کسی کف نمیزند.
اصل مطلب را از موج سبز آزادی یعنی آیینه دق جوات لاریجانی بخوانید.
دبير ستاد حقوق بشر قوه قضایيه گفت: "ميرحسين موسوی آينده بسيار خوب سياسی را از دست داد و ادبيات بيانيههای وی با ادبيات مسعود رجوی هيچ فرقی ندارد. اين افراد در بيت آيتالله منتظری به وحدت تاكتيكی رسيدند و اين مسئله يكی از اشتباهات بسيار بزرگ جبهه اصلاحات بود."
به گزارش موج سبز آزادی، در ادامه تلاشهای همه جانبه اقتدارگرایان در نفی ماهیت اصلاحطلبانه جنبش سبز، چهرههای به اصطلاح میانهرو این جناح موج جدیدی از توهین و تهمت را بر علیه میرحسین موسوی، مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی شروع کردهاند. پس از گذشت چند روز از نامه احمد توکلی به میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی که با واکنش مردم و سیاستمداران آگاه کشور روبرو شد، این بار محمدجواد لاریجانی وارد عرصه شده و موهومات جدیدی را به اصلاحطلبان و به خصوص میرحسین موسوی نسبت داده است. به گزارش خبرگزاری حامی کودتا، فارس؛ محمد جواد لاریجانی امروز یكشنبه و در حاشیه بازدید از نمایشگاه نجوم در مجلس شورای اسلامی، با اشاره به وحدت در نظام جمهوری اسلامی ایران گفت: "وحدت باید حول دفاع از نظام باشد و میر حسین موسوی یكی از خطاهای بسیار بزرگ را در تاریخ انقلاب مرتكب شد. جناح اصلاح طلب با حمایت از میر حسین موسوی او را به حركت در راه معارض با نظام هدایت كرد. میر حسین موسوی باید فكر كند كه به راستی چه كرده كه منافقان ، آمریكا، اسرائیل و برخی از كشورهای غربی از او حمایت میكنند و برای وی كف میزنند."
محمد جواد لاریجانی با بیان اینكه وحدت حول نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران باید باشد، ادعا کرد: "این آقایان باید سر عقل بیایند دست از معارضه با نظام بردارند و قواعد رقابت دموكراتیك را یاد بگیرند. میرحسین موسوی آینده بسیار خوب سیاسی را از دست داد و ادبیات بیانیه های وی با ادبیات مسعود رجوی هیچ فرقی ندارد و و خط نفاق جدید لیبرال است و این افراد در بیت آیت الله منتظری به وحدت تاكتیكی رسیدن و این مسئله یكی از اشتباهات بسیار بزرگ جبهه اصلاحات بود. موسوی حتی از تشابه ادبیاتی با رجوی نیز فراتر رفته و به بیت منتظری رسیده است."
دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه در ادامه شبیهسازیهای هدفدار خود اظهار داشت: "میر حسین موسوی در جریان انتخابات به خود نظام، و جوانان كشور همان ظلمی را كرد كه مسعود رجوی به آنان كرد. هیچ كس حق ندارد مقابل نظام بایستد و این كار یك گناه بسیار بزرگ و غیر قابل بخشش است. گروهی در جریان انتخابات علیه نظام و به بهانه تخلف در انتخابات قیام كردند و مقابل نظام ایستادند."
وی که تهمتهایی خود به میرحسین موسوی را در این مصاحبه کافی ندیده بود در ادامه به حمایت سیدحسن خمینی از میرحسین موسوی در جریانات انتخابات نیز اشاره کرد و گفت: "حسن خمینی نوه حضرت امام (ره) در جریان انتخابات به طور وسیع از میرحسین موسوی حمایت كرد و زمانی كه رئیس جمهور ما برای تجدید میثاق با بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی به مرقد امام خمینی (ره) رفته بود حضور نداشت كه این مسئله خارج از اصول است."
این اظهارات که در ادامه خط سیاسی "اموی" حامیان کودتا قرار دارد، سعی میکند افرادی را که سالها بار انقلاب و جمهوری اسلامی را در سختترین شرایط بر دوش داشتند مورد هتاکی و تهمت قرار دهد و به جریانهای معاند، سلطنتطلب و منافق مرتبط و متصل سازد. در عین حال اگر چه این حرکات در هفتههای اخیر شدت بیشتری یافته، اما با آگاهی عمیق اقشار ملت ایران و تاکید رهبران جنبش سبز بر مواضع اصولی و اصلاحطلبانه خود چنین سیاستهایی محکوم به شکست است و در واقع از استیصال حامیان کودتا در رسیدن به اهداف خود خبر میدهد.
۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه
وقتی حداد قاتل قتل سه نفر در کهریزک حاشیه مینامد
بی مورد نیست که آقای حداد "عادل"، رئیس سابق فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نماینده و رئیس منتصب شورای نگهبان در مجلس ششم و هفتم، پدر عروس رهبری، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم، اتفاقات کهریزک و قتل ۳ جوان برومند مردم را "حاشیه" خطاب میکند. از قضا ایشان "متن" را چیزی فراتر از خرد شدن فک، شکافته شدن جمجمه و تجاوز و شکنجه امثال شهید روح الامینیها میداند.
هر فردی بر اساس تجربیاتش و یا از طریق علمی، از دور و نزدیک قصد تحلیل فضایی را میکند که کم و بیش دستی بر آتش آن داشته و احیانا از عمق و حواشیاش تا اندازهای مطلع است. آقای حداد "عادل" نیز حتما تجربیات شخصی زندان رفتن در رژیم گذشته و در سنینی مشابه شهدای کهریزک را منبع تحلیل خویش قرار داده است.
البته وجه تمایز شرایط ایشان با زندانی شدن جوانان مردم بعد از انتخابات اخیر و سلطه کودتاچیان در این است که در یکی دو موردی که ایشان به دلیل فعالیت دانشجویی و حمل کتاب ممنوع بازداشت شده بود، به لطف روابط حسنه پدر مرحوم و محترمشان در مقام یکی از اعضا هئیت مدیره سندیکای کامیونداران با دفتر نخست وزیری وقت (هویدا)، بعد از گذشت کمتر از ۴۸ ساعت و به سرعت به آغوش گرم خانواده خود صحیح و سالم بازگشتند.
بدین منظور جای تعجب ندارد، فردی که در رژیم گذشته و دستگاه کودتاچیان کنونی از رانتهای استثنأیی بر خوردار بوده و هست، حتی با وجود گزارشات تأیید شده و دانش آکادمیک سطوح بالا نیز از درک فاجعه رخداده عاجز باشد. بدین نحو که ایشان حد درد را در حدود "گوش پیچیده شده و چندین ساعت ناملایمی" به خوبی درک میکند. چرا که این "تجربه" از دید ایشان و در مقایسه، بدرستی "حاشیه" است.