۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

حکومتي که با دروغ برسرکار بياد بايد با شمشير حفظ شود


آیت الله امجد:
*
خداي تعالي واجبي است که شريک ندارد. چون واجب الوجود بالذات است. همه فقيرند و همه غير اوست در ذات خود عدم هستند. مگر در پرتو عنايت او ... قرآن کلام الهي است و اين کلامي است که مانند ندارد. واجب الوجودي که شريک ندارد خدا است و ممکن الوجودي که نظير ندارد اباعبدالله الحسين(ع) است. اباعبدالله مخلوق است اما نظير ندارد. او مخلوق است اما شريک ندارد. البته اين انوار چهارده معصوم(ع) يکي است اما بصورت چهارده اسم در اين عالم ظاهر شده اند ... آنها در عالم نور امتيازي به هم ندارند اما در اين عالم هر کدام به گونه اي ظاهر شده اند. براي حضرت اباعبدالله الحسين(ع) 300 امتياز برشمرده اند که هيچ يک کس ديگر اين امتيازات را ندارد. همه فقها خوردن خاک را حرام مي دانند اما خداوند در تربت امام حسين(ع) شفا قرارداده است! يک قطره اشک بر اباعبدالله الحسين(ع) حد و حساب ندارد. يک قطره اشک بر امام حسين(ع) از سربريدن فرزند(قرباني فرزند) در راه خدا با ارزش تر است و دليل آن هم ماجراي قرباني کردن حضرت اسماعيل، توسط حضرت ابراهيم است.

*
يک قطره اشک بر امام حسين جهنم را خاموش مي کند. مسلماني که بر اساس مکتب اسلام زندگي مي کند نبايد بر هيچ مصيبتي گريه کند به جز مصيبت اهل بيت(ع). بايد به گريه جهت داد. بايد مصيبت ها را بهانه کرد و براي امام حسين(ع) گريه کرد! نه اينکه امام حسين(ع) را بهانه کرد و براي مصيبت هاي ديگر گريست!چرا در همه مصيبت ها براي اهل بيت گريه نکنيم؟! درحاليکه اگر يک قطره اشک بر حسين(ع) جهنم را خاموش مي کند! ... اين امتيازات حاصل مصيبتهاي عظيمي است که هيچ کس جز اباعبدالله در راه خدا آنها را تحمل نکرد. هدف او هم ياري دين خدا بود و مي خواست تا بقيه هم در اين راه، او را ياري کنند. وقتي که حسين(ع) يکه و تنها صدا مي زد هل من ناصر ينصرني همه موجودات از جن و ملائکه و ... اعلام آمادگي کردند اما او نپذيرفت، چون هدفش نابودي دشمن نبود، هدفش هدايت بود. و فقط با کشته شدن او اين هدف محقق مي شد. او تا آخرين لحظه قبل از شهادت تلاش کرد تا دشمناني که به قصد ريختن خون او آمده بودند را هدايت کند. همه اتفاقاتي که براي ايشان و اصحاب و اهل بيت و حضرت زينب(س) اتفاق افتاد براي هدايت بود و واضح است که اين برنامه اي از پيش تعيين شده بود تا انسانها هدايت شوند. بعد از گذشت سالها از اين حادثه، هرانساني مي تواند از اين ماجرا راه درست را پيدا کند و اين مسئله مختص به شيعيان يا مسلمانان نيست. هيچ کس همانند حسين(ع) نيست. ... حسين(ع) فرزند زهرا(س) و فرزند علي(ع) اميرالمؤمنين است. ... و بزرگان گفته اند که: واجب لاشريک له خدا است و ممکن لاشريک له حسين است!

*
نبايد نسبت به بندگان خدا حتي اگر گناهان آشکار دارند بدبين بود. ممکن است اين افراد متحول شوند و از اولياي خدا شوند! همه قابل احترام هستند. حضرت حر(س) مگر اينچنين نبود؟! حضرت زهير چطور؟! ... در دستگاه حسين بن علي(ع)، در يک لحظه، با يک جذبه مي شود از قعر جهنم به اوج آسمان رسيد و از اين صحنه هاي زيبا در کربلا بسيار است! و مارايت الا جميلا ... خدايا چقدر زيبا است! ...

*
در کربلا همه چيز در اوج است! فضائل و ردائل! در اينجا مي توان صحنه هايي بي نظير را مشاهده کرد! گاهي به خاطر يک انگشتري، انگشت را قطع ميکنند و ... از آن طرف پيرمردي مانند عابس در اوج عشق و شور از همه چيز خود گذشته است ... و عرفان اين است ... نمايشگاه بزرگي از زيباييهاي بي نظير ... جايي که مرگ در راه خدا در کام جوانان آن شيرين تر از عسل است ... و حسين در همه لحظات در مسير رسيدن به کربلا در همه منازل، راه حق را از باطل نشان مي داد و ياران خود را بر سر دوراهي انتخاب مرگ با عزت مخير گذاشته بود و اين مسئله فقط در شب عاشورا اتفاق نيفتاد. حسين رحمت واسعه ي الهي است! السلام عليک يا رحمه الله الواسعه. ... حسين بي نظير است.
*
از يک طرف در باره نعمتهاي الهي که خداوند به ما داده مي گوييم: « دادِ حق را قابليت شرط نيست! » يعني ما هيچ استحقاقي نداريم و خداوند خودش تفضل مي کند. از طرفي گاهي به دلايلي خداوند با جود و کرم خودش عده اي را مورد عنايت خاص خودش قرار مي دهد. چيزهايي هست که باعث ريزش بيشتر رحمت خداوند مي شود. مثلا دعا! يکي از چيزهايي است که زمينه را ايجاد مي کند. به هر حال وقتي انسان الفبا را ياد گرفت مي تواند کتاب را بخواند. مثالهايي از اين دست زياد است که به دليل خاصي رحمت خاص خدا بر بندگان نازل شده است. مثلا فضيل که سارق بزرگي بود! و يک تنه از عهده هزار نفر برمي آمد با شنيدن يک آيه از قرآن در تاريکي شب در حال دزدي متحول شد! و تصميم گرفت تا همه بدي هايش را کنار بگذارد! حتي مي گويند کتاب مصباح الشريعه از او است! الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و مانزل من الحق! ... (حديد، آيه 16) حال اين سؤال مطرح است که چرا من از اين آيه متحول نمي شوم! شنيدن اين آيات مرد مي خواهد! حتما در فضيل چيزهاي بوده که اين آيه را فهميده است! از ذالنون مصري نقل کرده اند که: روزي مشاهده کرد که عقربي بر لاک پشتي سوار بود تا اينکه بر بالاي سر جواني که خواب بود رسيد. ماري بزرگ قصد داشت اين جوان را نيش بزند که عقرب آن مار را نيش زد و از پا درآورد و جوان نجات پيداکرد! ذالنون وقتي از جوان پرسيد که تو چه کرده اي؟ گفت امروز رکاب عالمي را گرفتم به او کمک کردم تا سوار شود. به هر حال بعضي از کارها هر چند کوچک به نظر مي رسد اما اثرات بزرگي دارد که بر ما معلوم نيست!

*
ما بايد در مسير باشيم! ما بايد مثل براده هاي آهن باشيم! ما بايد خورد شويم! ... ماجراي پورياي ولي را که همه ما شنيده ايم درس بزرگي دارد! يک لحظه تصميم گرفت تا براي استجابت دعاي آن مادر پير بازنده ميدان باشد! ... آيا مي تواني در ميدان شهر، در مقابل همه مردم و حتي مقامات کشوري و لشکري و در ميدان مسابقه اي که همه از تو انتظار برتري دارند، خود را در مقابل ضعيف تر از خودت براي رضاي خدا بشکني؟! مي گويند ملکوت آسمانها و زمين برروي پورياي ولي(محمود خوارزمي) گشوده شد! کو؟ آيا ما مي توانيم؟

*
راه باز است! گاهي ممکن است هشتادسال عبادت به يک حرکت کوچک نرسد! يک استکان چاي دادن! يک استکان خالي چاي را از سر راه بلند کردن! يک پيراهن سياه پوشيدن! ...

*
بايد دقت کرد. کار مردم واجب تر است از نماز غفيله! تعداد دفعات مکه رفتن هم مهم نيست! چيزهايي که در درون انسان هست، اهميت دارد.

*
بعضي افراد نمي توانند از خودشان و عادتهايشان بگذرند! اگر کسي نتواند کارهاي خوبي مانند نمازغفيله و زيارت عاشورا و ... را به خاطر انجام وظيفه اي که در آن لحظه بر عهده اوست ترک کند، هيچ ارزشي ندارد. رساندن مادر به بيمارستان مهم تر است يا خواندن زيارت عاشورا؟! کار مردم را راه انداختن مهم تر است يا خواندن نماز غفيله؟! هميشه و در همه حال از ما انجام وظيفه را خواسته اند! از ما بندگي خواسته اند نه عبادت! شيطان هزاران سال عبادت کرد اما بنده خدا نشد چون نتوانست به خاطر خدا از خودش بگذرد. داستانهاي زيادي هست که در آنها انجام بعضي کارهاي کوچک که اکثرا جنبه از خودگذشتگي دارد انسان هاي علي الظاهر آلوده را به جاهاي بزرگي رسانده است. بايد گذشت تا رسيد!

*
انسان خود را توجيه مي کند! من مي دانم که سيگار بد است اما مي کشم! مثلا مي گويد عادت کرده ام و اين کار مضّر را اينطور توجيه مي کند. توجيهات مانع مي شود وگرنه انسان حقيقت را مي فهمد!

*
اي بسا کارهايي که به خيال خوب بودن انجام مي دهيم. هيهات! ... وقتي انسان گمراه شد ديگر نياز به توجيه هم نمي بيند و کار از توجيه مي گذرد و به «خيال» خودش کار خوبي مي کند. خيالِ انسانِ گمراه، توجيهي براي انجام عمل اوست! ... وقتي فطرت پوشيده شد، انسان موجود عجيبي مي شود. مثلا حجاج يا عبدالملک مروان وقتي به قدرت رسيدند و رئيس شدند همه دانسته هاي خود را زير پا گذاشتند. خيلي بايد مواظب بود! به قول حضرت آيت الله بهجت به دانسته هاي خود عمل کنيد، آنچه نمي دانيد روشن مي شود! اگر به دانسته ها عمل کنيم، عرفان است وگرنه گمراهي است! ما در ظاهر قرآن را روي سر مي گذاريم اما در اصل زير پا مي گذاريم. چون به آن عمل نمي کنيم.

*
ما حق نداريم با يک انسان مست برخورد تند داشته باشيم چه برسد به تجسس در امور افرادي که آبرو دارند!

*
ما خيلي پرتيم! از مسير اصلي خيلي دور افتاده ايم! وقتي قدرت به ما رو مي آورد از اين رو به آن رو مي شويم و همه چيز را زير پا مي گذاريم. پناه بر خدا. خدا رحمت کند علامه جعفري را! ايشان در کنکره آيت الله بهاءالديني فرمودند که دو سال است اين دعا مرا رها نمي کند: «خدايا هرچه به من مي دهي اول ظرفيت آن را بده». يک دوچرخه به ما مي دهند خودمان را گم مي کنيم ... اگر ظرفيت داشته باشيم هرچه به ما بدهند يا از ما بگيرند اصلا برايمان فرقي نمي کند. قدرت بسيار خطرناک است و خدا نکند که کسي بدون ظرفيت به قدرت برسد. حب رياست از همه چيز خطرناک تر است. وقتي حب رياست به دل کسي افتاد مانند گرگي است که به جان گله افتاده است و حاضر است براي حفظ آن هرکاري را انجام دهد و همه اطرافيانش را به هر طريقي بکوبد. اينها لازمه قدرت است مگر اينکه از مکتب علي(ع) درس بگيريم که حکومت بر مردم براي او از يک کفش کهنه بي ارزش تر بود! او حاضر نبود به خاطر بدست آوردن حکومت يک دروغ بگويد! و حال آنکه اگر به حکومت مي رسيد آلان بشر اينهمه گرفتاري را نداشت. در مکتب علي دروغ جايز نيست. خدايا حب دنيا را از دل بيرون ببر و دل ما را پر از حب خودت و اولياءت قرار بده. هرچي بدي است از ما رفع و دفع بگردان و هرچه خوبي است به ما عنايت کن.

*
مکتب حضرت امير (ع) کناره گيري از حکومت را بر دروغ گفتن براي رسيدن به حکومت ترجيح مي دهد. شايد مي شد يک دروغ را توجيح کرد اما ديگر از هدايت خبري نبود! حکومتي که با دروغ برسرکار بياد بايد با شمشير حفظ شود و جز اجبار و زور چيزي از آن عايد انسانها نمي شود! ...
*
منبع : وبلاگ اطلاع رساني استاد محمود امجد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر