۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

انتخابات و نظام ولایی





حسن یوسفی اشکوری:

به عیسی سحرخیز

روزگاری زنده یاد محمد مختاری دربارة انقلاب اسلامی ۵۷ گفته بود « انقلاب ذات ما را عریان کرد » و اکنون با استفاده از همان تعبیر پرمعنا می­توان گفت که: « انتخابات اخیر ذات نظام ولایی جمهوری اسلامی را عریان کرد ». از مضمون سخن مختاری و مراد وی از آن در می گذرم و مراد خود را از این دعوی با شما در میان می گذارم.

گرچه استفاده از « ذات » در چنین مواردی از نظر فلسفی مناقشه انگیز است اما فعلا با تسامح از این واژه سود می­جویم و در توضیح مدعای خود می­گویم: قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال ۵۸ کوشیده است بین نظریة « ولایت فقیه » ( = سلطنت فقیه ) بر آمده از کلامی سنتی شیعی « امامت » با نطریة مدرن « حاکمیت ملی » ( = دموکراسی ) سازگاری ایجاد کند و به شکلی از هردو نظام فکری و هردو مدل زعامت سیاسی و حکومتی بهره گیرد.

از این رو از یک سو تقریبا تمام مفاهیم و نهادهای مدرن مدنی و حکومتی و مدیریت نوین مانند جمهوریت، تفکیک قوا، پارلمان، انتخابات، احزاب، شوراها، مطبوعات آزاد، آزادیهای سیاسی و اجتماعی، برابریهای مدنی و.... در جمهوری اسلامی پدیرفته شده و از سوی دیگر « ولایت انتصابی فقیه » به عنوان حاکم الهی بر آمده از نظریة « نیابت عامه فقیهان از سوی امام غایب » پذیرفته شده و محور و ستون خیمه نظام ولایی جمهوری اسلامی شمرده شده و در اصول متعدد قانون اساسی تمام مفاهیم و نهادها و حقوق مدنی ملت و شهروندان به « اسلام » و « احکام شریعت » قید خورده و همه چیز به شروطی چون « مخل نبودن به مبانی اسلام و احکام شرعی » مشروط و مقید شده است. تشخیص عدم اخلال و عدم تعارض تمام قوانین عادی و تصمیمات حکومت نیز با یک گروه شش نفره از فقیهان اعضای شورای نگهبان قانون اساسی است که بوسیلة ولی فقیه حاکم معین می­شوند.

هر چند این اندیشه و تلاش برای سازگاری و پیوند بین اسلام و جمهوریت و الزامات نظام دموکراتیک مدرن و به طور کلی اصل دعوی امکان جمع بین دو مفهوم « جمهوری » و « اسلام » از همان آغاز مورد پرسش و حتی مناقشه برخی از منتقدان مذهبی ( از جمله آیت الله شریعتمداری و آیت الله طالقانی ) و غیر مذهبی ( از جمله مصطفی رحیمی ) قرار گرفت اما واقعیت این است که در آن زمان کمتر به ابعاد مختلف این تلاش و در واقع تناقضات قانون اساسی توجه شد و کمتر گوشی آمادة شنیدن سخن منتقدان بود. اما در طول سه دهه از عمر نظام ولایی جمهوری اسلامی به تدریج در سیر تحولات زمان بن بست ها و اشکالات و تناقضات ریز و درشت در ساختار حقیقی و حقوقی این نظام تئوکراتیک آشکار و آشکار تر شد. بویژه پس از در گذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی و بازنگری در قانون اساسی در سال ۶۸ تناقض بنیادین دو نظام ولایی کهن و دموکراتیک مدرن بیشتر شد و کفه سنتی و تئوکراتیک آن آشکارا افزون تر شد.

با توجه به اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی در سه دهه ( گرچه با تغلیظ بخش ولایی و تضعیف بخش دموکراتیک آن )، اکنون قاطعانه می­توان گفت که تلاش برای پیوند زدن اسلام فقاهتی و فقه جواهری تکلیف محور با جمهوریت و نظام مدرن دموکراتیک و حق محور در قالب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن ناموفق و ناکارآمد بوده است. اصل حاکمیت آمره فقاهت و فقه محوری نظام و ختم شدن تمام راهها به یک شخص به نام ولی فقیه منصوب از جانب خدا و رسول ( گرچه با واسطه ) با اختیارات نا محدود و در عین حال بدون مسؤلیت و عدم پاسخگویی وی در برابر مردم و قانون با هیچ تدبیر و ترفندی با حکومت قانون به معنای مدرن آن و با نظام عرفی بر آمده از حق حاکمیت ملی و مدنی و اساس جمهوریت متعارف در جهان امروز قابل جمع نیست. به آزمون نهاده شدن قانون اساسی و تحقق عملی نظام ولایی جمهوری اسلامی در طول سی سال بی بنیادی و پرادکسیکال بودن این نظام را به خوبی آشکار کرده و تناقضات عمیق و غیر قابل حل آن را نشان داده است.

برای اثبات این مدعا اکنون دیگر به بحثهای نظری و اقامه دلایل منطقی چندان نیازی نیست، کافی است که به کارنامه جمهوری اسلامی و مدیران عالی و دانی آن در سطوح مختلف و در زمینه های گوناگون توجه کنیم. به سرنوشت و سرگذشت مؤلفه های اساسی جمهوریت و به طور خاص به بخش« حقوق ملت » در قانون اساسی ( موضوع فصل سوم قانون اساسی ) بنگرید و ببینید بر آنها چه گذشته است. آزادیها هر روز محدود تر شده و تفکیک قوا به تدریج معنا و محتوای خود را از دست داده و پارلمان، که به گفته رهبر فقید انقلاب قرار بود در رأس امور باشد، انتخابات و رأی مردم، که باز به گفته بنیانگذار نظام ولایی بنا بود « میزان رأی ملت » باشد، و در نهایت جمهوری، که باز طبق وعده آیت الله خمینی قرار بود مانند جمهوری فرانسه باشد، جملگی به صورت نام بی مسمایی در آمده اند که عملا هیچ مضمون و محتوایی را نشان نمی دهند و مبین هیچ واقعیتی نیستند. امروز مجموعه نظام و ارکان آن، اعم از انتصابی و انتخابی، عملا و رسما تابع محض مقام ولایت و رهبری نظام بوده و در واقع تمام افراد و نهادهای رسمی کارگزار گوش به فرمان رهبر دینی و غیر پاسخگو هستند و ملت و صاحبان حق حاکمیت اصلی، که حتی به تصریح مقدمه قانون اساسی خداوند حق حاکمیت را به « نوع انسان » وانهاده نه به شخص و یا گروه خاص، در عمل تقریبا از حقوق خود خلع شده و نقش مردمان در حد یک نقش تشریفاتی و تزئینی تنزل یافته است.

در طول سی سال همواره چنین بوده ولی در انتخابات دهمین دورة ریاست جمهوری این تناقض و کاهش بخش حاکمیت ملی و فرسایش بعد دموکراتیک نظام ولایی جمهوری اسلامی به نازل ترین حد خود رسید. پس از سه دهه تجربه و بویژه پس از تجربه هشت سال دوران اصلاحات و سرکوبی های دهشتناک اوایل دهه هشتاد و به طور خاص پس از دوران تلخ دوران چهار ساله دولت نهم، باز انبوه مردم با پیشگامی جوانان و فرهیختگان کشور با استمداد از آخرین نقطه امید خود به جنبش در آمده و با ورود به کارزار انتخاباتی کوشیدند راهی به تغییری هر چند محدود در ساختار حقیقی نظام باز کنند و امید تازه ای برای آینده بهتر بیابند و حداقل خود را از شر دولتی و رئیس دولتی فریبکار و ناصادق و خرافه پرست و تحقیر کننده ملت ایران در داخل و خارج برهانند. اما دیدیم که چگونه به سرکردگی بخش ولایی حاکمیت خیزش ملت و آرای سنگین مردم را نه تنها نادیده گرفته بلکه به سود همان رئیس دولت مطرود مصادره کرده و بی هیچ پروایی به یک ملت دهن کجی کرده و دست به کودتای انتخاباتی زدند تا شاید مردم ایران دیگر سودای انتخابات آزاد نداشته باشند و برای همیشه خیال جمهوریت را از سر بیرون کنند. این انتخابات هر نوع توهمی را ازاذهان ساده نیز زدود و نشان داد که حداقل تا اطلاع ثانوی از صندوق شورای نگهبان منصوب ولی فقیه نظام ولایی جمهوریت و آزادی و انتخابات آزاد خارج نخواهد شد. این است که می­گویم انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران ذات جمهوری اسلامی را عریان کرد. اگر تا کنون این عریانی برای همه آشکار نبود اکنون برهنگی وهن آور و تراژیک آن غیر قابل پرده پوشی است. حال اگر بنا است هنوز اصلاحات معنایی داشته باشد، محتاج تعریف مجدد و تدبیر تازه و هدفگذاری مناسب با شرایط نوین است. به نظر می­رسد که دیگر دورة اصلاح طلبی به سبک و سیاق گذشته به پایان رسیده باشد. فکر دگر بباید و تدبیر دیگری.

سخن ضروری دیگر این است که گرچه تناقضات ذاتی و تئوکراتیک قانون اساسی ( ساختار حقوقی ) اشکال مهمی است و بدون حل و رفع آن راه به جایی نخواهیم برد اما گفتن ندارد که حاکمان و مجریان همین قانون ( ساختار حقیقی ) نیز مهمند و اگر تا کنون مجریان و رهبری و رهبران نظام کسانی دیگر با اندیشه و شخصیت متفاوت و دموکراتیک تری بودند امروز قطعا در شرایط دیگری بودیم و چه بسا مشکلات کمتری داشتیم و حتی می­توانستیم در شرایط رضایت بخشی باشیم. اهمیت و نقش مجری قانون از خود قانون کمتر نیست و در شرایط کنونی ایران احتمالا اهمیت آن بیشتر و قابل توجه تر است. باز در این باره خواهم گفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر