۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه
بیانیه چهاردهم میرحسین موسوی از 13 آبان می گوید:
بیانیه چهاردهم میرحسین موسوی از 13 آبان می گوید:
سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند
"آنک سیزدهم آبان، این سبزترین روز سال دوباره از راه میرسد. آیا امروز قابلتصور است که حرکت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهی از همراهی خاموش شود؟ اگر اینگونه باشد دستاوردهای چهل و پنج سال تاریخ معاصر خود را از دست دادهایم، و اگر چنین نباشد این نشانهای از ریشههای انقلابی ماست." میرحسین موسوی، در چهاردهمین بیانیه خود صحبت های مهمی را در چند روز مانده به 13 آبان بیان می کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
در تاریخ معاصر ما سیزدهم آبان یادآور سه حادثه است. در نخستین از این رویدادها امام خمینی از ایران تبعید شد و نهضت در فترتی سیزده ساله فرورفت. رژیم شاه پس از به دست آوردن چنین نتیجهای باید خود را شماتت کرده باشد که چرا این راه حل ساده را پیش از آن به کار نبست. یک قیام بود و یک امام که وقتی از صحنه دور شد دیگر چیزی از شور تحولخواهی باقی نماند. آیا به راستی امام خمینی در حرکتی که آغاز کرد تنها بود؟ هرگز چنین نبود، زیرا هرگز چنین نیست که یک فرد بتواند به تنهایی در صحنه جامعه تحولات نمایان ایجاد کند. پیروان او بسیار بودند، اما آنان شبیه به یارانی نبودند که سالها بعد پیرامونش را گرفتند، آن زمانی که گفت «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است ...»
دومین سیزدهم آبان روز رهبران سیزده ساله است؛ دانشآموزانی که برای تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد یکی از سبعانهترین کشتارها قرار گرفتند. تجربه رژیم از حوادث دهه چهل بود که موجب چنین حرکات خونینی شد. تصور بر آن بود که اگر با همان قاطعیت گذشته عمل کنند از نو به همان نتایج خیرهکننده دست مییابند، حال آن که زمینه اجتماعی کاملا تغییر کرده بود؛ زمین تغییر کرده بود و زمان تغییر کرده بود و مهمتر از آن جان انسانها تغییر کرده بود. دیگر حکومت شاهنشاهی با یک امام تنها روبرو نبود. این بار کسانی گرد او جمع شده بودند که شاید به اندازه پدرانشان او را نمیشناختند یا سخنانش را نشنیده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سینه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان برای به راه افتادن لازم نبود که پیدرپی شماتت شوند.
درباره سومین سیزده آبان بسیار گفته شده است، تا جایی که بعید است کمترین اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. ظاهرا این دانشجویان بودند که خود را پیرو خط امام میخواندند، اما در واقع این امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. قطعا هیچیک از رهبران و فرماندهان انقلاب در شکل دادن به آنچه در این روز اتفاق افتاد نقشی نداشت.
حتی خود دانشجویان تصور میکردند بعد از چند روز حادثه تمام میشود و به خانههایشان باز میگردند. ولی امام این رویداد را پیگیری کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید. تنها امامی که درد یک سکوت سیزده ساله را چشیده باشد میداند که جامعهای شکلیافته از چوبهای فرمانبر و خشک از خود جوششی ندارد و حیات پاکیزهای ندارد. او مردم را رهبر میپسندید، زیرا میدانست که گذر از یک گردنه تاریخ برای سعادت هیچ ملتی کافی نیست. آنان باید از چنان خودانگیختگی و بصیرتی برخوردار شوند که در هر عصری و نسلی بتوانند راه را از بیراهه بشناسند و بپیمایند. مردم ما امروز رهبرانند و این همان آرزوی بزرگی است که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت کرد به سوی آن چیزی که ما را زنده میکرد.
آنک سیزدهم آبان، این سبزترین روز سال دوباره از راه میرسد. آیا امروز قابلتصور است که حرکت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهی از همراهی خاموش شود؟ اگر اینگونه باشد دستاوردهای چهل و پنج سال تاریخ معاصر خود را از دست دادهایم، و اگر چنین نباشد این نشانهای از ریشههای انقلابی ماست. ما به اتکای این ریشههاست که سبز شدهایم، ریشههایی که اگر از آنها دور شویم به همان چیزی تنزل خواهیم کرد که مخالفان مردم آرزو میکنند. به این خاطر است که جا دارد با هر تلاش افراطی در این جهت برخوردی احتیاطآمیز داشته باشیم.
حرکت ما از واگذار کردن اسلام به جبهه خرافهپرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچیز شمردن میراث و میوه مبارزات یکصدساله مردم ایران و جایگزین کردن آن با تصوراتی گنگ، و از جدایی و بیگانگی نسبت به ریشههای تاریخیاش نفع نمیبرد، و اگر برخی دولتهای بیگانه بر ترویج چنین تمایلاتی اصرار دارند شاید در این کار سودی ملاحظه میکنند. آنها اگر لازم باشد با وجدانی آرام بر سر جنبش امروز ایرانیان پشت میز معامله مینشینند و به همان مقدار آزادی و توسعه سیاسی که در کشورهای همسایه وجود دارد برای ملت ما قناعت میکنند و در این قناعت قابل سرزنش نیستند. این ما هستیم که اگر مصالح خود را به درستی تشخیص ندهیم باید ملامت شویم.
این روزها هر نگاهی که به نگاهی میافتد از پیروزی میپرسد. کی به آن میرسیم؟ چه چیز ما را به آن میرساند؟ کدام قدم و اقدام آن را به پیش میاندازد؟ و چه چیز آن را کمال میبخشد؟ تمامی وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند که فرمود هر آنچه مسئلت کنیم مقداری از آن را اجابت خواهد کرد. و آتاکم من کل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستید به شما داد). همین که خواستهای در جامعه متولد میشود دیگر هیچ کس قادر نیست از برآورده شدن آن ممانعت کند و دولتها تنها میتوانند بر مقادیری چون زمان و میزان و شکل تحقق آن تاثیر بگذارند.
آیا ما هم میتوانیم بر این مقادیر اثر داشته باشیم؟ آری. المعروف بقدر المعرفه؛ انسانها به قدری که بصیرت و آگاهی از خود به نمایش میگذارند در خور نیکوییها قرار میگیرند. کما این که در این چند ماه مردم ما بیش از آن که از رنجهای خود گنج به دست آورده باشند از برکات خردمندی خود بهرهمند شدهاند.
راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان میدهد که ما تا انتها بر سر خواستههای خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمۀ راه باز میگشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز میکند. اگر برای قبول این حقیقت به مثال نیاز دارید به سیاست خارجی دولتمردان بنگرید. همان وقتی که آنان مناسبات بینالمللی کشور را به اغراض تبلیغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند میشد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله خواهندکرد.
شانزده سال پیش از این تهیه سوخت برای تاسیسات هستهای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانهها انجام آن را یک خبر مهم تلقی نمیکردند. امروز قسمت اعظم محصول فعالیتهای هستهای کشور ،که این همه جاروجنجال به خود دیده و چندین تحریم برای ملت به همراه آورده است، گویا باید برای تامین همین نیاز ساده تحویل کشورهای دیگر شود، شاید بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختیار ما بگذارند. آیا این یک پیروزی است؟ یا یک تقلب آشکار، که چنین تسلیمی فتحالمبین نامیده شود؟
دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق تردیدناپذیر ملت خود تاکید نمودند، که با گشادهدستی از این حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراطگرند. حتی اگر با تلاش دلسوزان از واگذاری دستاوردهای کشور در زمینه انرژی صلحآمیز هستهای جلوگیری شود از عواقب افراط و تفریطهای دولتمردان ایمن نشدهایم، زیرا رفتارهای آنان زمینه را برای اجماع بین المللی جهت اعمال تحریمها و فشارهای بیشتر به ملت ما فراهم کرده است.
چیزی که ما میتوانیم از این ماجرا بیاموزیم آن است که خود دچار افراط نشویم. دیر یا زود - بلکه به امید خدا بسیار زود - مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. آیا آن روز باید کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چیزی که امروز باید نگران آن باشیم مصالح کشور است، زیرا کشور جز صاحبان اصلیاش کسی را ندارد که در این باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم. باید برای فردا چنان مهیا باشیم که اگر همین فردا از راه رسید یکه نخوریم. باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم.
تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. با چنین راهبردی ما در تاریکی قدم نمیگذاریم و میراثهای به جا مانده از مبارزات نسلهای پیشین را به هیچ تقلیل نمیدهیم. و هر آنچه از آرمانها و خواستههایمان که جا بماند با زندگیهای خود آن را به دست میآوریم، زیرا ساختار ظاهری هرگز تمام آن چیزی، بلکه قسمت اصلی آن چیزی نیست که در جامعه واقعیت دارد. بخش اصلی این واقعیت زندگیهای ماست. دستگاه ظاهری میتواند فرزندان انقلاب را همچون تبهکاران دستگیر کند و لباسهای تحقیرآمیز بر قامتشان بپوشاند و مردم میتوانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار کنند. در این رودررویی کدامیک برندهاند؟
دستگاه ظاهری میتواند آنان را در دادگاههای نمایشی محکوم کند و نگاه مردم میتواند آنان را در پیشگاه وجدان خویش حاکم بداند. به راستی کدامیک از این دو در واقعیت جامعه حکومت میکنند؟ دستگاه ظاهری با برخوردهای توهینآمیز خود خانوادههای آنان را سرافکنده و خوارشده میخواهد و نگاههای مردم آنان را در عین تلخکامیهایی که میچشند سربلند میبیند. کدامیک از این دو نگاه بر احساس این خانوادهها چیره است؟ دقت کنید که تنها در نگاه مردم این همه قدرت وجود دارد و تا اینجای کار هنوز حرفی از دیگر تواناییهای آنان نگفتهایم. دستگاه ظاهری میتواند برای این خانوادهها تنهایی و عسرت تدارک ببیند و مردم میتوانند آنان را در آغوش بگیرد؟ به راستی کدامیک از این دو بر کار خود غالبند؟
دستگاه ظاهری میتواند دانشجویان غریب را به جرم ابراز عقیده از خوابگاه محروم کند و معیشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبکههای اجتماعی میتوانند با حمایتهای خود از آنان پشتیبانی کنند. تاثیر اقدام کدامیک از آنها بیشتر است؟ به راستی کدامیک از آنها قدرتمندتر است؟ بلکه اساسا تقابلی میان این دو وجود ندارد؛ یکی هست و دیگری نیست، زیرا این زندگیهای ماست که به هر امری در نظم ظاهری جامعه معنا میبخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شکستن این نظم، که با تغییر معنا دادن به آن از راه زندگیهایمان صحنه جامعه را تغییر دادیم. ما چه نیازی به شکستن این نظم داریم در حالی که در هر شرایطی این ما هستیم که با زندگیهای خود به آن جهت میدهیم.
بعد از این نیز راه ما این است. در شرایطی که اصول متعدد قانون اساسی بتوانند بیمحابا معطل بمانند حقیقت آن است که فرقی میان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار میآید اگر زندگیهای ما به آن اعتبار نبخشد، یعنی معنی برایش تدارک نبیند، آن را تنفیذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننماید؟ به همین ترتیب اگر این ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگیهای واضح بود ما تنها در صورتی میتوانستیم آن را اصلاح کنیم که نخست معنای آن را اصلاح میکردیم و این کار را با زندگیهای خود انجام میدادیم.
البته بسیارند ملتهایی که این توانایی خود را به جا نمیآورند و ترجیح میدهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آنها در جامعه خود پیشوا نیستند، ولی مردم ما هستند.
سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند. این روز عزیز را به ملت ایران تبریک میگویم و برای گروهی از آفرینندگان این مناسبت که اینک در بندند و دیگر اسیران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکیبایی و پاداشی متناسب با نیتهای بلندشان آرزو میکنم.
میرحسین موسوی
مرتضی الویری آزاد شد
مرتضی الویری آزاد شد
مرتضی الویری، عضو کمیته مشترک موسوی و کروبی برای پیگیری وضعیت زندانیان و آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات آزاد شد.
به گزارش کلمه شهردار اسبق تهران با قید وثیقه آزاد شده است. عضویت در هیئت رئیسه مجلس سوم، شهردار تهران و سفیر ایران در اسپانیا از جمله مسوولیت های الویری بوده است.
مرتضی الویری، در تاریخ 17 شهریور و پس از پلمب دفتر حزب اعتمادملی و دفتر شخصی مهدی کروبی، همزمان با علیرضا بهشتی بازداشت شد.
الویری از مشاوران مهدی کروبی در انتخابات اخیر بود.
مرتضی الویری، عضو کمیته مشترک موسوی و کروبی برای پیگیری وضعیت زندانیان و آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات آزاد شد.
به گزارش کلمه شهردار اسبق تهران با قید وثیقه آزاد شده است. عضویت در هیئت رئیسه مجلس سوم، شهردار تهران و سفیر ایران در اسپانیا از جمله مسوولیت های الویری بوده است.
مرتضی الویری، در تاریخ 17 شهریور و پس از پلمب دفتر حزب اعتمادملی و دفتر شخصی مهدی کروبی، همزمان با علیرضا بهشتی بازداشت شد.
الویری از مشاوران مهدی کروبی در انتخابات اخیر بود.
«داستان یک انقلابی بیتردید»
«داستان یک انقلابی بیتردید»
علی مليحی
"28 سال پس از روزی که میرحسین موسوی نخست وزیر ایران شد"
28 سال پیش در 7 آبان 1360 میرحسین موسوی به عنوان پنجمین نخست وزیر جمهوری اسلامی از مجلس رای اعتماد گرفت. مهندس موسوی که در هشت ماه اخیر، با حضور دور از انتظار در انتخابات ریاست جمهوری،رقابت نفس گیر با محمود احمدی نژاد و متعاقب آن رد نتایج انتخابات به خبرسازترین چهره سیاسی نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است، نزدیک به سه دهه پیش از این به دنبال یک رشته رایزنی های سیاسی به عنوان سومین گزینه مطلوب برای نخست وزیری به مجلس اول معرفی شد.
پیش از مهندس موسوی، جمهوری اسلامی 4 نخست وزیر دیگر را به خود دیده بود: مرحوم بازرگان، شهید رجایی، شهید باهنر و آیتالله مهدوی کنی هر کدام به مدت کوتاهی پست نخست وزیری را در اختیار داشتند؛ میرحسین موسوی اگرچه پنجمین آنها بود اما به مانند 4 سلف خود دوره مسوولیت کوتاهی نداشت و به مدت 8 سال در مسوولیت قوه مجریه کشور باقی ماند. میرحسین البته آخرین نخست وزیر نظام هم بود چرا که در ماه های پایانی صدارت او با تغییر قانون اساسی پست نخست وزیری حذف شد تا عنوان آقای نخست وزیر برای همیشه در نام مهندس موسوی باقی بماند.
پنجمین نخست وزیر کیست؟
در دهم مهرماه 60 آیت الله علی خامنه ای با کسب اکثریت مطلق آرا به عنوان سومین رییس جمهوراسلامی ایران برگزیده شد. در این زمان آیت الله مهدوی کنی به حکم شورای ریاست جمهوری و به دنبال شهادت دکتر باهنر به عنوان نخست وزیر انجام وظیفه می کرد. مخالفت رییس جمهور جدید با روحانی بودن دو مسوول ارشد اجرایی کشور استعفای مهدوی کنی را به دنبال داشت و بدین شکل رایزنی ها برای انتخاب نخست وزیر جدید آغاز شد. نظرخواهی در مجلس نام چهره های مورد نظر برای این پست را مشخص می کرد به گفته هاشمی رفسنجانی« امروز به طور غیر رسمی در مجلس آمارگیری کردیم. آقایان پرورش، غرضی، مهندس موسوی و ولایتی و میرسلیم برای نخست وزیری رای داشتند.»
به گفته هاشمی، بعد از مشورت با امام نظر بر معرفی دکتر ولایتی به عنوان نخست وزیر به مجلس متمرکز می شود. اما مخالفت ها با این انتخاب از ناحیه نمایندگان مجلس اول مشهود بوده است. مهم ترین مخالف نخست وزیری ولایتی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده است آنچنان که هاشمی رفسجانی در خاطرات خود می گوید« بهزاد نبوی و دو نفر دیگر از اعضای کادر مرکزی مجاهدین انقلاب آمدند برای منصرف کردن من از موافقت با نخست وزیری دکتر ولایتی و بیش از یک ساعت صحبت کردند نه آنها قانع شدند و نه من، آنها می گویند ضعیف است و چهره نیست و سابقه مبارزه ندارد. بیشتر روی مهندس میرحسین موسوی و علی اکبر پرورش تاکید دارند» هاشمی در جای دیگری از خاطرات خود به مخالفت جدی شیخ محمد یزدی نایب رییس سابق مجلس با نخست وزیری ولایتی نیز اشاره دارد.
حزبی یا غیرحزبی؟
با این وجود با معرفی ولایتی به مجلس و علیرغم موافقت اکثریت سران نظام با او، ولایتی موفق به کسب رای اعتماد مجلس نمی شود و رایزنی ها برای انتخاب نخست وزیر جدید ادامه می یابد. مخالفت امام خمینی با انتخاب نخست وزیری که حزبی باشد، راه را برای معرفی دو نامزد عمده یعنی میرحسین موسوی و علی اکبر پرورش که عضو حزب جمهوری اسلامی بوده اند مسدود می کند و قرعه به نام محمد غرضی وزیر نفت در سال 60 نوشته می شود. به روایت هاشمی «قرار شد مهندس غرضی معرفی شود. چون امام گفتهاند مصلحت حزب نیست که نخست وزیر حزبی باشد، از معرفی اقایان پرورش و موسوی خودداری شد».
زمزمه معرفی غرضی اما مخالفت های فراوانی را به دنبال داشت. مخالفانی که به گفته هاشمی صدای آنها از سپاه، جامعه مدرسین حوزه علمیه و مجاهدین انقلاب به گوش می رسید. احتمال عدم رای آوری غرضی سرانجام موجب شد تا روسای قوای سه گانه از مرحوم سید احمد خمینی بخواهند تا با امام در خصوص معرفی یک گزینه حزبی یعنی مهندس میرحسین موسوی وزیر خارجه به عنوان نخست وزیر گفتگو کند.
رای گیری غیر رسمی و عدم اعتماد مجلس به مهندس غرضی راه را برای معرفی گزینه جدید باز می کند به روایت هاشمی «طبق قرار قبلی با امام و رییس جمهور، قبل از رسمیت جلسه از نمایندگان درباره اقای مهندس غرضی نظرخواهی کردم از 184 نفر صاحب رای 60 نفر موافق و 80 نفر مخالف و 44 نفر ممتنع بودند. به رییس جمهور اطلاع دادم و ایشان مهندس میرحسین موسوی را به مجلس به عنوان نخست وزیر معرفی کردند.»
در نامه رسمی رییس جمهور در معرفی موسوی چنین آمده است: «پیرو عدم موافقت اکثریت نمایندگان محترم با نخست وزیری برادر گرامی و ارجمند اقای دکتر علی اکبر ولایتی اینک مجددا برابر اصل یکصد و بیست و چهارم قانون اساسی برادر عزیز و گرانمایه آقای میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر معرفی می گردد». دو روز بعد میرحسین موسوی با کسب 115 رای از 202 نماینده حاضر در مجلس پنجمین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران میشود.
مهندس موسوی پیش از انتصاب به مقام نخست وزیری در سمت وزارت امورخارجه بود. موسوی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که سردبیر ارگان این حزب یعنی روزنامه جمهوری اسلامی بود به دنبال عزل بنی صدرو همچنین انفجار دفتر حزب جمهوری، شهید رجایی نخست وزیر اقدام به ترمیم کابینه می کند و میرحسین موسوی به عنوان وزیرامورخارجه به مجلس معرفی میشود به گفته هاشمی «از ابتدا هم آقای رجایی تصمیم به معرفی مهندس موسوی را داشت اما بنی صدر با ایشان مخالف بود».
در جلسه رای اعتماد به مهندس موسوی حاشیه جالبی ایجاد می شود و آن مخالفت حسن آیت دیگر عضو شورای مرکزی حزب جمهوری با وزارت مهندس موسوی است با این وجود مهندس موسوی به عنوان وزیر خارجه در کابینههای کم عمر شهد رجایی، شهید باهنر و آیت الله مهدوی کنی در سمت وزارت خارجه باقی می ماند و بعد از وی، دکتر ولایتی به وزارت خارجه می رسد.
دولت 8 ساله میرحسین و ماجرای 99 نفر
میرحسین موسوی 8 سال از دهه پرالتهاب 60 را بر مسند نخست وزیری می گذراند. مهم ترین دغدغه دولت موسوی در طول این مدت مدیریت اقتصاد کشور با توجه به شرایط جنگی است. میرحسین به گواه موافقان و مخالفان با انصاف در مدیریت اقتصادی متناسب با سال های جنگ و تحریم سربلند بوده است. او در این مدت البته با مخالفت های عمده ای نیز روبرو می شود. این مخالفت ها عمدتا از سوی جناح راست جمهوری اسلامی صورت می پذیرد.
با این اوصاف عدم تمایل رییس جمهور وقت در سال 1364 به معرفی مجدد میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر حاشیه های فراوانی را می آفریند. نارضایتی صریح امام با تغییر نخست وزیر و اصرار رییس جمهور بر نظر خویش به دلخوری هایی می انجامد چنانکه هاشمی روایت می کند «جلسات سران سه قوه به دلیل اختلاف شدید رییس جمهور و نخست وزیر کم رونق است». با این وجود سرانجام با توجه به نظر صریح امام، مهندس موسوی بار دیگر در مهرماه 64 به مجلس دوم برای کسب رای اعتماد معرفی شد.
در این خصوص امام خمینی صراحتا ابراز تمایل به نخست وزیری مهندس موسوی با رای بالای نمایندگان می کنند با این وجود جلسه مجلس علیرغم کسب رای اعتماد نخست وزیر با حاشیه هایی همراه می شود به روایت هاشمی «قبل از رسمی شدن مجلس به نمایندگان تذكر داده شد كه با قلت آرای موافق نخستوزیر، باعث رنجش امام از مجلس و خوشحالی دشمنان از عدم نفوذ امام نشوند. آقای منتظری هم خواستهاند كه تعداد آرای موافق به خاطر امام كم نباشد. مخالفان آقای [میرحسین] موسوی از این تذكر رنجیدند و اعتراض كردند.
اولین دستورمان رایگیری برای دولت بود. شركت نمایندگان در جلسه كمسابقه بود. 261 نفر از مجموع 267 نفر نماینده آمده بودند. 162 موافق، 73 مخالف و 26 نفر ممتنع بودند. 99 رای مخالف و ممتنع كه [علیرغم تذكر قبلی] برخلاف نظریه امام بود، باعث ناراحتی شدید اكثریت نمایندهها شد و وسیلهای برای بدنام شدن و ضدولایت فقیه معرفی شدن جریان محافظهكار گردید.» بدین ترتیب ماجرای 99 نفر مخالف مهندس موسوی آغاز می شود. 99 نفری که اکثریت سران جناح محافظه کار کنونی کشور در میان آنها حضور دارند.
20 سال سکوت آقای نخست وزیر
میرحسین موسوی با درگذشت امام خمینی و تغییر قانون اساسی از سمت های اجرایی خود کنار می رود و تنها عضویت در چند شورای مشورتی را می پذیرد. از سال 1368، میرحسین سکوت 20 ساله خود را آغاز می کند. او به هنر روی می آورد و از حضور در مجامع رسمی پرهیز می کند. نخست وزیر محبوب امام دیگر تا سال ها در صفحات تلویریونی حضوری ندارد و این موضوع شایعات مختلفی را بر می انگیزد.
شایعاتی که میرحسین موسوی 20 سال بعد آن را تایید می کند و از وجود محدودیت تلویزیونی برای پخش تصویر خود در سیما خبر می دهد. خبری که البته با واکنش تکذیبی صداو سیما روبرو می شود. میرحسین اما در بیست سال سکوتش همواره کاندیدای بالقوه و اصلی جناح چپ جمهوری اسلامی بوده است. با این وجود موسوی چه در سال 76 و چه در سال 84 علیرغم اصرارها و ابرام های هواداران و رفقای سیاسی اش به میدان کشتی سیاست ایرانی وارد نشد.
بازگشت برای حفظ قاعده بازی
زمستان گذشته آقای نخست وزیر که بیست سال سکوت و دوری از سیاست را با چنان نظم و دقتی اجراکرده بود که هیچ کس تصور بازگشت ناگهانی او را به صحنه نمی کرد، با اعلامیه ای مطولی کاندیدای دهمین انتخابات ریاست جمهوری شد. میرحسین این بار نه منتظر مشورت تاییدی بزرگان ماند و نه به اجماع و افتراق اصلاح طلبان نظری جدی افکند. او به این حجت رسیده بود که می بایست برای حفظ قاعده بازی در جمهوری اسلامی و حفظ میراث سی سال گذشته به صحنه آید و به همین دلیل باکی نداشت که حتی با محمد خاتمی و مهدی کروبی رفقای سیاسی اش و کسانی که در هر دوره انتخابات ریاست جمهوری به جز این دوره! برای به میدان آوردن او تلاش می کردند به رقابت برخیزد.
حضور میرحسین موسوی بر خلاف آنچه همگان پیش بینی می کردند زلزله ای سیاسی برانگیخت. هواداران موسوی و البته مخالفان احمدی نژاد اینک گزینه ای را حاضر در صحنه انتخابات ریاست جمهوری می دیدند که دیگر به راحتی با اتهام ضدیت با انقلاب، دوم خردادی بودن و یا فساد مالی امکان خاک کردن او در میدان بازی وجود نداشت. چه میرحسین موسوی نخست وزیر امام بود و چنین بود که خیل موافقان از راست و چپ در جبهه او قرار گرفتند.
یک انقلابی بی تردید!
بسیاری میرحسین موسوی را مسوول حوادث خونین پس از انتخابات معرفی می کنند. می گویند که قاعده آن بود که موسوی با تبریک پیروزی اعلان شده رقیب، تخلفات احتمالی را نیز به پاسخ تاریخ موکول کند. اشتباه می گویند! چرا که از پیش مشخص بود که موسوی سرمایه سکوت بیست ساله اش را که به سرمایه اعتماد میلیونی طبقات مختلف جامعه ایرانی پیوند خورده بود با یک پیام تبریک دود نخواهد کرد.
مهندس موسوی اگرچه هنرمندی خوش قریحه است اما بارها در طول رقابت های انتخاباتی به نسل جوان حامی اش نشان داد در برابر حق کشی و بی قانونی بسیار سخت گیر، لجوج و بداخلاق خواهد بود. هم از این رو بود که میرحسین موسوی نشان داد که نه فقط برای نامزدی که برای سیاستمداری و ایستادگی به میدان آمده است. او چنان که به رقیب-متحد خود مهدی کروبی در جریان مناظره قول داد، در کنار شیخ اصلاحات در برابر بی قانونی و تفکر حذفی رقیب ایستاد.
مشت گره کرده میرحسین که بر میز مناظره کوبیده شد و نهیب او که «بنده یک آدم انقلابی هستم»نشان داد، که او هراسی از اتهام بی ربط آمریکایی بودن، نفاق، خیانت به نظام و پشت به پا به آرمان امام ندارد. چرا که او در انقلابی بودن خود تردیدی ندارد. او ایمان دارد که آنچه می گوید به واقع همان معنای اصلی جمهوری اسلامی است.
برگرفته از: ادوارنیوز
۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه
انتقادات بی سابقه در حضور دیکتاتور
روز چهارشنبه در دیدار نخبگان با رهبری ، یکی از دانشجویان ریاضی دانشگاه شریف و برنده المپیاد جهانی ریاضی با شجاعت از میان جمع برخاسته و خواستار اجازه صحبت در پشت تریبون شده است. این دانشجو حدود 20 دقیقه به انتقادات صریحی از نظام و شخص رهبری پرداخت.
دفتر نشر آثار آیت الله خامنهای در یادداشتی با عنوان «حواشی» دیدار با نخبگان علمی و فرهنگی در اینباره آورده است:
پس از آخرین نفری که برای مطرح کردن دیدگاههای خود نوبت داشت، حاضران منتظر صحبتهای رهبر انقلاب بودند که ایشان از مجری برنامه میپرسند: «از دوستانی که قرار بوده صحبت کنند، کسی باقی ماند؟»
مجری میگوید: «اگر شما اجازه اجازه بدهید، همه ی جمع هزار نفره ای که اینجا هستند، دوست دارند صحبت کنند...» همه میخندند.
در این میان چند تن از دانشجویان از میان جمعیت، خواستار فرصتی برای بیان صحبتهایشان شدند. این حرکت با واکنش برخی برگزارکنندگان مراسم روبرو شد که آنها را دعوت به نشستن میکردند، اما رهبر با اشاره به یکی از همان جوانها گفتند: «آن آقایی که ایستاده بودند و نشاندن شان! شما بفرمائید...»
دانشجوی جوان بلند شد و شروع کرد به حرف زدن. صدایش از آنجا به گوش رهبر نمیرسید؛ پشت تریبون آمد و پس از معرفی خود، سخنانش را آغاز کرد. حرفهایش نسبت به سخنرانهای قبلی رنگ و بوی دیگری داشت. ابتدا از عملکرد صدا و سیما پیرامون حوادث اخیر انتقاد کرد و با بیان مثالی از رهبر پرسید:
«آیا صدا و سیمای ما تصویر درستی از کشور و جهان ارائه میدهد یا تصویری غیرواقعی و کاریکاتورگونه؟ آیا صداو سیما به عقاید مختلف اجازهی دفاع از خودشان را میدهد؟ عقایدی که بهخصوص در همین رسانه مورد نقد و یا حتی حمله قرار میگیرد؟ آیا صدا سیمای ما نقلقولی که از افراد میکند و یا رویدادهایی که روایت میکند، وفادارانه و منصفانه است؟»
بخش دوم سخنان وی موضوع نقد رهبری بود. «من شاید چهار-پنج سال است که به صورت جدیتر روزنامه میخوانم و مجلات را مطالعه میکنم. این مدت واقعاً به یاد نمیآورم که مطلبی را با عنوان نقد رهبری خوانده باشم ... نقد رهبری را هم به شکل عمومی میشود مطرح کرد و هم به صورت خاص در مجلس خبرگان. من احساس می کنم اگر چنین نشود، این شرایط منجر به نفاق و کینه میشود؛ مثلاً یک چیزی که در ابتدا یک انتقاد ساده است، چون بستر مناسبی برای بیان پیدا نمیکند، ممکن است جنبهی مغرضانه به خود بگیرد و کمکم بیانصافی هایی پیدا شود.»
سخنانش طولانی شده بود. از آقا خواست تا باز هم ادامه دهد و پاسخ شنید: «من موافقم که شما ادامه بدهید. وقت از اول هم تمام شده بود، ولی شما ادامه بدهید...»
تشکر کرد و اینبار صحبتهایش را با انتقاد از چگونگی برخورد نیروی انتظامی با تجمعات پس از انتخابات ادامه داد: «اگر مقداری روشهای اقناعیتر داشتیم و از خشونت به جز در موارد ضرورت استفاده نمیکردیم، نظام ما بقای بهتری نداشت؟ آیا مردم متحدتری نداشتیم؟ چون وحدت واقعی به نظر من بیش از اینکه با نصیحت حاصل شود نتیجهی رفتار مردم با حکومت و رفتار حکومت با مردم است و رفتار مردم با همدیگر است.»
رهبر انقلاب در لابهلای سخنان خود به برخی از سؤالات و شبهههای مطرح شده در جلسه پاسخ دادند: «بنده توى جلساتِ دانشجوئى، دانشگاهى که اینجا هستند، گاهى که ببینم حالا بعضىها روى ملاحظه، روى احترام، روى هرچه، بعضى از این حرفها را که خیال میکنند من خوشم نمىآید، نمیزنند؛ از نگفتنش ناراحت میشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نمیشوم. اى کاش مجال بود تا گفته میشد، تا آن وقت انسان میتوانست آن برگ هاى بر روى هم گذاشتهى کتاب حرف را، باز کند تا خیلى از حقائق روشن بشود. آینده، البته این کارها خواهد شد.»
آقا از صدا و سیما گفتند و گفتند که ایشان هم به بخشی از عملکرد این دستگاه انتقاد دارند اما مثل همیشه انصاف را یکی از شروط نقد سالم عنوان کردند: «در انتقاد از بىانصافىِ یک دستگاه یا یک کس، خود ما باید دچار بىانصافى نشویم؛ به این توجه کنیم.»
رهبر انقلاب نسبت به صدا و سیما دو انتقاد عمده را وارد دانستند و گفتند: «خیال نکنید آن حرفهائى که صدا و سیما میزند، این، همهى حرفهاست؛ نه، خیلى مطلب هست. "یک سینه حرف موج زند در دهان ما". اینجور نیست که هر چه که انسان احساس میکند، این را گفته باشد یا بتواند بگوید. خیلى حرفهاى زیادى هست. شما جوانها الحمدللَّه باهوشید، بااستعدادید، بهتدریج خیلى از حقائق براى شماها روشن خواهد شد.»
آقا با اشاره به این سوال که «آیا صدا و سیما وضعیت واقعى کشور را نشان میدهد؟» پاسخ گفتند «نه، ناقص نشان میدهد. خیلى پیشرفتهاى برجسته و بزرگ هست که صدا و سیما نشان نمی دهد. دلیلش هم این است که شما مجموعهى مرتبط با حوادث گوناگون، از خیلى از حقائق کشور و پیشرفتهاى کشور مطلع نیستید؛ نقص صدا و سیماى ماست. والّا اگر صدا و سیما میتوانست همانجور که تلویزیون فلان کشور غربى با یک سابقه و تجربهى فراوان و با استفادههاى هنرى دروغهاى خودش را راست جلوه میدهد، واقعیات موجود کشور را درست منعکس کند، شما بدانید امروز امید نسل جوان، دلبستگى نسل جوان به کشورش، به دینش، به نظام جمهورى اسلامىاش، بهمراتب بیشتر از حالا بود.»
و اما انتقاد دوم که درباره انتخابات بود: «شما خیال نکنید که حالا بنده چون رئیس صدا و سیما را انتخاب میکنم، همهى برنامههاى صدا و سیما را مىآورند، دانهدانه بنده نگاه کنم، امضاء کنم. نخیر، از خیلى از برنامههاى صدا و سیما بنده راضى هم نیستم؛ از جمله، من راضى نبودم که از ماه اسفند، بلکه زودتر از اسفند، بعضى از سفرهاى تبلیغاتى و حرفهائى که زده شد و تظاهراتى که میشد و مجادلاتى که انجام میگرفت، از تلویزیون پخش شود، که متأسفانه تو تلویزیون پخش شد.»
اواخر سخنرانی انتظار کسانی که میخواستند بدانند، واکنش آقا به سخنان آن جوان دانشجو درباره «انتقاد از رهبری» چیست به سر آمد و ایشان گفتند: "ما که نگفتیم از ما کسى انتقاد نکند؛ ما که حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال می کنم؛ از انتقاد استقبال میکنم. البته انتقاد هم میکنند. دیگر حالا جاى توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، کم هم نیست؛ بنده هم میگیرم، دریافت میکنم و انتقادها را میفهمم."
در همین حال به گزارش موج سبز آزادی این دانشجوی شجاع انتقادهای خود را در چهار بخش دسته بندی کرده بود و در تمام چهار مورد با اظهارات خود شخص رهبری را مورد انتقاد قرار داد. اظهارات وی گاه با تشویقهای بریده حاضرین همراه بوده که برای مدتی جلسه را از روال «از پیش تعین شده» خارج کرد به طوری که دوربینهای صداوسیما را نیز برای دقایقی خاموش کردند. انتقادات وی از رهبری شامل چهار بخش زیر بود:
1- انتقاد از صداوسیما بخاطر وارونه جلوه دادن حوادث پس از انتخابات، تحریک هر چه بیشتر مردم و تخریب چهرههای موجه و مورد علاقه مردم؛ وی با بیان اینکه رییس صداوسیما توسط رهبر انتخاب میشود، مسئولیت تمام اشتباهات صداوسیمای میلی را متوجه شخص رهبری دانست.
2- ایجاد فضای امنیتی برای رسانهها و تعطیلی روزنامههای منتقد؛ وی با انتقاد از فضای امنیتی حاکم بر رسانهها خواستار توقف روند تعطیلی روزنامههای منتقد شد و با بیان اینکه روزنامهها باید بتوانند از رهبر هم انتقاد کنند روند حاکم بر مطبوعات را ویرانگر قلمداد کرد.
3-عدم امکان انتقاد از شخص رهبری در جامعه و اشاره به اینکه رهبر نیز مانند دیگر افراد جایزالخطاست و اینکه باید به متفکرین اجازه داده شود تا بتوانند از رهبر انتقاد کنند؛ وی با بیان اینکه اطرافیان رهبر از وی یک بت بزرگ ساخته اند از این روند به شدت انتقاد کرد.
4- وارد کردن انتقادات جدی به سیکل قدرت در جمهوری اسلامی ایران و ساختار شورای نگهبان و مجلس خبرگان؛ وی با اشاراتی صریح ساختار قدرت در کشور را مورد حمله قرار داد و اظهار داشت که این روند خطر بزرگی برای مردمسالاری دینی در جمهوری اسلامی است.
در واقع دلیل اصلی اینکه رهبری در چنین جلسهای مجبور به بیان اظهاراتی در مورد وقایع پس از انتخابات شد انتقادات صریح این دانشجو بوده است. اخبار تایید نشده حاکی از این است که این دانشجو در پایان برنامه با برخورد نیروهای امنیتی مواجه شده است.
دفتر نشر آثار آیت الله خامنهای در یادداشتی با عنوان «حواشی» دیدار با نخبگان علمی و فرهنگی در اینباره آورده است:
پس از آخرین نفری که برای مطرح کردن دیدگاههای خود نوبت داشت، حاضران منتظر صحبتهای رهبر انقلاب بودند که ایشان از مجری برنامه میپرسند: «از دوستانی که قرار بوده صحبت کنند، کسی باقی ماند؟»
مجری میگوید: «اگر شما اجازه اجازه بدهید، همه ی جمع هزار نفره ای که اینجا هستند، دوست دارند صحبت کنند...» همه میخندند.
در این میان چند تن از دانشجویان از میان جمعیت، خواستار فرصتی برای بیان صحبتهایشان شدند. این حرکت با واکنش برخی برگزارکنندگان مراسم روبرو شد که آنها را دعوت به نشستن میکردند، اما رهبر با اشاره به یکی از همان جوانها گفتند: «آن آقایی که ایستاده بودند و نشاندن شان! شما بفرمائید...»
دانشجوی جوان بلند شد و شروع کرد به حرف زدن. صدایش از آنجا به گوش رهبر نمیرسید؛ پشت تریبون آمد و پس از معرفی خود، سخنانش را آغاز کرد. حرفهایش نسبت به سخنرانهای قبلی رنگ و بوی دیگری داشت. ابتدا از عملکرد صدا و سیما پیرامون حوادث اخیر انتقاد کرد و با بیان مثالی از رهبر پرسید:
«آیا صدا و سیمای ما تصویر درستی از کشور و جهان ارائه میدهد یا تصویری غیرواقعی و کاریکاتورگونه؟ آیا صداو سیما به عقاید مختلف اجازهی دفاع از خودشان را میدهد؟ عقایدی که بهخصوص در همین رسانه مورد نقد و یا حتی حمله قرار میگیرد؟ آیا صدا سیمای ما نقلقولی که از افراد میکند و یا رویدادهایی که روایت میکند، وفادارانه و منصفانه است؟»
بخش دوم سخنان وی موضوع نقد رهبری بود. «من شاید چهار-پنج سال است که به صورت جدیتر روزنامه میخوانم و مجلات را مطالعه میکنم. این مدت واقعاً به یاد نمیآورم که مطلبی را با عنوان نقد رهبری خوانده باشم ... نقد رهبری را هم به شکل عمومی میشود مطرح کرد و هم به صورت خاص در مجلس خبرگان. من احساس می کنم اگر چنین نشود، این شرایط منجر به نفاق و کینه میشود؛ مثلاً یک چیزی که در ابتدا یک انتقاد ساده است، چون بستر مناسبی برای بیان پیدا نمیکند، ممکن است جنبهی مغرضانه به خود بگیرد و کمکم بیانصافی هایی پیدا شود.»
سخنانش طولانی شده بود. از آقا خواست تا باز هم ادامه دهد و پاسخ شنید: «من موافقم که شما ادامه بدهید. وقت از اول هم تمام شده بود، ولی شما ادامه بدهید...»
تشکر کرد و اینبار صحبتهایش را با انتقاد از چگونگی برخورد نیروی انتظامی با تجمعات پس از انتخابات ادامه داد: «اگر مقداری روشهای اقناعیتر داشتیم و از خشونت به جز در موارد ضرورت استفاده نمیکردیم، نظام ما بقای بهتری نداشت؟ آیا مردم متحدتری نداشتیم؟ چون وحدت واقعی به نظر من بیش از اینکه با نصیحت حاصل شود نتیجهی رفتار مردم با حکومت و رفتار حکومت با مردم است و رفتار مردم با همدیگر است.»
رهبر انقلاب در لابهلای سخنان خود به برخی از سؤالات و شبهههای مطرح شده در جلسه پاسخ دادند: «بنده توى جلساتِ دانشجوئى، دانشگاهى که اینجا هستند، گاهى که ببینم حالا بعضىها روى ملاحظه، روى احترام، روى هرچه، بعضى از این حرفها را که خیال میکنند من خوشم نمىآید، نمیزنند؛ از نگفتنش ناراحت میشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نمیشوم. اى کاش مجال بود تا گفته میشد، تا آن وقت انسان میتوانست آن برگ هاى بر روى هم گذاشتهى کتاب حرف را، باز کند تا خیلى از حقائق روشن بشود. آینده، البته این کارها خواهد شد.»
آقا از صدا و سیما گفتند و گفتند که ایشان هم به بخشی از عملکرد این دستگاه انتقاد دارند اما مثل همیشه انصاف را یکی از شروط نقد سالم عنوان کردند: «در انتقاد از بىانصافىِ یک دستگاه یا یک کس، خود ما باید دچار بىانصافى نشویم؛ به این توجه کنیم.»
رهبر انقلاب نسبت به صدا و سیما دو انتقاد عمده را وارد دانستند و گفتند: «خیال نکنید آن حرفهائى که صدا و سیما میزند، این، همهى حرفهاست؛ نه، خیلى مطلب هست. "یک سینه حرف موج زند در دهان ما". اینجور نیست که هر چه که انسان احساس میکند، این را گفته باشد یا بتواند بگوید. خیلى حرفهاى زیادى هست. شما جوانها الحمدللَّه باهوشید، بااستعدادید، بهتدریج خیلى از حقائق براى شماها روشن خواهد شد.»
آقا با اشاره به این سوال که «آیا صدا و سیما وضعیت واقعى کشور را نشان میدهد؟» پاسخ گفتند «نه، ناقص نشان میدهد. خیلى پیشرفتهاى برجسته و بزرگ هست که صدا و سیما نشان نمی دهد. دلیلش هم این است که شما مجموعهى مرتبط با حوادث گوناگون، از خیلى از حقائق کشور و پیشرفتهاى کشور مطلع نیستید؛ نقص صدا و سیماى ماست. والّا اگر صدا و سیما میتوانست همانجور که تلویزیون فلان کشور غربى با یک سابقه و تجربهى فراوان و با استفادههاى هنرى دروغهاى خودش را راست جلوه میدهد، واقعیات موجود کشور را درست منعکس کند، شما بدانید امروز امید نسل جوان، دلبستگى نسل جوان به کشورش، به دینش، به نظام جمهورى اسلامىاش، بهمراتب بیشتر از حالا بود.»
و اما انتقاد دوم که درباره انتخابات بود: «شما خیال نکنید که حالا بنده چون رئیس صدا و سیما را انتخاب میکنم، همهى برنامههاى صدا و سیما را مىآورند، دانهدانه بنده نگاه کنم، امضاء کنم. نخیر، از خیلى از برنامههاى صدا و سیما بنده راضى هم نیستم؛ از جمله، من راضى نبودم که از ماه اسفند، بلکه زودتر از اسفند، بعضى از سفرهاى تبلیغاتى و حرفهائى که زده شد و تظاهراتى که میشد و مجادلاتى که انجام میگرفت، از تلویزیون پخش شود، که متأسفانه تو تلویزیون پخش شد.»
اواخر سخنرانی انتظار کسانی که میخواستند بدانند، واکنش آقا به سخنان آن جوان دانشجو درباره «انتقاد از رهبری» چیست به سر آمد و ایشان گفتند: "ما که نگفتیم از ما کسى انتقاد نکند؛ ما که حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال می کنم؛ از انتقاد استقبال میکنم. البته انتقاد هم میکنند. دیگر حالا جاى توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، کم هم نیست؛ بنده هم میگیرم، دریافت میکنم و انتقادها را میفهمم."
در همین حال به گزارش موج سبز آزادی این دانشجوی شجاع انتقادهای خود را در چهار بخش دسته بندی کرده بود و در تمام چهار مورد با اظهارات خود شخص رهبری را مورد انتقاد قرار داد. اظهارات وی گاه با تشویقهای بریده حاضرین همراه بوده که برای مدتی جلسه را از روال «از پیش تعین شده» خارج کرد به طوری که دوربینهای صداوسیما را نیز برای دقایقی خاموش کردند. انتقادات وی از رهبری شامل چهار بخش زیر بود:
1- انتقاد از صداوسیما بخاطر وارونه جلوه دادن حوادث پس از انتخابات، تحریک هر چه بیشتر مردم و تخریب چهرههای موجه و مورد علاقه مردم؛ وی با بیان اینکه رییس صداوسیما توسط رهبر انتخاب میشود، مسئولیت تمام اشتباهات صداوسیمای میلی را متوجه شخص رهبری دانست.
2- ایجاد فضای امنیتی برای رسانهها و تعطیلی روزنامههای منتقد؛ وی با انتقاد از فضای امنیتی حاکم بر رسانهها خواستار توقف روند تعطیلی روزنامههای منتقد شد و با بیان اینکه روزنامهها باید بتوانند از رهبر هم انتقاد کنند روند حاکم بر مطبوعات را ویرانگر قلمداد کرد.
3-عدم امکان انتقاد از شخص رهبری در جامعه و اشاره به اینکه رهبر نیز مانند دیگر افراد جایزالخطاست و اینکه باید به متفکرین اجازه داده شود تا بتوانند از رهبر انتقاد کنند؛ وی با بیان اینکه اطرافیان رهبر از وی یک بت بزرگ ساخته اند از این روند به شدت انتقاد کرد.
4- وارد کردن انتقادات جدی به سیکل قدرت در جمهوری اسلامی ایران و ساختار شورای نگهبان و مجلس خبرگان؛ وی با اشاراتی صریح ساختار قدرت در کشور را مورد حمله قرار داد و اظهار داشت که این روند خطر بزرگی برای مردمسالاری دینی در جمهوری اسلامی است.
در واقع دلیل اصلی اینکه رهبری در چنین جلسهای مجبور به بیان اظهاراتی در مورد وقایع پس از انتخابات شد انتقادات صریح این دانشجو بوده است. اخبار تایید نشده حاکی از این است که این دانشجو در پایان برنامه با برخورد نیروهای امنیتی مواجه شده است.
۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه
"دردها مشترک است؛ نتیجه عبور از منافع ملی، قولهای ژنو است
میرحسین موسوی در دیدار با مهدی کروبی:
"دردها مشترک است؛ نتیجه عبور از منافع ملی، قولهای ژنو است که اجرای آن برباد دادن زحمات است، عدم اجرا زمینه تحریم"
مهدی کروبی روز گذشته به دیدار میرحسین موسوی رفت و با حضور در دفتر کار او به رایزنی در خصوص فضای حاکم بر کشور، عملکرد دستگاههای اجرایی و برخی حوادث پس از انتخابات پرداخت. در این دیدار، مهدی کروبی و میرحسین موسوی به مشورت در باب اقدامات آتی خود و تحلیل فضای آینده کشور پرداختند. همچنین در این نشست مقرر شد که این دو نامزد انتخابات ریاستجمهوری گذشته، به تقویت راههای ارتباطی خود به رغم برخی محدودیتها بپردازند.
مهدی کروبی در ابتدای این دیدار به حوادثی که در نمایشگاه مطبوعات اتفاق افتاده اشاره کرد و ضمن اظهار تاسف از برخوردهای ناشایستی که به هنگام بازدید او و علیرضا بهشتی از نمایشگاه از سوی اقلیتی سازمان یافته صورت گرفته، گفت: "تاسف می خورم که در نمایشگاه مطبوعات که باید محل تعاطی فکر و اندیشه باشد به برکت توقیف مطبوعات نه تنها فضایی بی روح حاکم شده است که علاوه بر ان عده ای چنین نادانانه برخورد می کنند و مشخص نیست که با این رفتارها می خواهند کشور را به کجا ببرند."
میرحسین موسوی نیز ضمن اشاره به فیلم هایی که از نمایشگاه و صحنه های یادشده، دیده است اظهار داشت: "به رغم توقیف مطبوعات، جمعیت مشتاق کثیری را دیدم که در نمایشگاه حضور داشتند و از شما و جنبش سبز حمایت می کردند. و این گویا موجب ناراحتی اقلیتی است که درنتیجه دست به چنین اقداماتی می زنند."
در ادامه این نشست، مهدی کروبی ضمن اشاره به دوران نخست وزیری موسوی و حرکت او با مردم گفت: "شما به خوبی از کارهایی که من کرده ام مطلع هستید. من به واسطه مسئولیت هایی که در کمیته امداد و بنیاد شهید و مجلس داشته ام، همیشه با مردم در ارتباط بوده و هستم.می بینم که وضعیت مردم بسیار خراب است. فقر و فساد و فحشا و کلاه برداری بسیار زیاد شده است و اینها نتیجه عملکرد بد و نادرست دستگاههای اجرایی و عدم برنامه ریزی است."
مهدی کروبی در ادامه ضمن مقایسه گذشته و حال گفت: "متاسفانه آلودگی های اقتصادی برخی از مسئولان یکی از دلایل اصلی در گسترش فساد در جامعه است. من به یاد دارم که زمانی انقدر سلامت اقتصادی حاکم بود که یک مسئول دولت هزینه مداوای یک عضو خانواده اش در بیمارستان را نداشت و به ما در بیمارستان بنیاد شهید مراجعه می کرد اما امروز متاسفانه شرایط دیگری حاکم است. دغدغه من این است که این نسل جدید که اوضاع فعلی را می بیند گمان نکند که از اول انقلاب شرایط بر همین منوال بوده است .این نسل باید بداند که چنین الودگی های گسترده اقتصادی امری جدید و بدیع است."
مهدی کروبی با اشاره به این دغدغه خود گفت: "حساسیت من وقتی بیشتر می شود که می شنوم که می گویند این دولت، گفتمان امام و انقلاب را زنده کرده است. با این کار آبروی امام و انقلاب را هم می برند. مردم و خصوصا نسل جدید باید بفهمند که ما فرزندان امام مخالف این رویه ای هستیم که امروز بر کشور حاکم شده است."
مهدی کروبی سپس افزود: "امروز مبالغه هایی در مورد برخی افراد و مکان ها می شود که موجب شک و تردید مذهبی در برخی افراد و نسل جدید می تواند بشود. مثلا می شنوم نام مسجد جمکران را در کنار و هم شان مسجدالحرام و مسجدالاقصی به عنوان مکان های مقدس می آورند و این اقدامات تنها باعث می شود که اعتماد مردم به اعتقادات قبلی شان هم سست شود. واقعا نمی دانم که برخی اقایان چه انگیزه ای دارند برای اینکه همه چیز را به هم بریزند و مردم را به همه چیز از دین گرفته تا تاریخ گذشته شان بی اعتقاد کنند."
در ادامه این دیدار میرحسین موسوی نیز ضمن اشاره به مشکلات جاری در اداره کشور گفت: "دردها مشترک است و من نیز بر این مشکلاتی که شما اشاره کردید و بسیاری مشکلات دیگر واقفم. به عنوان مثال گفتگویی که در زمینه هسته ای در ژنو صورت گرفته است واقعا مورد حیرت است قول و قرارهایی که در ژنو داده شده اگر اجرا شود برباد دادن همه زحمات هزاران دانشمند در کشور است و اگر اجرا نشود زمینه اجماعی را برای تحریم گسترده علیه ایران ایجاد خواهد کرد."
وی سپس ادامه داد: "اینها نتیجه ماجرا جویی و عبور از اصول و منافع ملی در سیاست خارجی ما است و جالب آنجاست که به فرزندان انقلابی و خدوم کشور تهمت ارتباط و تمایل به غرب و شرق می زنند و خود بصورت آشکار و مکرر در مقابل آمریکا کرنش می کنند . باید بسیاری از مسائل برای مردم بازگو شود تا انها بدانند که در کشور و مدیریت اجرایی چه می گذرد. من زمانی که در نخست وزیری بودم نیز تاکید بسیاری داشتم که نیروهای نظامی نباید وارد مسائل اقتصادی بشوند."
میرحسین موسوی در ادامه این دیدار با اشاره به مدیریت سوء در کشور و برخی اتفاقات در عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی گفت: "دو گمانه را می توان مطرح کرد. یا برخی آقایان ماموریت دارند که کشور و نظام را متلاشی کنند و از بین ببرند، یا اینکه فقط به فکر امروزشان هستند و کاری را صرفا انجام میدهند که امروزشان بگذرد و به فردا برسد. که به گمانم همین گمانه دوم به واقعیت نزدیک تر است. آقایان فقط به امروز فکر می کنند و نتیجه آینده رفتارهای امروزشان برایشان اهمیتی ندارد. وگرنه تن دادن به چنین ریسک هایی در زمینه سیاست داخلی و سیاست خارجی، با هیچ منطقی قابل قبول و دفاع نیست."
موسوی در ادامه با اشاره به محکمه هایی که برگزار می شود و بازداشت هایی که صورت می گیرد و اعترافاتی که پخش می شود نیز گفت: "برخی فکر می کنند که با چنین حربه هایی می توانند وضعیت را به وضع سابق برگردانند. اما سودای محال دارند و نمی فهمند که با هیچ حربه ای حتی با تهدید و بازداشت و محاکمه و اعتراف گیری هم نمی توان جامعه امروز را به جامعه یک سال قبل برگرداند."
موسوی اضافه کرد : "آزادی زندانیان سیاسی یک خواست ملی است که میتواند به بهتر شدن اوضاع کمک کند ."
در پایان این دیدار مهدی کروبی و میرحسین موسوی به رایزنی درخصوص تقویت ارتباط خود با یکدیگر و افزایش رابطه خود با مردم به رغم بسته بودن بسیاری از کانالهای اطلاع رسانی و ارتباطی پرداختند.
یک انتقاد از سبزها: "چرا در وین و ژنو نبودیم؟"
یک انتقاد از سبزها: "چرا در وین و ژنو نبودیم؟"
ابوالحسن سایه
"روز ۲۳ خرداد ۸۸، همان روزی که هزاران نفر از مردم تهران و بعضی از شهرستانها بهتزده به خیابانها ریختند، تعداد زیادی از ایرانیهای مقیم خارج از ایران هم همانقدر شوکه و عصبانی خود را به اولین جایی که به ذهنشان میرسید رساندند و دور هم جمع شدند که این مکان در پایتختها، جلوی سفارت ایران بود."
با ادامه تجمعها در تهران، جمع در مقابل سفارتها هم ادامه داشت و در بعضی شهرها تا ۲ ماه بعد از انتخابات، هر روز تجمعی بر پا بود و بعد از آن هم هفتهای یک یا دو روز ایرانیهای معترض در جایی جمع میشدند. خیلی از ایرانیان خارج از کشور در این مدت این حس را داشتند که حضورشان آنقدر که باید مفید نیست و ضمناً بعد از چند روز دیگر رسانهها هم توجه چندانی به آنها نمیکردند. اما باز میآمدند. دست مریزاد و خسته نباشید.
اما یک انتقاد: من انتظار داشتم وقتی هیات ایرانی روز اول اکتبر در ژنو و سه هفته بعدش در وین با طرف غربی بر سر برنامه هستهای ایران مذاکره میکند، دستکم چند صد نفر از سبزهای معترض آنجا جمع شوند و به دنیا نشان دهند که اعتراضات در ایران هنوز تمام نشده و این دولت هنوز مشروع نیست.
این تجمع مشکل توجه رسانهای را نداشت چون همه رسانههای مهم دنیا به ژنو آمده بودند تا ببینند مذاکرات به کجا میرسد و قطعاً تجمع اعتراضی که در حاشیه اعتراض برگزار میشد بخشی از خبرها را به خود اختصاص میداد. ضمن اینکه مشکل مفید نبودن را هم نداشت. چون هم به خارجیها نشان میداد که این دولت هنوز مشروع نیست و هم به ایرانیهای داخل ایران روحیه میداد که خبر اعتراضشان دوباره در رسانههای جهان مطرح شده.
آلمان یکی از کشورهایی بود که سبزها در این چند ماه تجمعهای زیادی در شهرهای مختلف آن برگزار کردند و هم ژنو و هم وین به مرز آلمان نزدیک هستند. بیتعارف، من از ایرانیهای مقیم آلمان انتظار داشتم که آنجا میبودند.
همانطور که بچههای داخل ایران تقویمی از روزهایی که میشود در آنها تجمع کرد دارند، ایرانیهای خارج از کشور هم باید تقویم مخصوص خودشان را داشته باشند. مثلاً وزیر خارجه ایران گفته محمود احمدینژاد برای اجلاس آب و هوا به کپنهاگ دانمارک میرود (اجلاس از ۷ تا ۱۸ دسامبر است) و دانمارک با اینکه جمعیت ایرانی زیادی ندارد، اما هم به سوئد نزدیک است و هم به آلمان.
عروس سبز
عقدکنان ساده و در عین حال دلنشینی بود. وارد اتاق عقد که شدم زیبایی و سادگی تزیینات، خود را به رخ می کشید. همین طور که مشغول حال و احوال با میهمانان بودم، ناگهان در فاصله ای کمی دورتر چشمم به عروس افتاد که سر سفره عقد نشسته بود و در حالی که بالای سرش قند می ساییدند، قرآن می خواند.
برای لحظاتی میخکوب شدم و بعد گرمای اشک شوق را بر چهره ام احساس کردم.
عروس سر تا پا سبز، پای سفره عقد نشسته بود. پیراهنش سبز، گل سرش سبز و شالش سبز بود و از آن آرایش های تند خلیجی و عربی اثری بر چهره نداشت. ساده و زیبا و متین و سبز ...
برایم جالب بود؛ در عقدکنانی در شهر قم شاهد این صحنه هستم که هم عروس و هم داماد از خانواده های روحانی هستند. برای تبریک که جلو رفتم از عروس پرسیدم: با این حال و هوایی که درست کردید، اینوری ها چی میگن؟ اونوری ها چی میگن؟
عروس خانم با لبخند گفت: اینجا همه اینوری هستند؛ همه سبزند ...
برای لحظاتی میخکوب شدم و بعد گرمای اشک شوق را بر چهره ام احساس کردم.
عروس سر تا پا سبز، پای سفره عقد نشسته بود. پیراهنش سبز، گل سرش سبز و شالش سبز بود و از آن آرایش های تند خلیجی و عربی اثری بر چهره نداشت. ساده و زیبا و متین و سبز ...
برایم جالب بود؛ در عقدکنانی در شهر قم شاهد این صحنه هستم که هم عروس و هم داماد از خانواده های روحانی هستند. برای تبریک که جلو رفتم از عروس پرسیدم: با این حال و هوایی که درست کردید، اینوری ها چی میگن؟ اونوری ها چی میگن؟
عروس خانم با لبخند گفت: اینجا همه اینوری هستند؛ همه سبزند ...
۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه
۱۳آبان ملت جواب هتک حرمت شیخ اصلاحات را خواهد داد!
لبخند شیخ بر حقارت فارس نیوز:
۱۳آبان ملت جواب هتک حرمت شیخ اصلاحات را خواهد داد!
فارس نیوز که از مدتها قبل عقده افشاگریهای شیخ باغیرت اصلاحات را داشت، در حرکتی مذبوحانه و به تقلید از اعتراض دانشجویان به وزیر سابق رییس دولت کودتا، یک نفر را برای پرتاب کفش به صورت مهدی کروبی و هم زمان یک خبرنگار را برای تصویربرداری از این حرکت مضحک روانه نمایشگاه کرد.
مهدی کروبی که بدون اطلاع قبلی در نمایشگاه مطبوعات حاضر شده بود، بشدت مورد استقبال جمعیت انبوه مردم قرار گرفت. استقبالی که هنوز ساعتی نگذشته، فیلم های آن در اینترنت پخش شد و به همه نشان داد که شیخ شجاع چقدر در میان مردم کشورش محبوب است. عمال دروغ پرداز فارس نیوز که طاقت این همه محبوبیت کروبی را نداشتند، در تقلیدی به واقع کاریکاتوری از حرکت هفته گذشته دانشجویان در برابر صفار هرندی، کفشی به وی پرتاب و صورت وی را زخمی کردند.
اگر دانشجویان در برابر صفار هرندی کفش به وی پرتاب کردند، در پاسخ به دروغ پردازی های وی در مورد شهدای جنبش سبز و اعتراض به مصادره نمودن آنها به نفع کودتاگران بود. و اگر شما کفش پرتاب کردید از خشم شما نسبت به استقبال انبوه مردم از مرد آزاده اصلاحات، افشاگر شکنجه ها و تجاوزات بود.
البته حرجی نیست! تا دیروز شما دوستان به بهانه ای و به امر "مقتدا"ی خود "کفن پوش" به خیابان می آمدید و عقده ها را خالی می کردید. روزی سر داستان آمریکا، روزی سر یک روزنامه، و هر روز داستانی نو. اما مدتهاست بساط کفن پوشی جمع شده است. امروز با اسراییل و آمریکا و دیگران مذاکره می شود، امتیاز ها داده می شود و ذلیلانه عقب نشینی می شود، اما کسی کفنی نمی پوشد. چون امروز بقای "مقتدا"یتان به اینهاست. لاجرم به گونه ای دیگر باید عقده گشایی کنید و البته پرتاب لنگه کفش هم یک راه است.
جا دارد کمی با خود فکر کنید که چه خبر است که کاندیدای به زعم شما "چهارم" و با کمتر از یک میلیون رای (!) این چنین هر جا که می رود مورد استقبال انبوه و پرشور قرار می گیرد، اما منتخب 25 میلیونی شما، از پاستور تا بهارستان با هلیکوپتر می رود، در مشهد کمترین استقبالی از وی صورت نمیگیرد، مردم شیراز پشت درهای بسته حافظیه علیه وی شعار میدهند و پس از 4 ماه از انتخاب (بخوانید انتصاب) هنوز جرات ندارد به هیچ استانی سفر کند. به همه این موارد اضافه کنید، دسته گلهای اخیر آقایان در عرصه سیاست خارجی، افتضاح سازمان ملل و نیویرک، مذاکرات ذلت بار با آمریکا و اسراییل، و قطار هسته ای ایران که تغییر جهت داده و بدون ترمز، به عقب بر میگردد.
ما ملت سبز، بی احترامی به مهدی کروبی را بی احترامی به همه جنبش سبز می دانیم. کروبی برای جنبش سبز نماد و نشانه حمایت از مظلومین است. مظلومینی که در زندانها شکنجه شده اند، انفرادی کشیده اند، مورد تجاوز و آزار و اذیت قرار گرفته اند. کروبی نماد حمایت از حقوق اقلیت هاست. نماد حمایت از حقوق قومیت هاست. می دانیم درد شما هم همین است. نمی توانید او را تحمل کنید، چون همه ایران او را دوست دارند.
وعده ملت و کودتاچیان : 13 آبان
ساکت نخواهیم نشست چون او هیچگاه ساکت ننشست. جواب تک کفش شما، میلیون ها کفش است. 13 آبان ماه خیابانها زیر پای میلیون ها کفش خواهد لرزید. تا آن موقع، تلاشتان را ادامه دهید. کفش بپرانید. ناسزایتان را بگویید. تهدید کنید. انکار کنید. به مراسم مذهبی و غیر مدهبی حمله کنید. بگیرید، ببندید، زندان کنید.ما صبر میکنیم. 13 آبان ماه ما را خواهید دید. تا بدانید تک لنگه کفشتان را چگونه پاسخ خواهیم داد. پاسخ بی حرمتی شما به آزادمردان این سرزمین، آن روز است.
13/8/88 قرار ماست.
منتظر ما باشید.
همسر رئیس دولت! از همهمه همسران دربندان، آرامشت برهم نریزد!
نامه مسیح علینژاد به همسر محمود احمدینژاد
همسر رئیس دولت! از همهمه همسران دربندان، آرامشت برهم نریزد!
آیا نشستن در خانه محمود احمدی نژاد شهردار سابق تهران، در روزهایی که خانه مرتضی الویری شهردار دیگر همین شهر، آشفته و نابسمان است، آسان است؟ آیا همسری و همسایگی مردی را مفتخر بودن در شرایطی که مردان بسیاری از اهالی همین شهر به جرم اننقاد به مرد همراهت یا کشته شدند و یا در حبس و بند هستند، کمی دشوار نیست؟ شاید نامه نوشتن به کسی که از پرده برون آمدن اش را اگرچه نیویورکی ها دیده اند اما از چشم ما و باقی اصحاب رسانه دور مانده است ، دشوار باشد اما من دو چشم تو را درست عین دو چشم های خواهر خودم که به سختی از چادر بیرون است، مجسم می کنم و برای همان چشم ها حرف می زنم. خواه ببیند خواه روی برگرداند و به کنج خود نشیند. بگذار همه بگویند بی سبب است و دلی به رحم نمی آید . اصلا دنبال دلرحمی هم نیامده ام که این نامه نیز همانند نامه های دیگر این روزها عادت دارد که به در و دیوار خانه بخورد و دلی از هیچ کس نلرزاند. تو هم اگر این روزها جشن و پایکوبی برای دوباره به مسند نشستن همسر دولت نشین ات، مجال داد، دقایقی مختصر وقت بگذار و به همسایه های دیگری غیر از همسرت بیاندیش و باور کن این گناه بزرگی نیست اگر برادرانه به آنان که به بند شده اند، نگاه کنی و ببینی چه زود پیر شده اند.
همخانه ساکت دولت پر سر و صدا،
صدای زنان سبز و سپید این روزهای جنبش ایران را در کنار همین مردان دربند شنیدی؟ بی شک همه زنان ایران، طرفدار جنبش اعتراضی این روزها نیستند و چه بسا هستند زنانی که همسرت را حامی اند و حلاوت و شیرنی این همراهی را هم چشیده اند. یکی پست کابینه به او پیشنهاد شد و دیگری که نام معجزه بر مردت نهاد، مدرس دانشگاه شد و حتما زنان دیگری هم هستند که اوضاع شان بهتر از زنان منتقد مرد همراه تو است. مقصود من صدای شعارهای زنان در خیابان ها و همراهی شان با مردان نیست که بی شک آن را شنیده و دیده ای و این قصه جدیدی هم نیست. چه در ایام انقلاب و چه در روزهای اصلاحات، این نوع همپایی و همدلی و همراهی زنان و مردان به کرات به تصویر کشیده شد و سیاستمداران نیز به خوبی از آن بهره دلخواه جستند و جسته و گریخته نیز از این هم آوایی ها تقدیر کرده اند. اما اینبار صحبت از هماوردی دیگر است. صحبت از حماسه های آفریده شده در خیابان نیست ، صحبت از هروله های عاشقانه است. صحبت از عاشقانه های سانسور شده در سیاست محافظه کارانه ایران است. آنچه این روزها باید به گوش تو و باقی هواداران همسرت می رسید، صدای متفاوت زنان ایرانی بود که برخلاف تمامی این سالهایی که بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران گذشت، مردان دربندشان را بی هیچ ابایی با واژه گان عاشقانه در صفحات محدود رسانه های عمومی مورد خطاب قرار دادند. یعنی زنانی که خواستن رای و نظر سیاسی را حق خود دانستند و برایش بی پروا فریاد زدند، خواستن و عشق ورزیدن و به هم آغوشی طلبیدن همسران در حبس خویش را هم به همان سربلندی فریاد زدند. پرده نشینی تمام کردند. دانستند که اگر برای مرد دربند شان، دلتنگ و بی قرار اند، هیچ دلیلی ندارد که صورت پشت چادر سیاه پنهان کنند و سپیدی عشق را سانسور. برای همین هر حبس، بهانه ای شد تا ادبیاتی عاشقانه وارد وارد ادبیات سیاسی این روزهای ایران شود. هر دستبندی که به دست یکی از معترضان قفل شد، کلید ورود زنان سیاسی ایران به مرحله شکوفایی گشوده شد تا بیش از این شرمگین بیان عاشقانه های خود نباشند و پرده نشینی را مشق نکنند.
خانم خانه رئیس دولت،
دلت را به دریا زن و فقط یک بار، بی اکره، چشم بر چکامه های زنان منتظر بگشای. نامه های مانده پشت درهای اوین به دست صاحبانش نمی رسد اما به دست تو که آسان می رسد . همان ها را باز کن و بخوان. آغاز گر این شیوه عشق ورزی در صفحات رسمی روزنامه شاید زن جوانی بود که دل اش در غربت برای همسر دربندش فشرده شده بود و به جای آنکه به رسم شیوه های مرسوم روزنامه های ایران و مردان سیاست ، او را با نام فامیل اش صدا زند، نوشته بود: «محمدرضای نازنینم، لبخند تو لبهای مرا فتح کرد». نمی توانی همانند هم اندیشان ات این را بگذاری به حساب پر رویی های جوانانه و خط بکشی بر روی خرمن خاطرات نابی که سیاست خشک ایران را آراست در این روزها سبز. ما عادت نداشتیم که سیاستمداران مان دست همسران خویش به همان گرمی و شیرینی بفشارند که ما اگر چنین می کردیم متهم به شکستن حریم اجتماعی بودیم. میرحسین دست زهرا رهنور را به همان سادگی فشرد و با او در همایش ها راه رفت که شاید در قاموس تو و مرد همراهت این کار ، زیاده روی های سرخوشانه تعبیر شود. اما فراموش نکنیم که هیمن دلگرمی های کوچک خانوادگی است که خانه بزرگترمان ایران را سرپا و سرخوش نگاه می دارد. برای همین است که وقتی معصومه خوش صولتان برای همسرش مرتضی الویری، شهردار سابق تهران، به دور از تشریفات و تعارفات مرسوم محافظه کارانه می نویسد: «مرتضای عزیز و مهربانم! شاید امروز اولین بار باشد که بدین گونه به همه جهانیان می گویم که چقدر بیشتر از همیشه دوستت دارم»، دیگر در قاموس بخشی از جامعه ، سیاست، به تعبیر شهردار دیگر تهران جناب قالیباف فقط دنیای کثیف نباشد و مبارزه نیز بخش زیبای این دنیای آلوده معنا شود که زنی چنین استوار و با افتخار پرده های کذایی میدان را کنار می زند و همسرش را با نام کوچک و واژه های مهربانانه مورد خطاب قرار می دهد.
اعظم السادات!
فخرالسادات محتشمی پور هم یک زن ایرانی دیگر است که همسر دربندش را در رسانه های عمومی به جای آقای تاجزاده، مصطفی صدا می کند و بر خلاف ژست های کاذب این سالها هیچ درگیر القاب و صفات مضاعف نیست تا نقش یک زن محترم تعریف شده در قاموس محافظه کارانه برخی ها را بازی کند . از تو توقع نمی رود که برای همسرت به همین شیوه که فاطمه ستوده برای همسر دربندش، علی پیرحسین لو نوشته است که همه گرمای دستش انگار کفایتش می کند برای یازده روز انفرادی، بنویسی. حالا که وجودت در هیچ جای جهان احساس نمی شود و از این بابت هیچ احساس ناراحتی هم نمی کنی ، حداقل همت کن و با همسرت دنبال یک راهی باش که ما سرمان را در جهان بالا بگیریم و بگوییم در ایران همه زنان سیاست ، پرده نشین نیستند و زنانی هم هستند که در قاموش شان آزادی و عشق به یک اندازه مقدس است و برای رسیدن به این هر دو رویای شیرین، به یک اندازه سر بالا می گیرند و به یک اندازه صدا بالا می برند.
منبع: روزآنلاین
همسر رئیس دولت! از همهمه همسران دربندان، آرامشت برهم نریزد!
آیا نشستن در خانه محمود احمدی نژاد شهردار سابق تهران، در روزهایی که خانه مرتضی الویری شهردار دیگر همین شهر، آشفته و نابسمان است، آسان است؟ آیا همسری و همسایگی مردی را مفتخر بودن در شرایطی که مردان بسیاری از اهالی همین شهر به جرم اننقاد به مرد همراهت یا کشته شدند و یا در حبس و بند هستند، کمی دشوار نیست؟ شاید نامه نوشتن به کسی که از پرده برون آمدن اش را اگرچه نیویورکی ها دیده اند اما از چشم ما و باقی اصحاب رسانه دور مانده است ، دشوار باشد اما من دو چشم تو را درست عین دو چشم های خواهر خودم که به سختی از چادر بیرون است، مجسم می کنم و برای همان چشم ها حرف می زنم. خواه ببیند خواه روی برگرداند و به کنج خود نشیند. بگذار همه بگویند بی سبب است و دلی به رحم نمی آید . اصلا دنبال دلرحمی هم نیامده ام که این نامه نیز همانند نامه های دیگر این روزها عادت دارد که به در و دیوار خانه بخورد و دلی از هیچ کس نلرزاند. تو هم اگر این روزها جشن و پایکوبی برای دوباره به مسند نشستن همسر دولت نشین ات، مجال داد، دقایقی مختصر وقت بگذار و به همسایه های دیگری غیر از همسرت بیاندیش و باور کن این گناه بزرگی نیست اگر برادرانه به آنان که به بند شده اند، نگاه کنی و ببینی چه زود پیر شده اند.
همخانه ساکت دولت پر سر و صدا،
صدای زنان سبز و سپید این روزهای جنبش ایران را در کنار همین مردان دربند شنیدی؟ بی شک همه زنان ایران، طرفدار جنبش اعتراضی این روزها نیستند و چه بسا هستند زنانی که همسرت را حامی اند و حلاوت و شیرنی این همراهی را هم چشیده اند. یکی پست کابینه به او پیشنهاد شد و دیگری که نام معجزه بر مردت نهاد، مدرس دانشگاه شد و حتما زنان دیگری هم هستند که اوضاع شان بهتر از زنان منتقد مرد همراه تو است. مقصود من صدای شعارهای زنان در خیابان ها و همراهی شان با مردان نیست که بی شک آن را شنیده و دیده ای و این قصه جدیدی هم نیست. چه در ایام انقلاب و چه در روزهای اصلاحات، این نوع همپایی و همدلی و همراهی زنان و مردان به کرات به تصویر کشیده شد و سیاستمداران نیز به خوبی از آن بهره دلخواه جستند و جسته و گریخته نیز از این هم آوایی ها تقدیر کرده اند. اما اینبار صحبت از هماوردی دیگر است. صحبت از حماسه های آفریده شده در خیابان نیست ، صحبت از هروله های عاشقانه است. صحبت از عاشقانه های سانسور شده در سیاست محافظه کارانه ایران است. آنچه این روزها باید به گوش تو و باقی هواداران همسرت می رسید، صدای متفاوت زنان ایرانی بود که برخلاف تمامی این سالهایی که بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران گذشت، مردان دربندشان را بی هیچ ابایی با واژه گان عاشقانه در صفحات محدود رسانه های عمومی مورد خطاب قرار دادند. یعنی زنانی که خواستن رای و نظر سیاسی را حق خود دانستند و برایش بی پروا فریاد زدند، خواستن و عشق ورزیدن و به هم آغوشی طلبیدن همسران در حبس خویش را هم به همان سربلندی فریاد زدند. پرده نشینی تمام کردند. دانستند که اگر برای مرد دربند شان، دلتنگ و بی قرار اند، هیچ دلیلی ندارد که صورت پشت چادر سیاه پنهان کنند و سپیدی عشق را سانسور. برای همین هر حبس، بهانه ای شد تا ادبیاتی عاشقانه وارد وارد ادبیات سیاسی این روزهای ایران شود. هر دستبندی که به دست یکی از معترضان قفل شد، کلید ورود زنان سیاسی ایران به مرحله شکوفایی گشوده شد تا بیش از این شرمگین بیان عاشقانه های خود نباشند و پرده نشینی را مشق نکنند.
خانم خانه رئیس دولت،
دلت را به دریا زن و فقط یک بار، بی اکره، چشم بر چکامه های زنان منتظر بگشای. نامه های مانده پشت درهای اوین به دست صاحبانش نمی رسد اما به دست تو که آسان می رسد . همان ها را باز کن و بخوان. آغاز گر این شیوه عشق ورزی در صفحات رسمی روزنامه شاید زن جوانی بود که دل اش در غربت برای همسر دربندش فشرده شده بود و به جای آنکه به رسم شیوه های مرسوم روزنامه های ایران و مردان سیاست ، او را با نام فامیل اش صدا زند، نوشته بود: «محمدرضای نازنینم، لبخند تو لبهای مرا فتح کرد». نمی توانی همانند هم اندیشان ات این را بگذاری به حساب پر رویی های جوانانه و خط بکشی بر روی خرمن خاطرات نابی که سیاست خشک ایران را آراست در این روزها سبز. ما عادت نداشتیم که سیاستمداران مان دست همسران خویش به همان گرمی و شیرینی بفشارند که ما اگر چنین می کردیم متهم به شکستن حریم اجتماعی بودیم. میرحسین دست زهرا رهنور را به همان سادگی فشرد و با او در همایش ها راه رفت که شاید در قاموس تو و مرد همراهت این کار ، زیاده روی های سرخوشانه تعبیر شود. اما فراموش نکنیم که هیمن دلگرمی های کوچک خانوادگی است که خانه بزرگترمان ایران را سرپا و سرخوش نگاه می دارد. برای همین است که وقتی معصومه خوش صولتان برای همسرش مرتضی الویری، شهردار سابق تهران، به دور از تشریفات و تعارفات مرسوم محافظه کارانه می نویسد: «مرتضای عزیز و مهربانم! شاید امروز اولین بار باشد که بدین گونه به همه جهانیان می گویم که چقدر بیشتر از همیشه دوستت دارم»، دیگر در قاموس بخشی از جامعه ، سیاست، به تعبیر شهردار دیگر تهران جناب قالیباف فقط دنیای کثیف نباشد و مبارزه نیز بخش زیبای این دنیای آلوده معنا شود که زنی چنین استوار و با افتخار پرده های کذایی میدان را کنار می زند و همسرش را با نام کوچک و واژه های مهربانانه مورد خطاب قرار می دهد.
اعظم السادات!
فخرالسادات محتشمی پور هم یک زن ایرانی دیگر است که همسر دربندش را در رسانه های عمومی به جای آقای تاجزاده، مصطفی صدا می کند و بر خلاف ژست های کاذب این سالها هیچ درگیر القاب و صفات مضاعف نیست تا نقش یک زن محترم تعریف شده در قاموس محافظه کارانه برخی ها را بازی کند . از تو توقع نمی رود که برای همسرت به همین شیوه که فاطمه ستوده برای همسر دربندش، علی پیرحسین لو نوشته است که همه گرمای دستش انگار کفایتش می کند برای یازده روز انفرادی، بنویسی. حالا که وجودت در هیچ جای جهان احساس نمی شود و از این بابت هیچ احساس ناراحتی هم نمی کنی ، حداقل همت کن و با همسرت دنبال یک راهی باش که ما سرمان را در جهان بالا بگیریم و بگوییم در ایران همه زنان سیاست ، پرده نشین نیستند و زنانی هم هستند که در قاموش شان آزادی و عشق به یک اندازه مقدس است و برای رسیدن به این هر دو رویای شیرین، به یک اندازه سر بالا می گیرند و به یک اندازه صدا بالا می برند.
منبع: روزآنلاین
تاملی در علل جامعهشناختی تداوم جنبش سبز:
چرا نهضت سبز ادامه خواهد داشت؟
فرزین وحدت
این مقاله چند هفته پیش با سانسور در روزنامه فرهیختگان منتشر شد. نویسنده این مقاله، در پاسخ به فراخوان مقالات موج سبز آزادی، نسخه بی سانسور این نوشته را در اختیار «موج سبز آزادی» قرار داده است که در این خبر میخوانید:
پنج سال پیش در مصاحبه ای با روزنامه ایران آن زمان گفتم که: " برگشت دادن ملتى كه به حقوق بشرى و شهروندى خودش واقف شده است و آنها را مى طلبد، به دوران پیشین خود ازموارد بسیار دشوار است. در ایران فرهنگ سیاسى دنیاى مدرن كه پایه فكرى آن را ایده فاعلیت و عاملیت انسانى تشكیل مى دهد و به صورت روحیه طلب حقوق بشرى و شهروندى بروز مى كند، به طور اساسى شكل گرفته و درحال تعمیق ریشه هاى خودش است.
در بسیارى از دیگر نقاط دنیا كه این نوع فرهنگ سیاسى شكل گرفته است، خود محصول تلاش مدت هاى مدید بوده است. ولى هنگامى كه این فرایند به این مرحله اى كه جامعه ایران امروز درآن به سرمى برد مى رسد، رشد آن آهنگ بسیار شدیدترى مى گیرد و مى تواند به صورت تصاعدى رشدكند. حال اینكه درچه مدتى، كدام نیروهاى سیاسى و از چه طریق بتواند براى این روحیه نهادهاى لازمه و مستحكم را شالوده ریزى كنند، قابل پیش بینى دقیق نیست.
ولى آنچه كه مسلم است این است، كه جامعه ایران خود را تا حد زیادى داراى حقوق شهروندى مى داند و آن را مطالبه مى كند و این را هم به سادگى هیچ نیرویى نمى تواند به عقب براند و حتى مانع رشد و آن هم رشد تصاعدى، آن بشود." هم اکنون ما شاهد بلوغ حس شهروندی هستیم که از پنج سال پیش به صورت تصاعدی رشد کرده و خود را در عرصه سیاسی و اجتماعی با قدرت و به وضوح نشان میدهد.
همانطوری که در آن سال سعی کردم با تحلیلی جامعه شناختی نشان بدهم، حس شهروندی خود معلول آنچه «فاعلیت و عاملیت» میتوان نامید هست. انسان مدرن کسی است که از حالت کُنش پذیری، منفعل بودن، سکوت، و بی تحرکی به در آمده و به انسان کٌنشگر، فاعل، عامل و پر تحرک مبدل شده است. این یک فرآیند نسبتا طولانی تاریخی است و از پیچ و خم های بسیاری عبور میکند.
در غرب این فرآیند از دوران رنسانس شروع شده و در دوران پروتستانیزم پایه های آن ریخته شده وبا انقلابات انگلیس، امریکا و فرانسه به مرحله رشد رسیده و در قرن بیستم با شکست نازیسم به مرحله بلوغ رسیده است. طرز تفکر انسانگرایانه توام با تجربه های تلاش، تقلا، مبارزه، جنگ، پیکار های حزبی، طبقاتی، صنفی و جنسیتی همه در فرآیند شکل گیری انسان فاعل و عامل نقش های اساسی را بازی کردهاند.
در ایران نیز از صدوپنجاه سال گذشته همچنین فرآیندی در ایران شروع به کار کرده است. روشنفکران ایرانی از دوران ناصری تفکر انسانمدارانه را به جامعه معرفی کرده اند و با فراز و نشیب هایی موفقیت هایی نیز در نشر و گسترش آن در جمع را داشته اند. حتی معماران اصلی انقلاب اسلامی نیز تفکر انسانگرایانه را، البته به طورضمنی، مشروط و مذبذب، به جامعه القا کرده اند. در همین حال ایرانیان تجربه های زیادی را در تحقق روند فاعلیت و عاملیت خود پشت سر گذاشته اند، از انقلاب مشروطه گرفته تا مبارزات احقاق حقوق ملی در جریانات ملی کردن صنعت نفت، مبارزه با رژیم پهلوی و مهم تر از همه انقلاب سال 57.
این انقلاب توده های وسیعی از جامعه اکثرا منفعل ایران را وارد صحنه های مبارزات سیاسی و اجتماعی نمود واز این طریق آنها را از خواب هزاران ساله بیدار کرد. جنگ خانمان برانداز هشت ساله ایران و عراق نیز این جریان توانمند سازی و فاعلیت توده های مردم را تشدید کرد به شکلی که جانبازان این جنگ و خانواده های شهدا که اکثرا از طبقات فرو دست جامعه بر آمده بودند تقریبا یک شبه تبدیل شدند به افرادی که حس فاعلیت و عاملیت در آن ها پیدا شده بود وبه این دلیل مقدمات حس شهروندی را نیز تجربه میکردند.
با پایان جنگ و آغاز دوران بازسازی، پدیده بالا صورت و شکل اجتماعی منسجم و مجسم تری به خود گرفت. با استفاده از فرصت های شغلی و تحصیلی بیشتری که در اثر تحولات اجتماعی ایران بوجود آمده بود، قشر های مهمی از طبقات فرودستِ بویژه شهری که حس فاعلیت در آن ها ظاهر شده بود به تدریج تبدیل شدند به اقشار طبقه متوسط جدید ایران.
به زبان دقیق تر میبایست از این اقشار به عنوان یک «فرا طبقه» یاد کرد زیرا که در واقع طبقات کارمند، پیشه ور، کارگر، کسبه، بازرگانان، زنان، جوانان و دانشجویان لایه های اصلی این فرا طبقه عظیم را تشکیل میدهند. هر چند که اعضای این فراطبقه دارای خلقیات و منافع بعضا مختلف و حتی مخالف هستند، ولی آنچه آن ها را به هم جوش میدهد همان حس عاملیت و فاعلیت و در نتیجه مطالبه حقوق شهروندی خود اعم از حقوق مدنی و حقوق اقتصادی است.
عامل دیگری که این فرا طبقه را از طبقه متوسط معمولی جدا میکند روحیه مبارزه جویی آن است. طبقه متوسط معمولی به دلیل متعلقات و متملکات عدیده خود که با تلاش زیادی بدست نیامده چندان حاضر نیست که برای احقاق حقوقش خود را به مخاطره بیاندازد. ولی این فرا طبقه ای که در ایران در چند دهه اخیر بوجود آمده چنین خصلتی را ندارد زیرا که تمام شان و منزلیت را که کسب کرده است با تلاش و تقلای خویش بوده است و ازاین نظر خود را صاحب بالحق حقوق متحقق نشده خود میداند و برای متحقق شدن آن حاضر به مبارزه (حتی المکان مسالمت آمیز) است.
آنچه در حال حاضر در ایران اتفاق میافتد شباهت هایی به جریانات بعد از مرداد 1332 دارد. یک جریان انحصار طلب و اقتدارگرا در هر دو مورد سعی در قبضه ی مطلق حکومت برای خود را به پیش گرفته و به سرکوب صداهای اصلاح طلب و مردم سالار پرداخته است. ولی آنروز چنین فرا طبقه ای وجود نداشت که در مقابل این امر بیاستد و حقوق خود را مطالبه کند.
امروز میبینیم که این فرا طبقه با عقلانیت، بدون خشونت ولی مصرانه خواهان حقوق خود هست و از آن عقب نشینی نمیکند. ممکن است موقتا با توسل به خشونت جلوی ظهور بعضی از این اظهارات را گرفت، ولی این طبقه به مرحله ای از خود آگاهی،شکل گرفتگی و پختگی رسیده که هیچ نیرویی در میا ن و طویل مدت نمیتواند آنرا از راه متحقق ساختن حقوق مدنی حقه خود باز دارد.
آنچه این فرا طبقه را در تحقق حقوق خود یاری میرساند تکنولوژی های جدید ارتباطات است که در توسعه امر خبر رسانی نقش مهمی را بازی کرده است. اما هیچگاه نباید فراموش کرد عامل اصلی جنبش مردم سالاری وجود این فرا طبقه وتوان ها و مطالبات اش است و تکنولوژی تنها نقش کمکی و ثانوی را بازی کرده و میکند. با فرض آنکه نیرویی بتواند این تکنولوژی ها را محدود کند، که در واقع امر بعیدی به نظر میرسد، باز هم این فرا طبقه از قابلیت های خود استفاده خواهد کرد و این محدود ها را دور میزند و یا از طًرق دیگری برای اخبار رسانی استفاده خواهد کرد.
از این رو، سیلی خروشان ولی بدون خشونتی که به راه افتاده تا سر منزل مقصود ادامه خواهد یافت و کسی نمیتواند جلوی آنرا بگیرد کند. اگر هم سدی رابخواهند بر آن ببندند، مانند آنچه که پس از مرداد 32 اتفاق افتاد، سیل اجتماعی عاری از خشونت ممکن است به راه مبارزه مسلحانه بیافتد، که خداوند نیاورد چنان روزی را.
نامه مسعود بهنود به حسین درخشان دربند: حسین تو را باید کشت!
نامه مسعود بهنود به حسین درخشان دربند: حسین تو را باید کشت!
نامه آقای حسن درخشان، مرد محترم، پدر حسین [بگو هودر] که سرانجام تاب نیاورد و سکوت یک ساله شکست به اندازه کافی تلخ بود و برانگیزاننده، چه رسد که خبر دستگیری فله ای جوانانی هم رسید که شب جمعه برای دعای کمیل به خانه دوست زندانیشان رفته بودند تا بلکه درد تنهائی و دوری از شهاب را در مناجات نیمه شبی بریزند. باورشان بود دعای کمیل و صدای محمد رضا وقت تلاوت آیات کتاب خدا، دمی روح بخششان خواهد بود. اما ون سبز رنگ دم در بود.
چنین بود که به دلم افتاد نامه ای بنویسم و از اعاظم قوم بپرسم گناه این جوانان چیست که در این زمان و در این سرزمین زاده شده اند. بپرسم آیا محمدرضا شاگرد اول شاگرد اول ها، هادی که با همه جوانی بزرگ و کارچرخان کارتونیست ها شده، هنگامه با آن همه عقل و رعایت، آسیه با آن همه شور و انسانی، فرشته با آن علاقه و پی گیریش به حرفه، و حسین که در بیست و چند سالگی شده بود پدر وبلاگ نویسی ایران، لایقشان زندان است. و باید از مام وطن همان بشنوند که بازجو روز پایان محبس می گوید: یا مثل بچه آدم شو یا برو، برو همان طور که میلیون ها رفتند.
این نامه را ننوشتم و آن سئوال ها را نگاه داشتم. نپرسیدم به این جوانان چه داده ایم که از آنان اطاعت محض طلب می کنیم، آیا تقسیم پول نفت بدون هیچ مدیریت و هنرمندی ، با هزار غفلت و اسراف و بدکاری، این همه منت گذاری دارد. آیا این منت چندان است که باید جوانان روزی هزار بار هفت هزار سالگان را دستبوس آیند تا مغزهایش از کاسه سر به در آورده نشود. سهل است از آنان می خواهیم همه الگوهای رفتاری شان را دور بریزیند، و بی هیچ سئوالی، همه آن شوند که ما می خواهیم .
می خواستم در آن نامه بپرسم چه گلی زده اید به سرهاشان که از آن ها می خواهید جوانی بگذارند و همچون شما هفت هزار سالگان راه بروند و همچون شما زندگی را در مرگ ببیند، فرزند بر سر جدل قدرت بکشند و بگویند بر سر عقیده کشته ایم. چرا باید همه اطاعت باشند و ریا. هر کار در پنهان کنند اما در ظاهر زاهد باشند و پرهیزگار، ورنه بروند و بخت خود را در جاهای دیگر دنبال کنند. آیا وقتی جهان پر شد از سینا و فرناز و فرشته و گلنوش و همه محسن ها [ از مخملباف تا نامجو، از سازگارا تا کدیور] آن گاه سر آرام بر بستر خواهید نهاد. گمان ندارم. چون آن که در سر دارید نه با کوره های داغ تربلینکا و آشویتس به دست آمد نه در زمهریر سیبری. پس آرامشی در کار نیست، هم اکنون در فهرست نام آوران جهان فراوان حسین هست و فاطمه، نازک و بهاره، شادی و دیگران [با گذرنامه هائی که هر کدامش به خون جگر رنگ به رنگ شده] اما ای عجب هنوز دل سنگتان آرام نمی گیرد.
ننوشتم آن نامه را و به خود گفتم چه فایدت از این نوشتن. نکند کار حسین درخشان و بچه های زندانی را هم بدتر کند. پس چنین بود که نامه ای نوشتم به هودر. می دانم به او نمی رسد، سیصد روزست که چشم او به در مانده و کسی در نمی گشاید اما فرض می کنم که نامه را نوشته در بطری نهاده ام و رها کرده به سینه دریاها. چنین بود که بالای صفحه نوشتم: حسین باید کشته شوی. نوشتم:
از این جمع بی قراران، اول از همه تو کشف کردی و تو به ما رساندی که دنیا، مجازی شده است، شفاف شده، ریائی نیست. و شیرجه زدی در این دنیا. هیچ فکر نکردی ما که مانده ایم در ریاهایمان، ما که رنگ هایمان را می پوشانیم، ما که آموخته ایم چون به خلوت رفت باید آن کار دیگر کرد، تابت نمی آوریم. هیچ فکر نکردی دارت می زنیم. وقتی عریان می شوی، هر چه در کله پوچت هست را به دنیای مجازی می سپاری. آن وقت هم پلیس مرزی نیویورک و هم هر مامور دیگری پشت خط نگهت می دارند. و تو چه لقمه آسان هضمی شده ای، همه چیزت آشکارست، خطا ها که کرده ای، یاوه ها که گفته ای، بدها که نوشته ای. و در یک لحظه جهان پر می شود از قدیسان که گویا هرگز تقصیری نکرده اند، همه پاکدامنان که انگار هزار ساله به جهان پا گذاشته اند.
حالا گیر کرده ای، گریبات در دست آن هاست که تو را خوب تر از خودت می شناسند، همه زیر و بالایت را می داند. تو در روشنائی گذارده و خود در تاریکی اند. و تو هیچشان نمی شناسی. گناه تو و گناه بخشایش نشدنی تو این است که "معمول" نشدی، همه جا خواستی جور دیگری باشی. هر کار که دیگران در پنهان می کنند تو آشکارا کردی. خصوصی ترین و خاص ترین لحظاتت را هم ثبت کردی.
بار آخر که دیدمت چند هفته پیش ازاین بود که بروی به خانه . گفتی دلم برای قلهک تنگ شده، همان موقع بود که آن قدر نوشته بودی آن قدر متلک گفته بودی، همه را آزرده بودی که دیگر شده بود طبیعتت و همه جا می پراکندی. سخنرانی و فیلم دانشگاه سوآز. میهمانانی رسیده از تهران. نگاه همه به تو جور دیگری بود و نگاه تو به همه هم سن و سالانت یک جور دیگر. انگار به منظورت رسیده بودی، گمان داشتی رخت چرک همه را به بند کشیده ای، بز از گله جدا شده ای. اما همان خنده شیطنت که بیش تر دندان هایت می خندید بر لبانت بود، همان خنده که وقتی به تیم کلاس بالاتری مدرسه گل زدی در چهره ات بود.
اما گمان کردی زندگی همان زمین فوتبال است. گل خورده ها همه سروش حاج فرج اند که بعد پانزده سال به لبخندی به یادآوردند شیطنت هایت را. چقدر باید از عمرت می دادی تا بدانی که زندگی شوخی نمی کند با تو و از تو شوخی نمی پذیرد، تا لبخند از لبت نگیرد رهایت نمی کند.
ترا گذاشتند مدرسه نیکان که با فرزندان بزرگان همکلاس شوی و با بزرگان آینده همدم و آشنا شوی، گذاشتند که طبع سرکشت را مهار کنی. آدمی شوی مناسب جامعه ای که ناظمش همیشه آقای کمالی نیست که، مجازاتش فقط "آقات را بگو فردا بیاد مدرسه" باشدن. پوستت را می کنند. با هر زندانی که به بند می افتد یک بار ترا می کشند که قصه بگو، قهرمان داستان های شب شو. همان ها را که می نوشتی در "سردبیر: خودم" حالا در دوربین بگو. بگو بگذار باورمان کنند. از تو می خواهند کمکشان کنی که باورپذیر شوند.
حالا باید ریا کنی، نگو که از وقتی از تورنتو به در آمدم کولی آواره بودم و در پی آن که به پدر وبلاگ نویسی ایرانی، یکی در ازای هشت ساعت کار مواجبی بدهد که از کمک پدر بی نیاز شود در سی و چند سالگی. بگو من آدم بزرگ شده بودم، رییس جاسوسا بودم، نگو آمدم تهران برای این که دلم برای ملافه و تشک مامان تنگ شده بود بگو آمدم برای دستگاه های بزرگ جاسوسی گزارش تهیه کنم، بگو طرفداریم از آقای دکتر کلک بود. نگو که کولی یک لا قبائی بودی در سر هوس کشف جهانت بود، آن جا کسی لاری سامرست موآم نمی شناسند، لبه تیغ نخوانده اند و نه خدا حافظ کاری گوپر رومن گاری را، از لنی حرف نزن. بگو اصلاح طلب ها یادم داده بودند که ادای اصولگرایان را در آورم.
دنیا که شادی نیست که بگوید "برو گمشو حسین با این مزخرفاتت، کی ترا استخدام می کنه". حالا باید آن قدر از این "مزخرفات" بگوئی تا قبولت کنند که دیگر خیال شفافیت از سرت بیرون شده، تو هم شده ای مثل دیگران، بلد شده ای ریا کنی، یک جور باشی و جور دیگری نشان بدهی.
بهشان نگو که آن ساک دستی چرخدار را می کشیدی از این ور به آن ور عالم، نگو که نیمه شب ها تلفن کردی که می توانم بیایم آن جا. نگو شبیه قهرمان "منهتن به نمره" امیر نادری شده بودی، نگو که وقتی برای مراسم رسمی دعوتت کردند بلد نبودی کراوات گره بزنی، کت آتی را پوشیدی. از پنجره نگاهت کردم وقتی که رفتی، یکی دیگر شده بودی. اما کسی را هم گول نمی زدی با آن ساکی که قرقر روی زمین می غلتاندی و آی پاد در گوشت. بگو دو صفر هفت شده ام با همان امکانات و این آی پاد هم برای دریافت دستورات بود.
یادت باشد. همه مامورهای دنیا یک شکل هستند و یک ماموریت دارند، مگر نبود مامور مرزی آمریکائی در نیویورک. گفت نه نمی شود، دیگه هیچ وقت نمی تونی پاتو تو ایالات متحده بگذاری. دندان هایت خندید یعنی شوخی می کنید آقا، من یک کانادائی هستم مگه میشود؟. اما شد. چون همان اول کار مامور مرزی نامت را سرچ کرده بود در گوگل، وبلاگت را خوانده بود. می دانست رفته بودی تورنتو چه کار، می دانست چقدر خوشحالی که یک سطر آدرس داری در نیویورک. آمریکائیه که مدام آدامس می جوید از وقتی از توی وبلاگت، ترا کشف کرده بود، لبخندی به لبش بود انگار آل کاپون را گرفته. نمی دانست با همان کارش با این کولی که تازه یک سطر آدرس پیدا کرده بود در نیویورک و می خواست چند ماهی در شهرآرزوهایش کلیدی داشته باشد چه کرد. نمی دانست دیگر تو ضد آمریکائی می شوی. و از آن جا راهی نیست تا علاقه مندی به دکتر احمدی نژاد، به دشمنی به اصلاح طلبان.
راستی اگر گذارت به دباغخانه نیفتاده بود. چه حالی می کردی با این جنبش سبز. عین جنس دلخواه بود. هی لینک بده. هی علامت بزن. افشا کن که خط از آمریکا می گیرند، از دکترکین، جین شارپ علامت بده، هابرماس یادت نرود. اما به شرطی که خودت باور نکنی که اگر دلت تنگ شود برای بوی لحاف مامان، دکتر به دادت می رسد.
ما هفت هزار سالگان بی تحملیم، داغ هزاران آرزو در دل داریم. با شما دشمنیم که جوانید و چنین است که در سهراب کشانیم، تحمل شادیتان را نداریم، هزاران مامور برتان گمارده ایم مبادا کلمه ای جز آن بگوئید که ما می دانیم مبادا جز آن چیزی در خاطرتان بگذرد که در ما گذشته .
بی کله، کوله بر دوش، آواره، یاغی بکش که سزای تست. به جرم آن که جوانیت را دهان نبستی. به جرم آن که از همان بچگی خطا کردی و به تیم بچه های بزرگان، حضرات بلندپایگان گل زدی، بعد هم با چشمانی که کودکی و شیطنت از آن می بارید چشم در چشم بزرگ ترها ایستادی. نفهمیدی که در شهری زاده شده ای که ترا بی دست و پا می پسندند. باید در خط زندگی کنی. باید خطوط را رعایت کنی، باید به خط قرمزهائی که هفت هزار سالگان رسم کرده اند نزدیک نشوی، اگر شدی هیچ گمان نبر که کس به دادت برسد، هیچ طمع مدار که همسن و سالانت هم ترا به یاد آورند، این ها به تازیانه و یا آنان به گفتار، پیامت می دهند که جز ما میندیش.
این جا دنیای مجازی نیست. این جا دنیای واقعی است زندان دارد، دیوارهایش نزدیک است، سفیدست. آدم هایش اما گاه به گمان و به حدس نقش می گیرند، بازجو می شوند، قاضی می شوند و حتی قاضی عسگر و دعای قبل از مرگ در گوشت می خوانند. مگر تو همین طور نبودی حسین، مگر به تازیانه نبستی دیگران را به گمان.
اما حالا ریا کن، هر چه می خواهند و می خواهی بگو. بگو دیگر تغییر نمی کنم. بگو بی دست و پا می شوم، بی بال و پر. همین جائی می شوم، در همان قلهک خانه ای بگیر. کلیدی داشته باش، زنی "بستان"، شرکتی "بزن". از در که بیرون می روی یقه ات را ببند. دعای زیر لبی بخوان. بگو که از خانواده شهیدی، بگو همه عمر با هیات موتلفه مانوس بوده ای. بگو عمویت از هفتاد و دو تنی است که همراه آیت الله بهشتی بودند. اما نه کمی تامل کن. در این فاصله که نبودی آیت الله بهشتی هم از بهشت بیرون شده است، انگار او هم کمی سبز بوده است.
منبع: سایت مجموعه مقالات ( مسعود بهنود)
نامه آقای حسن درخشان، مرد محترم، پدر حسین [بگو هودر] که سرانجام تاب نیاورد و سکوت یک ساله شکست به اندازه کافی تلخ بود و برانگیزاننده، چه رسد که خبر دستگیری فله ای جوانانی هم رسید که شب جمعه برای دعای کمیل به خانه دوست زندانیشان رفته بودند تا بلکه درد تنهائی و دوری از شهاب را در مناجات نیمه شبی بریزند. باورشان بود دعای کمیل و صدای محمد رضا وقت تلاوت آیات کتاب خدا، دمی روح بخششان خواهد بود. اما ون سبز رنگ دم در بود.
چنین بود که به دلم افتاد نامه ای بنویسم و از اعاظم قوم بپرسم گناه این جوانان چیست که در این زمان و در این سرزمین زاده شده اند. بپرسم آیا محمدرضا شاگرد اول شاگرد اول ها، هادی که با همه جوانی بزرگ و کارچرخان کارتونیست ها شده، هنگامه با آن همه عقل و رعایت، آسیه با آن همه شور و انسانی، فرشته با آن علاقه و پی گیریش به حرفه، و حسین که در بیست و چند سالگی شده بود پدر وبلاگ نویسی ایران، لایقشان زندان است. و باید از مام وطن همان بشنوند که بازجو روز پایان محبس می گوید: یا مثل بچه آدم شو یا برو، برو همان طور که میلیون ها رفتند.
این نامه را ننوشتم و آن سئوال ها را نگاه داشتم. نپرسیدم به این جوانان چه داده ایم که از آنان اطاعت محض طلب می کنیم، آیا تقسیم پول نفت بدون هیچ مدیریت و هنرمندی ، با هزار غفلت و اسراف و بدکاری، این همه منت گذاری دارد. آیا این منت چندان است که باید جوانان روزی هزار بار هفت هزار سالگان را دستبوس آیند تا مغزهایش از کاسه سر به در آورده نشود. سهل است از آنان می خواهیم همه الگوهای رفتاری شان را دور بریزیند، و بی هیچ سئوالی، همه آن شوند که ما می خواهیم .
می خواستم در آن نامه بپرسم چه گلی زده اید به سرهاشان که از آن ها می خواهید جوانی بگذارند و همچون شما هفت هزار سالگان راه بروند و همچون شما زندگی را در مرگ ببیند، فرزند بر سر جدل قدرت بکشند و بگویند بر سر عقیده کشته ایم. چرا باید همه اطاعت باشند و ریا. هر کار در پنهان کنند اما در ظاهر زاهد باشند و پرهیزگار، ورنه بروند و بخت خود را در جاهای دیگر دنبال کنند. آیا وقتی جهان پر شد از سینا و فرناز و فرشته و گلنوش و همه محسن ها [ از مخملباف تا نامجو، از سازگارا تا کدیور] آن گاه سر آرام بر بستر خواهید نهاد. گمان ندارم. چون آن که در سر دارید نه با کوره های داغ تربلینکا و آشویتس به دست آمد نه در زمهریر سیبری. پس آرامشی در کار نیست، هم اکنون در فهرست نام آوران جهان فراوان حسین هست و فاطمه، نازک و بهاره، شادی و دیگران [با گذرنامه هائی که هر کدامش به خون جگر رنگ به رنگ شده] اما ای عجب هنوز دل سنگتان آرام نمی گیرد.
ننوشتم آن نامه را و به خود گفتم چه فایدت از این نوشتن. نکند کار حسین درخشان و بچه های زندانی را هم بدتر کند. پس چنین بود که نامه ای نوشتم به هودر. می دانم به او نمی رسد، سیصد روزست که چشم او به در مانده و کسی در نمی گشاید اما فرض می کنم که نامه را نوشته در بطری نهاده ام و رها کرده به سینه دریاها. چنین بود که بالای صفحه نوشتم: حسین باید کشته شوی. نوشتم:
از این جمع بی قراران، اول از همه تو کشف کردی و تو به ما رساندی که دنیا، مجازی شده است، شفاف شده، ریائی نیست. و شیرجه زدی در این دنیا. هیچ فکر نکردی ما که مانده ایم در ریاهایمان، ما که رنگ هایمان را می پوشانیم، ما که آموخته ایم چون به خلوت رفت باید آن کار دیگر کرد، تابت نمی آوریم. هیچ فکر نکردی دارت می زنیم. وقتی عریان می شوی، هر چه در کله پوچت هست را به دنیای مجازی می سپاری. آن وقت هم پلیس مرزی نیویورک و هم هر مامور دیگری پشت خط نگهت می دارند. و تو چه لقمه آسان هضمی شده ای، همه چیزت آشکارست، خطا ها که کرده ای، یاوه ها که گفته ای، بدها که نوشته ای. و در یک لحظه جهان پر می شود از قدیسان که گویا هرگز تقصیری نکرده اند، همه پاکدامنان که انگار هزار ساله به جهان پا گذاشته اند.
حالا گیر کرده ای، گریبات در دست آن هاست که تو را خوب تر از خودت می شناسند، همه زیر و بالایت را می داند. تو در روشنائی گذارده و خود در تاریکی اند. و تو هیچشان نمی شناسی. گناه تو و گناه بخشایش نشدنی تو این است که "معمول" نشدی، همه جا خواستی جور دیگری باشی. هر کار که دیگران در پنهان می کنند تو آشکارا کردی. خصوصی ترین و خاص ترین لحظاتت را هم ثبت کردی.
بار آخر که دیدمت چند هفته پیش ازاین بود که بروی به خانه . گفتی دلم برای قلهک تنگ شده، همان موقع بود که آن قدر نوشته بودی آن قدر متلک گفته بودی، همه را آزرده بودی که دیگر شده بود طبیعتت و همه جا می پراکندی. سخنرانی و فیلم دانشگاه سوآز. میهمانانی رسیده از تهران. نگاه همه به تو جور دیگری بود و نگاه تو به همه هم سن و سالانت یک جور دیگر. انگار به منظورت رسیده بودی، گمان داشتی رخت چرک همه را به بند کشیده ای، بز از گله جدا شده ای. اما همان خنده شیطنت که بیش تر دندان هایت می خندید بر لبانت بود، همان خنده که وقتی به تیم کلاس بالاتری مدرسه گل زدی در چهره ات بود.
اما گمان کردی زندگی همان زمین فوتبال است. گل خورده ها همه سروش حاج فرج اند که بعد پانزده سال به لبخندی به یادآوردند شیطنت هایت را. چقدر باید از عمرت می دادی تا بدانی که زندگی شوخی نمی کند با تو و از تو شوخی نمی پذیرد، تا لبخند از لبت نگیرد رهایت نمی کند.
ترا گذاشتند مدرسه نیکان که با فرزندان بزرگان همکلاس شوی و با بزرگان آینده همدم و آشنا شوی، گذاشتند که طبع سرکشت را مهار کنی. آدمی شوی مناسب جامعه ای که ناظمش همیشه آقای کمالی نیست که، مجازاتش فقط "آقات را بگو فردا بیاد مدرسه" باشدن. پوستت را می کنند. با هر زندانی که به بند می افتد یک بار ترا می کشند که قصه بگو، قهرمان داستان های شب شو. همان ها را که می نوشتی در "سردبیر: خودم" حالا در دوربین بگو. بگو بگذار باورمان کنند. از تو می خواهند کمکشان کنی که باورپذیر شوند.
حالا باید ریا کنی، نگو که از وقتی از تورنتو به در آمدم کولی آواره بودم و در پی آن که به پدر وبلاگ نویسی ایرانی، یکی در ازای هشت ساعت کار مواجبی بدهد که از کمک پدر بی نیاز شود در سی و چند سالگی. بگو من آدم بزرگ شده بودم، رییس جاسوسا بودم، نگو آمدم تهران برای این که دلم برای ملافه و تشک مامان تنگ شده بود بگو آمدم برای دستگاه های بزرگ جاسوسی گزارش تهیه کنم، بگو طرفداریم از آقای دکتر کلک بود. نگو که کولی یک لا قبائی بودی در سر هوس کشف جهانت بود، آن جا کسی لاری سامرست موآم نمی شناسند، لبه تیغ نخوانده اند و نه خدا حافظ کاری گوپر رومن گاری را، از لنی حرف نزن. بگو اصلاح طلب ها یادم داده بودند که ادای اصولگرایان را در آورم.
دنیا که شادی نیست که بگوید "برو گمشو حسین با این مزخرفاتت، کی ترا استخدام می کنه". حالا باید آن قدر از این "مزخرفات" بگوئی تا قبولت کنند که دیگر خیال شفافیت از سرت بیرون شده، تو هم شده ای مثل دیگران، بلد شده ای ریا کنی، یک جور باشی و جور دیگری نشان بدهی.
بهشان نگو که آن ساک دستی چرخدار را می کشیدی از این ور به آن ور عالم، نگو که نیمه شب ها تلفن کردی که می توانم بیایم آن جا. نگو شبیه قهرمان "منهتن به نمره" امیر نادری شده بودی، نگو که وقتی برای مراسم رسمی دعوتت کردند بلد نبودی کراوات گره بزنی، کت آتی را پوشیدی. از پنجره نگاهت کردم وقتی که رفتی، یکی دیگر شده بودی. اما کسی را هم گول نمی زدی با آن ساکی که قرقر روی زمین می غلتاندی و آی پاد در گوشت. بگو دو صفر هفت شده ام با همان امکانات و این آی پاد هم برای دریافت دستورات بود.
یادت باشد. همه مامورهای دنیا یک شکل هستند و یک ماموریت دارند، مگر نبود مامور مرزی آمریکائی در نیویورک. گفت نه نمی شود، دیگه هیچ وقت نمی تونی پاتو تو ایالات متحده بگذاری. دندان هایت خندید یعنی شوخی می کنید آقا، من یک کانادائی هستم مگه میشود؟. اما شد. چون همان اول کار مامور مرزی نامت را سرچ کرده بود در گوگل، وبلاگت را خوانده بود. می دانست رفته بودی تورنتو چه کار، می دانست چقدر خوشحالی که یک سطر آدرس داری در نیویورک. آمریکائیه که مدام آدامس می جوید از وقتی از توی وبلاگت، ترا کشف کرده بود، لبخندی به لبش بود انگار آل کاپون را گرفته. نمی دانست با همان کارش با این کولی که تازه یک سطر آدرس پیدا کرده بود در نیویورک و می خواست چند ماهی در شهرآرزوهایش کلیدی داشته باشد چه کرد. نمی دانست دیگر تو ضد آمریکائی می شوی. و از آن جا راهی نیست تا علاقه مندی به دکتر احمدی نژاد، به دشمنی به اصلاح طلبان.
راستی اگر گذارت به دباغخانه نیفتاده بود. چه حالی می کردی با این جنبش سبز. عین جنس دلخواه بود. هی لینک بده. هی علامت بزن. افشا کن که خط از آمریکا می گیرند، از دکترکین، جین شارپ علامت بده، هابرماس یادت نرود. اما به شرطی که خودت باور نکنی که اگر دلت تنگ شود برای بوی لحاف مامان، دکتر به دادت می رسد.
ما هفت هزار سالگان بی تحملیم، داغ هزاران آرزو در دل داریم. با شما دشمنیم که جوانید و چنین است که در سهراب کشانیم، تحمل شادیتان را نداریم، هزاران مامور برتان گمارده ایم مبادا کلمه ای جز آن بگوئید که ما می دانیم مبادا جز آن چیزی در خاطرتان بگذرد که در ما گذشته .
بی کله، کوله بر دوش، آواره، یاغی بکش که سزای تست. به جرم آن که جوانیت را دهان نبستی. به جرم آن که از همان بچگی خطا کردی و به تیم بچه های بزرگان، حضرات بلندپایگان گل زدی، بعد هم با چشمانی که کودکی و شیطنت از آن می بارید چشم در چشم بزرگ ترها ایستادی. نفهمیدی که در شهری زاده شده ای که ترا بی دست و پا می پسندند. باید در خط زندگی کنی. باید خطوط را رعایت کنی، باید به خط قرمزهائی که هفت هزار سالگان رسم کرده اند نزدیک نشوی، اگر شدی هیچ گمان نبر که کس به دادت برسد، هیچ طمع مدار که همسن و سالانت هم ترا به یاد آورند، این ها به تازیانه و یا آنان به گفتار، پیامت می دهند که جز ما میندیش.
این جا دنیای مجازی نیست. این جا دنیای واقعی است زندان دارد، دیوارهایش نزدیک است، سفیدست. آدم هایش اما گاه به گمان و به حدس نقش می گیرند، بازجو می شوند، قاضی می شوند و حتی قاضی عسگر و دعای قبل از مرگ در گوشت می خوانند. مگر تو همین طور نبودی حسین، مگر به تازیانه نبستی دیگران را به گمان.
اما حالا ریا کن، هر چه می خواهند و می خواهی بگو. بگو دیگر تغییر نمی کنم. بگو بی دست و پا می شوم، بی بال و پر. همین جائی می شوم، در همان قلهک خانه ای بگیر. کلیدی داشته باش، زنی "بستان"، شرکتی "بزن". از در که بیرون می روی یقه ات را ببند. دعای زیر لبی بخوان. بگو که از خانواده شهیدی، بگو همه عمر با هیات موتلفه مانوس بوده ای. بگو عمویت از هفتاد و دو تنی است که همراه آیت الله بهشتی بودند. اما نه کمی تامل کن. در این فاصله که نبودی آیت الله بهشتی هم از بهشت بیرون شده است، انگار او هم کمی سبز بوده است.
منبع: سایت مجموعه مقالات ( مسعود بهنود)
۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه
موسوی:یک دست را ببندند، صدها دست باز میشود
در جمع اعضای تحریریه روزنامه کلمهسبز
موسوی:یک دست را ببندند، صدها دست باز میشود/ خطر بزرگ زمانی اتفاق میافتد که با پایین آوردن قدرت جذب نظام، به ایجاد وضعیت انفجاری کمک کنیم
پارلماننیوز: از سرگیری انتشار روزنامه کلمه سبز موقتا منتفی شد.پس از ماجراهای دامنه دار پس از انتخابات و با توجه به اینکه برای انتشار روزنامه کلمه سبز منع قانونی وجود نداشت،تحریریه کلمه سبز شکل گرفت و چند هفته فعالیت کرد تا برای رساندن روزنامه روی دکه آماده باشد اما گویا متصدیان امور چندان رغبتی به انتشار روزنامه نشان ندادند تا رتبه ۱۷۲ ایران در زمینه آزادی مطبوعات از میان ۱۷۵ کشور چندان درد آور به نظر نیاید.
اما در این میان میر حسین موسوی بود که برای دلداری کارکنان روزنامه به میان اعضای تحریریه آمد او در سخنانی در جمع کارکنان روزنامه “کلمه سبز” از تلاش های آنان برای انتشار این روزنامه تقدیر کرد .
به گزارش کلمه، میر حسین موسوی با بیان این که میدانم تعطیلی یک روزنامه برای اعضای آن چقدر سخت است خطاب به اعضای تحریریه که خواهان انتشار “کلمه سبز” به قیمت پرداختن هر هزینهای بودند، گفت:«همه عقبنشینیها بد نیست و به معنای پشیمانی نیست و با هدف ادامه مسیر از راههای دیگر انجام میشود.»
صاحب امتیاز روزنامه کلمه سبز با اشاره به عدم انتشار آن اظهار داشت:«بحث هزینه و فایده سیاسی باعث شد که دوستان در یک تصمیم جمعی به این نتیجه برسند که از انتشار روزنامه صرف نظر کنند. البته تعطیلی کلمه سبز به معنای توقف و تعطیلی فعالیتهای رسانهای نیست و ضرورت دارد که با راهکارهای ابتکاری رسانههایی به وجود بیاید که در چارچوبهای منافع ملی مطالبات این جنبش را بارتاب دهند.»
او با بیان این که در غیاب خلاء رسانههایی که پیگیر منافع ملی هستند رسانههایی مانند صدای آمریکا و بی بی سی به مرجع خبری تبدیل میشوند اظهار داشت:«چنین رسانههایی طبیعی است که در نهایت باید منافع کشورشان را در نظر بگیرند.»
موسوی سپس با اشاره به روشهای ابتکاری که از سوی شبکه اجتماعی “جنبش سبز” طی ماههای گذشته برای اطلاع رسانی ایجاد شده است گفت:«در مسیر انتخابات و بعد از آن شیوههای ابتکاری برای اطلاع رسانی در پیش گرفت شد و اگر یک دست بسته شد در عوض آن صدها دست باز شد. مهم این است که اکنون نیاز به داشتن رسانه از سوی همه هواداران این جنبش احساس میشود و اگر در آینده هم بتوانیم این نیاز را حفظ کنیم قطعا در شبکه عظیم مردمی راههای فراوانی را بازخواهیم کرد.»
وی ادامه داد:«البته تعطیلی “کلمه سبز” را باید اتفاقی موقتی فرض کرد، چرا که ضرورتها ایجاب میکند که سرانجام همه صداها اجازه شنیده شدن پیدا کنند. خطر بزرگ زمانی اتفاق میافتد که مجرای اطلاع رسانی را محدود کنیم و با پایین آوردن قدرت جذب نظام به ایجاد وضعیت انفجاری کمک کنیم.»
او با بیان این که در دنیای کنونی نمیتوان دور جامعه دیوار کشید اظهار داشت:«اگر فضا باز نشود از دنیا عقب میمانیم و مشکلات وسیعی پیدا میکنیم. اگر در گذشته میشد بدون پیوند با فضای داخلی و خارجی کشور را برای سالها اداره کرد، اما اکنون با گسترش تکنولوژی و ارتباطات چنین کاری غیر ممکن است.»
موسوی همچنین با اشاره به فاصله تاریخی که میان روشنفکران و عامه جامعه وجود داشته اظهار داشت:«از دوره مشروطیت تاکنون یک نوع جدایی میان مردم و روشنفکران داشتیم. روشنفکران به مسایلی میاندیشدند که با نیازها و خواستههای عامه مردم تفاوتهای اساسی داشت، اما وقایع اخیر نشان میدهد که این فاصله در حال برطرف شدن است.»
او ادامه داد:«در اندیشههای روشنفکران و سیاستمداران ما معمولا این نقص وجود داشته است که تاکید بر روی برخی ارزشها آنها را از دیگر امور خوب باز میدارد حال آن که در زندگی واقعی مردم ما ارزشهای خوب منفک از هم نیست و آنها میخواهند همه خوبیها را کنار یکدیگر داشته باشند. اصلا به عبارتی جامعه ایرانی مانند ژانوس خدای یونانی است که میتواند امور ظاهرا غیر همجهت را با یکدیگر جمع کند. آنها هم میتوانند از شهادت ندا آقا سلطان ناراحت باشند و هم از شهادت مردم در غزه و دیگر نقاط جهان ابراز تاسف کنند.»
مهندس موسوی سپس به عواملی که در رویدادهای اخیر موجب کاهش فاصله میان نخبگان و عامه مردم اشاره و تاکید کرد:«ویژگیهایی که در جنبش سبز مشاهده میشود حاکی از هین سازواری ارزشهاست و تمام قائلان به این جریان می کوشند ارزش های خوب را با یکدیگر ترکیب کنند و در آینده هم باید همین روش را دنبال کنیم.»
نخست وزیر دوران دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به برخی شعارهای مطرح شده که در تجمعهای خیابانی اظهار داشت:«شعارهای افراطی ناشی از عصبانیت است. به نفع همه ماست که شعارهایی متناسب با ظرفیت کشور طرح کنیم و از طرح شعارهای تند و غیرمنطبق با وضعیت کشور بپرهیزیم.»
مهندس موسوی همچنین با اشاره به این که نباید اجازه داده شود اتفاقات ماههای گذشته به بدبینی نسبت به دستاوردهای انقلاب منجر شود اظهار داشت:«طبیعی است رسانههایی که صدای این قدرت یا آن قدرت هستند بالاخره مجبورند از منافع ملی کشور خود ولو به زبان فارسی دفاع کنند و در این راه بذر بدبینی به کل دستاوردهای انقلاب اسلامی در طول سی سال گذشته بپاشند و حتی سعی کنند به سراغ حماسه عظیم و تاریخی دفاع مقدس ملت ما بروند و متاسفانه سیاستهای رسانهای موجود در این زمینه مکمل اقدامات آن رسانههای بیگانه است و شرایطی که امروز برای کلمه سبز ایجاد شده است یک شاهد روشن در این ماجراست.»
نامه عده ای از اعضای جبهه مشارکت به دادستان و سپاه و اطلاعات
دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران
قضات محترم و عوامل محترم دادستانی ، سپاه و وزارت اطلاعات
نامه به شما را با سلام آغاز نمی کنیم که سلام نماد همه آن چیزی است که شما و همکارانتان، از ما و امثال ما دریغ کرده اید. در وانفسای پس از آنچه شما انتخاب دهم می دانید، فجایع بسیاری بر ملت گذشت که هم ما می دانیم و هم شما و هم مردم، اما بهانه نوشتن این مختصر، نه صدور بیانیه ای سیاسی که حرفی دیگر است. از یورش جمعی ماموران تحت نظر دادستان وقت تهران به دفتر مرکزی جبهه مشارکت، ستادهای انتخاباتی و روزنامه ها و نیز بازداشت فله ای اعضای جبهه مشارکت و سایر فعالان سیاسی و مطبوعاتی زمان زیادی نمی گذرد و اگرچه موج بازداشتها هنوز ادامه دارد، اما شما و همکارانتان این بار شگفتی تازه ای آفریدید و 30 سال پس از برقراری نظام اسلامی، فریاد یارب یارب دعای کمیل فرزندان ملت و خانواده های بی پناه زندانیان را به مدد اسلحه و دستبند در گلو خشکاندید. آنچه می خواهیم در اینجا به شما یادآور می شویم مصداق نهی از منکر برادران و خواهران مسلمان به همکیشانی است که امیدواریم نه از روی آگاهی و نه به تعمد که به سهو و جبر روزگار راه به خطا می روند و ادای وظیفه ای است که لازمه آیین محمدی است.
آقایان محترم
می خواهیم روزهایی نه چندان دور را به یادتان آوریم که وقتی می خواستند از عدل، از انصاف و از مسلمانی سخن به میان آورند نام علی(ع) فصل الخطاب بود و منش و کردار او ملاکی برای قضاوت درستی و نادرستی. شاید فراموش کرده اید اما به یاد بیاورید رفتار پسر ابوطالب را با خانواده همسر از دست داده ای که زبان به لعن و نفرین امیرالمومنین گشوده بود یا سعه صدر علی(ع) را در تقابل با مخالفان که قرنهاست مایه فخر و مباهات شیعیان است. به یاد بیاورید منش رسول گرامی خدا را آن هنگام که در آستانه رحلت از جمیع مسلمین حلالیت می طلبید و تن رنجورش را در معرض قصاص پیرمردی بادیه نشین قرار می داد چه به عینه می دانست که که حتی او نیز باید جوابگوی عدل خداوندی باشد که از مثقالی حق الناس گذشت نخواهد کرد. آیا به راستی شما نیز چنین رفتار می کنید؟ آیا اگر اکنون شما نیز بر صندلی محکمه قضاوت ملت بنشینید و سایه ارباب قدرت از سر شما برداشته شود توان روبرو شدن با آنچه شما بر دیگران روا می دارید، دارید؟
برادران مسلمان
در قضاوت آنچه طی هفته ها و ماههای اخیر بر ما و ملت رفته است، هیچکس از شما آگاه تر نیست که لاجرم عمله ارباب قدرت بودید و به تعبیر خودتان مأمور و معذور؛ وجدانتان و مسلمانی تان را به قضاوت فرا می خوانیم نه برای داوری بین شمایان و انبوه زندانیان به ناحق زندانی، نه برای قضاوت میان شمایان و مادران و پدران دردکشیده؛ نه برای سنجش درستی و نادرستی آنچه شما وظیفه و چه بسا ثواب می دانید و مردم تعبیر به ظلم و بیدادش می کنند و نه به تصریح شریعت برای آگاهی نسبت به عواقب همه آن چیزی که در پس این آه ها و دعاهای سر به آسمان برآورده، عاید فرزندان و خانواده هاتان می شود، بلکه برای درستی روایتی که می خواهید در پس روزها و سالهایی که می آید، شرافت شما را در معرض نگاه امروز و آینده وابستگان و آنان که شما را می شناسند لکه دار نکند. وجدانتان را به بیداری فرا می خوانیم و از شما انتظاری جز عمل به قانون و رعایت اصول انسانی و مسلمانی نداریم که خود از ما بهتر می دانید در پیشگاه خداوند مامور و معذور بودن پاسخی نیست که گوشی برای شنیدنش باشد.
هموطن گرامی
شنیدن سخن به نصیحت برای همه گران است و شاید برای شما گرانتر. اما حتی اگر به مصلحت آخرت خود نمی خواهید از کسی چیزی بشنوید و با این همه باز خود را محق و صاحب حق می دانید، به صلاح دنیایی که برای خود ساخته اید، شما را به خواندن دوباره تاریخ فرا می خوانیم چه ممکن است در لابلای ورقهای تاریخ این سرزمین، صفحاتی را بیابید که آیینه عبرت آموز دیگرانی است که نشنیدند و راه به ناکجا بردند.
برادران
چه بسیارند در میان شما که همچون ما و مردم، از فرجام روزهای پس از کودتای 22 خرداد دست دعا بر آسمان دارند که برایشان گشایش و رهایی از خدای متعال طلب می کنیم، اما هستند کسانی که چوب نادانی و کج فهمی شان، حرمت دامن مظلومان را آلوده است و هنوز می آلاید. برایشان نه طلب خیر می کنیم و نه آنها را لایق نفرین می دانیم که خدا از ما بر آنچه می کنند آگاه تر است و از ذره ای به سادگی گذشت نخواهد کرد.
کلام آخر ما با شما نه استغاثه کمک است و نه استمداد رأفت که میثاق بنده و خالق بر این است که جز از او چیزی طلب نمی کند، اما به صراحت می گوییم که آنچه در ظاهر و خلوت می کنید دیرزمانی نخواهد گذشت که از پرده برون خواهد افتاد و به جبر روزگار گریبان دنیا و آخرت شما را خواهد گرفت. پس تا دیر نشده به خود بیایید و چوب بیداد ارباب بی مروت قدرت نباشید که در روزهایی که به مدد خدا خواهند آمد و زیاد دور نیست، آنها به عاقبت اعمال و گفتارشان بیشتر از آن مشغول خواهند بود که بتوانند یاری رسان شما باشند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو گفتم باز
خواهی از سخنم پند گیر و خواهی ملال
والسلام علی من اتبع ااهدی
جمعی از اعضای جبهه مشارکت ایران اسلامی
روزی طلب سرکرده اراذل نمایشگاه مطبوعات
۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه
با کسی که مردم را عوامل منافقین و وابسته بیگانگان می داند،چگونه می شود صحبت کرد
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله صانعی
حضرت آیت الله العظمی صانعی در دیدار اعضای تشکل راه سبز امید قم با معظم له ضمن بیان مطلب فوق اظهار داشتند:«من هم مثل شما و شاید بیش از شما از اسائه ادبی که نسبت به بیت امام سلام الله علیه می شود متأثرم.»
معظم له ضمن تجلیل از بیت مکرم حضرت امام و شخصیت حجت الاسلام و المسلیمن سید حسن خمینی اظهار داشتند: « نوه عزیز حضرت امام(سلام الله علیه) برای حفظ نظام و دستاوردهای آن و حفظ اندیشه امام قدمهای محکمی برداشته است که برخی ها حاضر نیستند یکصدم آن انجام بگیرد» .
ایشان افزودند: اقدامات سید حسن آقا حساب شده است و غیر از این هم از ایشان توقع نیست اگرچه باید توجه داشت که مخالفین امام هم دست بردار نیستند.
عده ای امروز تمام تلاش خود را به کارگرفته اند که بین روحانیت اختلاف بیاندازند
آیت الله العظمی صانعی همچنین در دیدار جمعی از نخبگان و فرهیخته گان استان یزد با معظم له ضمن اشاره به پیشرفت حرکت ملت در حاکمیت جمهوری اسلامی و حاکمیت حقوق انسانها و جلوگیری از تضییع حقوق انسانها فرمودند:«عده ای امروز تمام تلاش خود را به کارگرفته اند که بین روحانیت اختلاف بیاندازند ولی نمی توانند چرا که جامعه این اختلافات را نمی پذیرد جامعه مسیر خودش را فهمیده است و به حرکت خود ادامه می دهد.»
معظم له در ادامه با اشاره به سیره مبارزاتی ائمه علیهم السلام و منطق قرآن در دفاع از مظلوم اظهار داشتند: «مظلومیت، بیچاره کننده ظالم است از نظر منطق قرآن آه مظلوم به آسمان می رسد با اینکه ظالم همه چیز اعم از پول و اسلحه و ابزار تبلیغاتی در اختیار دارد اما مظلوم جز ابراز مظلومیت سلاح دیگری ندارد و همین مظلومیت است که ظالم را بیچاره می کند.»
ایشان با بیان اینکه دفاع از اسلام هزینه دارد و در این راه باید صدمه خورد اظهار داشتند: «امام سلام الله علیه مبارزاتش را با یک کاغذ و قلم شروع کرد. دشمنان امام برای مبارزه با ایشان امام را تبعید و زندانی کردند تا به گمان خودشان امام را از بین ببرند اما در نتیجه دیدید که امام آنها را از بین برد امروز هم من معتقدم هیچ چیز نمی تواند امام را از جامعه بگیرد، هیچ چیز نمی تواند اسلام ناب را از جامعه بگیرد، ممکن است چند روزی عده ای با چند تا حرف و با چند خیانت اقتصادی سر آدم را کلاه بگذارند اما اینها تمام می شود « فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً » حق می آید و حق می ماند که حق ماندنی است.»
بی توجهی نسبت به رفع گرفتاری های فردی و اجتماعی مردم سبب قطع رابطه انسان با خدا می شود.
همچنین حضرت آیت الله العظمی صانعی در دیدار جمعی از فعالین سیاسی شهرهای ورامین و اسلامشهر با معظم له ضمن بیان این مطلب که از کارهایی که در اسلام بسیار پسندیده است رفع گرفتاریهای شخصی و گرفتاریهای اجتماعی مردم است و همه باید در حد توان در جهت رفع این گرفتاریها تلاش نمائیم اظهار داشتند: «بی توجهی نسبت به رفع گرفتاریهای مردم خصوصاً اگر در توان انسان باشد اولاً سبب قطع رابطه انسان با خدا می شود و خداوند عنایتش را از انسان می گیرد و ثانیاً سبب می شود که انسان وسیله رفع گرفتاریهای ظالمین گردد که این امر سبب عذاب الهی خواهد شد.»
این مرجع عالیقدر در ادامه و با اشاره به وجود اختلافات فکری میان مردم و گروههای سیاسی و بیان اینکه نباید این اختلاف سلیقه ها به تفرقه منجر شود افزودند: «اختلافات را با صحبت و مذاکره باید حل کرد، قاعده دموکراسی هم همین است. البته با کسی باید صحبت و مذاکره کرد که اهلیت آن را داشته باشد کسی که مردم را عوامل منافقین و وابسته بیگانگان می داند با این فرد چگونه می شود صحبت کرد وقتی افرادی خیلی راحت به خانواده سرداران شهید و خانواده شهداء که به فرموده امام (س) چشم و چراغ این ملت اند توهین می کنند چگونه با اینها می شود صحبت کرد.»
آیت الله العظمی صانعی افزودند: «با همه مشکلات و سختی هایی که امروز برای فرزندان انقلاب پیش آمده است نباید مأیوس شد باید حوادث را خوب تحلیل کنیم از بدی بدان نهراسیم و خوبی خوبان را تشویق کنیم و از انجام وظیفه در وقتش غافل نشویم»
تاریخ: 1388/7/27
پرتاب لنگه کفش به سمت وزیر سابق ارشاد از سوی دانشجویان معترض
ندر شباهتهای جرج بوش و صفارهرندی: پرتاب لنگه کفش به سمت وزیر سابق ارشاد از سوی دانشجویان معترض
امروز، خاطره پرتاب لنگه کفش از سوی خبرنگار عراقی به سمت جرج بوش یک بار دیگر با پرتاب لنگه کفش یکی از دانشجویان سبزپوش معترض به صفار هرندی در دانشگاه تهران زنده شد.
به گزارش موج سبز آزادی، صفار هرندی، از حامیان و دستاندرکاران دولت کودتا امروز در دانشکده فنی دانشگاه تهران حضور یافت و با واکنش اعتراضی شدید دانشجویان مواجه شد. میزان اعتراضات دانشجویان آنقدر شدید بود که کنترل برنامه از دست مجری خارج شد و صفار هرندی با هو کردن دانشجویان و شعار یاحسین میرحسین مواجه شد و نتوانست سخنان خود را برای دقایقی آغاز کند. دانشجویان سبزپوش با توزیع مچبندهای سبز در این برنامه حضورشان چشمگیر بود. سخنان ثابتی، رئیس بسیج دانشگاه تهران و صفار هرندی بارها با هوکشیدن دانشجویان مواجه شد و در میان برنامه این اعتراضات تا آنجا بالا گرفت که یکی از معترضین به سبک الزیدی خبرنگار عراقی لنگه کفشش را به سمت صفار هرندی پرتاب کرد.
صفار هرندی بدون ارائه منبع مشخصی تعداد بسیجیان کشته شده در حوادث پس از انتخابات را ده نفر معرفی کرد که با اعتراض دانشجویان مواجه شد. وزير سابق ارشاد که چندی پیش به دست احمدی نژاد برکنار شده بود، طی سخنانی تملقآمیز گفت: امروز که موسوي سکوت چند ساله خود را شکست بايد ممنون احمدي نژاد باشد که چنين شرايطي را براي او فراهم کرده است. او در نهایت مجبور شد به علت اعتراضات شدید و برای جلوگیری از فضاحت به بار امدهای نظیر آنچه برای حداد عادل و دانشجو رخ داده بود، دانشگاه را ترک کند.
دولتی که تا دیروز پرتاب لنگه کفش به سمت جرج بوش را افتخاری بزرگ برای آن خبرنگار عراقی میدانست و حاضر شده بود به او پناه دهد به روزی افتاده که اعضای سابق و حامیان امروز کابینه خودش با لنگه کفشهای معترضینشان روبرو میشود و در نهایت خفت و خواری کسانی که روزی سکان فرهنگ این مملکت را به دست گرفته بودند، از سوی دانشجویان هم تحمل نمیشود و مجبور به ترک دانشگاه میگردند.
حمایت گسترده دانشجویان پلیتکنیک از کروبی و موسوی در مراسم انجمن جعلی
موج سبز آزادی
اخبار دانشگاهها - حمایت گسترده دانشجویان پلیتکنیک از کروبی و موسوی در مراسم انجمن جعلیبرنامه مناظره انجمن جعلی پلی تكنیك با موضوع حوادث پس از انتخابات به صحنه اعتراض دانشجویان پلی تكنیك به دولت كودتا و هواداران آن تبدیل شد.
به گزارش خبرنامه امیركبیر این برنامه قرار بود با حضور كواكبیان (نماینده مجلس/اصلاح طلب)، رسایی (نماینده مجلس/اصولگرا)، سردار طلایی (عضو شورای شهر) و كوچك زاده (نماینده مجلس/اصولگرا) برگزار شود اما به رسم تمامی برنامه های نیروهای حامی دولت احمدی نژاد، بدون اعلام قبلی این برنامه بدون حضور هیچكدام از سه طرف اصولگرا در برنامه آغاز شد. بدین ترتیب این برنامه با حضور اكبر اعلمی (نماینده مجلس ششم و هفتم) به جای كواكبیان و یك نماینده از اصولگرایان برگزار شد.
از صبح امروز فضای امنیتی با حضور گسترده نیروهای حراست بر پلی تكنیك حكمفرما بود. حضور پر رنگ نیروها در سراسر دانشگاه حاكی از ترس و نگرانی ریاست دانشگاه و نهادهای امنیتی از بروز هرگونه تجمع و اعتراض بود. طبق روال معمول این گونه برنامه ها، نیروهای بسیجی غیر دانشجو با ورود غیرقانونی به دانشگاه قصد پر كردن سالن را داشتند. با این وجود این عده به علت جمعیت زیاد دانشجویان معترض كاری از پیش نبردند.
پیش از شروع مراسم، هم چنان كه انجمن اسلامی دانشجویان در بیانیه خود به مناسبت آغاز سال تحصیلی هشدار داده بود، جمعیت 1000 نفری دانشجویان كه پلاكارد، دستبند و بادكنك های سبز در دست داشتند و عكس های میرحسین موسوی، مهدی كروبی و زندانیان سیاسی را با خود حمل می كردند، پشت درب سالن آمفی تئاتر تجمع كردند. سپس دانشجویان با خواندن سرودهای یار دبستانی و ای ایران وارد سالن شدند.
با شروع برنامه، هنگامی كه نماینده انجمن جعلی روی سن حاضر شد دانشجویان یك صدا فریاد زدند "انجمن بسیجی نمی خواهیم، نمی خواهیم". هم چنین دانشجویان از ابتدا اقدام به سر دادن شعارهایی مانند "یا حسین میرحسین"، "كروبی زنده باد موسوی پاینده باد"، "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران"، "مرگ بر دیكتاتور"، "نصر من الله و فتح قریب..."، "صدای و سیمای ما ننگ ما"، "جنتی جنتی تو دشمن ملتی"، "محمود خائن" و ... كردند.
در طول مراسم، حضور نیروهای امنیتی و حراست در بین جمعیت دانشجویان محسوس بود. این افراد در مواردی اقدام به تهدید و برخورد با دانشجویان كردند.
۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه
حساب باورهایشان را پس می دهند
در دیدار اصلاح طلبان، دفتر تحکیم وحدت، زندانیان سیاسی، و .... با خانواده احمد زیدآبادی:
محمد علی عمویی قدیمی ترین زندانی سیاسی زنده جهان با سابقه 37 سال زندان طی سخنانی با ابراز خوشحالی از حضور در این جمع گفت:"دیدن صحنه های سرکوب زنان،کودکان و سالخوردگان زجر آور است اما شادی و نشاط دیدن انبوه جوانان آن هم به صورت میلیونی در حالی که همچنان سرکوب هم ادامه دارد، خوشحال کننده است".
عمویی ادامه داد:" امروز شاهدیم که نسل جوان ما در هر مناسبت و به هر بهانه ای به اعتراض و ابراز وجود می پردازد. زنان ما نیز همینطور. آنها توانستند از این حکومت امتیاز بگیرند آنهم در شرایطی که نظرات فقهی آقایان به هیچ وجه تغییر نکرده است. از این رو ما دستاوردهایی داشته ایم".
او افزود:"علت زندانی بودن دوستانمان به خاطر باورها و عقایدشان است.آنها به خاطر همین باورها حساب پس می دهند. از سوی دیگر در طول چند دهه اخیر ما کمتر شاهد حضور آگاهانه نسل جوان در عرصه های سیاسی بودیم اما در 25 خرداد امسال در زیر سکوب شاهد این حضور آگاهانه بودیم. از این رو تردیدی نیست که سرنوشت آینده این کشور را همین نسل جوان رقم خواهد زد".
عمویی ادامه داد:" امروز شاهدیم که نسل جوان ما در هر مناسبت و به هر بهانه ای به اعتراض و ابراز وجود می پردازد. زنان ما نیز همینطور. آنها توانستند از این حکومت امتیاز بگیرند آنهم در شرایطی که نظرات فقهی آقایان به هیچ وجه تغییر نکرده است. از این رو ما دستاوردهایی داشته ایم".
او افزود:"علت زندانی بودن دوستانمان به خاطر باورها و عقایدشان است.آنها به خاطر همین باورها حساب پس می دهند. از سوی دیگر در طول چند دهه اخیر ما کمتر شاهد حضور آگاهانه نسل جوان در عرصه های سیاسی بودیم اما در 25 خرداد امسال در زیر سکوب شاهد این حضور آگاهانه بودیم. از این رو تردیدی نیست که سرنوشت آینده این کشور را همین نسل جوان رقم خواهد زد".
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
کرگدن در تهران زلزله آفرید
امروز زلزله ای تهران را لرزاند. کارشناسان علت این زلزله را شکستن عصای سردار سرلشکر کرگدن فیروزآبادی و در پی آن فروریختن آوار این کوه گوشت در تهران اعلام کردند. کرگدن نامبرده بلافاصله بعداز این حادثه توسط جرثقیل یک برج در حال ساخت از زمین کنده شده و درون یک تریلی به بیمارستان 501 ارتش اعزام شد. هنوز از میزان خسارات واره بر کرگدن اطلاعی در دست نیست.
آنچه شعار ما نيست
موج سبز آزادی:
آنچه شعار ما نيست
اگرچه همان روز های اول بعد از انتخابات زمزمه هايی شنيده شد، اما روز قدس بود كه عدهای از سبزها شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" سر دادند. هرچند بسياری از تحليلگران اين عده را اندك دانستند، اما اين شعار بهانهايست برای اينكه توجه داشته باشيم به آنچه شعار ما هست و آنچه شعار ما نيست.
«جمهوری ایرانی» به چندین دلیل شعار ما نیست:
نخست اینكه جنبش سبز، جنبشی برآمده از انتخابات پر شوری است كه 40 ملیون (بیش از 80 درصد) از ایرانیان را به پای صندوقهای رای آورد. انتخاباتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی. معترضان به نتیجهی انتخابات؛ به نتایج اعلام شده در چهارچوب همین نظام معترضند. اگر از ابتدا ساختار حكومتی را اصلاحپذیر نمیدانستیم، دلیلی نداشت در انتخابات شركت كنیم و بعد به نتایجش معترض باشیم.
دوم اینكه جنبش سبز ساختاری طیف گونه دارد؛ تشكیل شده از گروههای مختلف فكری كه خواستههای مشتركشان آنها را به یكدیگر پیوند داده است. بدون این خواستههای مشترك هیچ شبكهی اجتماعی یا ساختاری نمیتواند مردم را به یكدیگر پیوند داده و نیروهای خاموش اجتماع را به یك جنبش فراگیر تبدیل كند. این خواستهها، الزاما خواستههای حداقلی هستند. میرحسین موسوی به درستی در بیانههای خود این خواستهها را، اعتراض به نتایج انتخابات و بازگشت و عمل به تمامی اصول قانون اساسی معرفی كرده است. قانون اساسیای كه میثاق ملی ماست و اصل اول آن نظام حكومتی ایران را جمهوریاسلامی دانسته است.
فراتر رفتن هرگروهی از این خواستههای حداقلی مشترك، به معنی ایجاد تفرقه در جنبش، از دستدادن بخش بزرگی از سرمایهی اجتماعی آن و در نهایت موجب تضعیف و یا چند پاره شدن آن خواهد بود. از سوی دیگر اگرچه جنبش سبز به اشخاص وابسته نیست، اما رهبران آن نمایندگان مردم و آینهای از خواستهای آنها هستند. میرحسین موسوی، مهدی كروبی و سیدمحمد خاتمی، هرسه به جمهوری اسلامی و ظرفیتهای اجرانشدهی قانوناساسی آن برای تامین حقوق شهروندی و مطالبات مردم معتقدند.
جنبش سبز حركتی اصلاحی است نه براندازانه و انقلابی. حركتهای براندازانه به دلیل ماهیت افراطی آنها نمیتوانند همهی اقشار مردم را جذب كنند. اما در سایهی حركتی اصلاحی، بلندمدت و بر مبنای پایبندی به قانون و دوری از خشونت، میتوان همهی معترضین و به تدریج همهی مردم را گرد هم آورد. حركتهای اصلاحی میتوانند آنچنان كه موسوی تاكید كرده است، تجمعاتی را شكل دهند كه در آنها همهی اقشار مردم حتی سالمندان و زنان باردار نیز شركت داشته باشند.
از اینها گذشته وقتی جامعهی ایرانی نتواند حكومت را مجبور به پذیرفتن قانون اساسی موجود و متعهد به اجرای اصول آن كند، چگونه میتوان از منحرف نشدن حكومتهای فرضی چون جمهوری دمكراتیك، سوسیالیستی و یا ایرانی مطمئن بود؟ به یاد داشته باشیم، تمامیت ارضی، استقلال و قانوناساسی حاصل بیش از صد سال مبارزات ملت ما و ثمرهی خون عزیزترین فرزندان این آب و خاك است. شهدایی كه فرزندان و وابستگان آنها سرمایههای جنبش سبز هستند و بسیاری از ما خود را فرزندان معنوی آنها میدانیم.
13 آبان در پیش است. اگر میخواهیم در پایان این روز خون تازهای به رگهای جنبش سبز بدمیم، اگر میخواهیم حضورمان گامی به پیش باشد؛ باید حركات خود را با دقتی وسواس گونه و عقلانیت همراه كنیم. شعارهایمان باید دربرگیرندهی خواستههای تمام سبزها باشد. نیازی نیست بیست و چهار ساعت در خیابان بمانیم. حضور حداكثری ما هرچه پرشورتر باشد، هرچه دامنهی آن شهرهای بیشتری را در برگیرد، كاركرد بهتری دارد. نیازی نیست هزینههای گزاف بپردازیم. پیروزی ما وقتی بینقص است كه بعدازظهر سیزده آبان بار دیگر با حضوری پر شور پایداری خود را بر حقوقمان ابراز كرده باشیم؛ اما نه یك تن به شهدای جنبش اضافه شود، نه یك تن به اسرای آن.
راه سبز امید، راهی طولانی و دشوار است. مسیری كه جز با توكل به خدا، اتحاد و جلوگیری از تندرویها و حركتهای احساسی نمیتوان آن را پیمود.
آنچه شعار ما نيست
اگرچه همان روز های اول بعد از انتخابات زمزمه هايی شنيده شد، اما روز قدس بود كه عدهای از سبزها شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" سر دادند. هرچند بسياری از تحليلگران اين عده را اندك دانستند، اما اين شعار بهانهايست برای اينكه توجه داشته باشيم به آنچه شعار ما هست و آنچه شعار ما نيست.
«جمهوری ایرانی» به چندین دلیل شعار ما نیست:
نخست اینكه جنبش سبز، جنبشی برآمده از انتخابات پر شوری است كه 40 ملیون (بیش از 80 درصد) از ایرانیان را به پای صندوقهای رای آورد. انتخاباتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی. معترضان به نتیجهی انتخابات؛ به نتایج اعلام شده در چهارچوب همین نظام معترضند. اگر از ابتدا ساختار حكومتی را اصلاحپذیر نمیدانستیم، دلیلی نداشت در انتخابات شركت كنیم و بعد به نتایجش معترض باشیم.
دوم اینكه جنبش سبز ساختاری طیف گونه دارد؛ تشكیل شده از گروههای مختلف فكری كه خواستههای مشتركشان آنها را به یكدیگر پیوند داده است. بدون این خواستههای مشترك هیچ شبكهی اجتماعی یا ساختاری نمیتواند مردم را به یكدیگر پیوند داده و نیروهای خاموش اجتماع را به یك جنبش فراگیر تبدیل كند. این خواستهها، الزاما خواستههای حداقلی هستند. میرحسین موسوی به درستی در بیانههای خود این خواستهها را، اعتراض به نتایج انتخابات و بازگشت و عمل به تمامی اصول قانون اساسی معرفی كرده است. قانون اساسیای كه میثاق ملی ماست و اصل اول آن نظام حكومتی ایران را جمهوریاسلامی دانسته است.
فراتر رفتن هرگروهی از این خواستههای حداقلی مشترك، به معنی ایجاد تفرقه در جنبش، از دستدادن بخش بزرگی از سرمایهی اجتماعی آن و در نهایت موجب تضعیف و یا چند پاره شدن آن خواهد بود. از سوی دیگر اگرچه جنبش سبز به اشخاص وابسته نیست، اما رهبران آن نمایندگان مردم و آینهای از خواستهای آنها هستند. میرحسین موسوی، مهدی كروبی و سیدمحمد خاتمی، هرسه به جمهوری اسلامی و ظرفیتهای اجرانشدهی قانوناساسی آن برای تامین حقوق شهروندی و مطالبات مردم معتقدند.
جنبش سبز حركتی اصلاحی است نه براندازانه و انقلابی. حركتهای براندازانه به دلیل ماهیت افراطی آنها نمیتوانند همهی اقشار مردم را جذب كنند. اما در سایهی حركتی اصلاحی، بلندمدت و بر مبنای پایبندی به قانون و دوری از خشونت، میتوان همهی معترضین و به تدریج همهی مردم را گرد هم آورد. حركتهای اصلاحی میتوانند آنچنان كه موسوی تاكید كرده است، تجمعاتی را شكل دهند كه در آنها همهی اقشار مردم حتی سالمندان و زنان باردار نیز شركت داشته باشند.
از اینها گذشته وقتی جامعهی ایرانی نتواند حكومت را مجبور به پذیرفتن قانون اساسی موجود و متعهد به اجرای اصول آن كند، چگونه میتوان از منحرف نشدن حكومتهای فرضی چون جمهوری دمكراتیك، سوسیالیستی و یا ایرانی مطمئن بود؟ به یاد داشته باشیم، تمامیت ارضی، استقلال و قانوناساسی حاصل بیش از صد سال مبارزات ملت ما و ثمرهی خون عزیزترین فرزندان این آب و خاك است. شهدایی كه فرزندان و وابستگان آنها سرمایههای جنبش سبز هستند و بسیاری از ما خود را فرزندان معنوی آنها میدانیم.
13 آبان در پیش است. اگر میخواهیم در پایان این روز خون تازهای به رگهای جنبش سبز بدمیم، اگر میخواهیم حضورمان گامی به پیش باشد؛ باید حركات خود را با دقتی وسواس گونه و عقلانیت همراه كنیم. شعارهایمان باید دربرگیرندهی خواستههای تمام سبزها باشد. نیازی نیست بیست و چهار ساعت در خیابان بمانیم. حضور حداكثری ما هرچه پرشورتر باشد، هرچه دامنهی آن شهرهای بیشتری را در برگیرد، كاركرد بهتری دارد. نیازی نیست هزینههای گزاف بپردازیم. پیروزی ما وقتی بینقص است كه بعدازظهر سیزده آبان بار دیگر با حضوری پر شور پایداری خود را بر حقوقمان ابراز كرده باشیم؛ اما نه یك تن به شهدای جنبش اضافه شود، نه یك تن به اسرای آن.
راه سبز امید، راهی طولانی و دشوار است. مسیری كه جز با توكل به خدا، اتحاد و جلوگیری از تندرویها و حركتهای احساسی نمیتوان آن را پیمود.
فرزند شهید مطهری: احمدینژاد از جمله عوامل فتنه است و باید با او برخورد شود
فرزند شهید مطهری: احمدینژاد از جمله عوامل فتنه است و باید با او برخورد شود
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با ارائه راهکاری برای برون رفت از شرایط فعلی تصریح کرد: اصولگرایان باید به اشتباهات طرف خودی نیز توجه داشته باشند، با بیطرفی به ماجرا بنگرند و قضاوت منصفانه داشته باشند.
علی مطهری در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به مخالفان طرح وحدت ملی اظهارداشت: گروهی از اصولگریان و به ویژه طرفداران متعصب دولت معتقدند تا زمانیکه عاملان اصلی فتنه به اشتباهات خود اعتراف نکنند و از مردم عذر خواهی نکنند و یا محاکمه و مجازات نشوند صحبت از وحدت ملی حرف بی معناست چرا که در این صورت وحدت ملی به معنای آنچه آنان "نجات سران فتنه" می خوانند خواهد بود.
وی ادامه داد : اما این دوستان توجه ندارند که احمدی نژاد هم به هر حال در این فتنه نقشی داشته و این حکم هم در مورد ایشان جاری است.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی افزود: به نظر من رئیس جمهور با نحوه خاص مناظره خود و وارد کردن اتهامات به افراد غایب در مناظره ها آغاز کننده این فتنه بود و بعد از پیروزی هم تحریک کننده معترضان بود.
وی با اشاره به ضرورت عذرخواهی دو طرف اصلی ماجرا از مردم خاطرنشان کرد: بنابراین برای التیام وحدت ملی همانطور که موسوی باید به اشتباهات خود اعتراف کرده و از مردم عذرخواهی کند احمدی نژاد هم باید این کار را انجام دهد. درغیر این صورت این فتنه همچنان باقی خواهد ماند.
عضوفراکسیون اصولگرایان مجلس افزود: بر این اساس دوستان اصولگرای ما باید به اشتباهات طرف خودی نیز توجه داشته باشند، با بیطرفی به ماجرا بنگرند و قضاوت منصفانه داشته باشند.
مطهری مخالفان طرح وحدت ملی را در دو دسته اصلی برشمرد و یادآورشد: برخی از این افراد از روی اعتقاد اینگونه اظهارنظر می کنند و برخی دیگر به دلیل اینکه ادامه این فتنه و وجود این شرایط نامتعادل به نفع آنها خواهد بود با طرح آشتی ملی به مخالفت برخواسته اند زیرا این افراد در چنین شرایطی راحت تر به اهداف خود می رسند.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با ارائه راهکاری برای برون رفت از شرایط فعلی تصریح کرد: اصولگرایان باید به اشتباهات طرف خودی نیز توجه داشته باشند، با بیطرفی به ماجرا بنگرند و قضاوت منصفانه داشته باشند.
علی مطهری در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به مخالفان طرح وحدت ملی اظهارداشت: گروهی از اصولگریان و به ویژه طرفداران متعصب دولت معتقدند تا زمانیکه عاملان اصلی فتنه به اشتباهات خود اعتراف نکنند و از مردم عذر خواهی نکنند و یا محاکمه و مجازات نشوند صحبت از وحدت ملی حرف بی معناست چرا که در این صورت وحدت ملی به معنای آنچه آنان "نجات سران فتنه" می خوانند خواهد بود.
وی ادامه داد : اما این دوستان توجه ندارند که احمدی نژاد هم به هر حال در این فتنه نقشی داشته و این حکم هم در مورد ایشان جاری است.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی افزود: به نظر من رئیس جمهور با نحوه خاص مناظره خود و وارد کردن اتهامات به افراد غایب در مناظره ها آغاز کننده این فتنه بود و بعد از پیروزی هم تحریک کننده معترضان بود.
وی با اشاره به ضرورت عذرخواهی دو طرف اصلی ماجرا از مردم خاطرنشان کرد: بنابراین برای التیام وحدت ملی همانطور که موسوی باید به اشتباهات خود اعتراف کرده و از مردم عذرخواهی کند احمدی نژاد هم باید این کار را انجام دهد. درغیر این صورت این فتنه همچنان باقی خواهد ماند.
عضوفراکسیون اصولگرایان مجلس افزود: بر این اساس دوستان اصولگرای ما باید به اشتباهات طرف خودی نیز توجه داشته باشند، با بیطرفی به ماجرا بنگرند و قضاوت منصفانه داشته باشند.
مطهری مخالفان طرح وحدت ملی را در دو دسته اصلی برشمرد و یادآورشد: برخی از این افراد از روی اعتقاد اینگونه اظهارنظر می کنند و برخی دیگر به دلیل اینکه ادامه این فتنه و وجود این شرایط نامتعادل به نفع آنها خواهد بود با طرح آشتی ملی به مخالفت برخواسته اند زیرا این افراد در چنین شرایطی راحت تر به اهداف خود می رسند.
وحشت دولت کودتا از 13 آبان از زبان یک بزمجه
احمد جنتی، دبير شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران امروز در نماز جمعه از احتمال حضور معترضين به انتخابات در راهپيمايی روز ۱۳ آبان، ابراز نگرانی کرد و و خواستار شدت عمل با معترضان به نتیجه انتخابات اخیر شد.
احمد جنتی افزود: "کسانی که مهره دست دیگران هستند و نقشه هایشان در مراسمی مانند روز قدس خنثی شد، در این مراسم نیز بی نقشه نیستند هرچند می دانند این بار هم نقشه هایشان نقش برآب خواهد شد."
دبير شورای نگهبان همچنين با اشاره به اعتراضات مردمی پس از کودتا گفت: با اغتشاشگران وکسانيکه بدترين دشمنی را انجام داده اند و باعث ناراحتی علاقه مندان به جمهوری اسلامی ايران در دنيا شده اند، نمی توان با رافت اسلامی برخورد کرد.
امام جمعه موقت تهران با اشاره به اعتراضات پس از انتخابات گفت که "مساله بسیار بالاتر و مهمتر از آن چیزی است که در ظاهر نشان می دهد" و افزود: "این جریانات از مرکزی ناشناخته در حال اداره است و آنان برای آینده برنامه های پیچیده و گسترده ای دارند" اما در مورد ماهیت این مرکز و چگونگی آگاهی خود از برنامه های آن توضیح بیشتری نداد.
جنتی بدون نام بردن از افرادی خاص، گفت که کسانی که هم اکنون در حال فعالیت برای این مرکز هستند "تنها اسباب بازی و آلت دست آنها هستند، هر چند خود هنوز این امر را باور نکرده اند."
وی خواستار آن شد که دستگاه های امنیتی و قضایی در این مورد سستی به خرج ندهند و افزود: "این فتنه گران به هوش باشند و سعی کنند با توبه و جبران گذشته خود، زمینه را برای بهره گیری از رافت اسلامی فراهم کنند."
امام جمعه موقت تهران در عین حال اظهار داشت که "نمی شود با کسانی که بدترین دشمنی ها را دارند و مایه ناراحتی علاقمندان به نظام در سراسر جهان شدند و هنوز هم دست از جنایت های خود برنداشته اند، با رافت برخورد
کرد."
جنتی افزود :حسن نصر الله، رهبر حزب الله لبنان به او گفته است که اتفاقات ايران سبب وحشت و نگرانی آنها شده بود
استقلال جنبش سبز ایران، از کشورهای خارجی
ضرورت تاریخی جنبش سبز:
استقلال جنبش سبز ایران، از کشورهای خارجی
موج سبز آزادی: در طی صد سال اخیر سه جنبش اصلاحطلبی در ایران اتفاق افتاد که به نوعی هر کدام درس و جای پایی برای وارثان خود به جا گذاشتهاند. در سال 1294 شمسی جرقهی انقلاب مشروطیت در اعتراض به گرانی قند و به چوببستن بازرگانان زده شد و بر اثر مقاومت مردم به ایجاد عدالتخانه و مجلس و نهایتا مشروطه شدن پادشاهی منجر شد. در این مجال به کمی پس از آن که مجلس به توب بسته و گل اصلاحش در دیکتاتوری رضاشاه پر پر شد نمیپردازیم، قصدمان با ادای احترام به همهی آزادیخواهان جنبش مشروطیت، نشان دادن تاثیر سفارتین انگلیس و روس در دخالت در رهبری مردم و تاثیر بر روی شاه است. عدم آگاهی و نداشتن بینش سیاسی مردم در انقلاب مشروطه و خواست درونیشان که بدون وابستگی به جریان یا کشور خارجی نمیتوانند کاری از پیش ببرند پای دول خارجی را به این جریان آزادیخواهی باز کرد. دربار هم برای سرکوب آنان دست یاری به سمت روسهای همیشه در صحنهی ایران دراز کرد. ضعف درونی و عدم آگاهی از دلایل بروز چنین اثرات سویی در جنبشهای مردمی است. بعد از طی شدن صدسال از جنبش مشروطیت و در مقایسهاش با وقایع اخیر، اکنون نمیتوان تحصن مردم در سفارت انگلیس و استمداد برای برپایی مجلس از یک کشور خارجی را تنها اشتباه مشروطهخواهان خواند، بلکه تکیه ندادن به مردم نیز نقطهی روشنی در کارنامهشان نیست که البته با دورهی زمانی و به گونهای عدم بلوغ سیاسی و ناآگاهی و شرایط جامعهی ایران آن سالها قابل توجیه است. دلایلی که شاید ثمرهاش افتادن شکوفهی اصلاحات و مشروطهخواهی در دامان دیکتاتوری رضا شاه شد.
بعد از مشروطیت اگر وقایع 28 مرداد 32 را نادیده بگیریم، به انقلاب 57 میرسیم. خواستهای مردم نسبت به مشروطه روند متعالی به خود گرفته است. این بار وضعیت اقتصادی علت اصلی انقلاب نیست. رهبران قبل از مردم وجود داشتند و خواستار تغییر حکومت بودهاند. برنامه ریخته اند، تئوری دادهاند و مردم نیز به مرور به صحنه آمدهاند. اگر بررسیمان را از خرداد 42 که نقطهی عطف گروههای اسلامی است آغاز کنیم، متوجه میشویم که تعدد احزاب چه اسلامی و چه غیر اسلامی با مشی مسلحانه و غیر از آن در جامعه وجود داشته است.
هر کدام با یک هدف و با عدهای هوادار در هدف مشترک برانداختن نظام پادشاهی بودند و هدف متعددشان به دست گرفتن قدرت با توجه به ایدئولوژی حزبشان است که در نهایت ایده اسلامگرایان با رهبری امامخمینی، مبنی بر ایجاد جمهوری اسلامی خواست مسلط جامعه میشود. در جامعهی ایران که با سنت و مذهب در آمیختهاست، این بار علمای اسلام تودهی مردم را رهبری میکنند و وجود رهبری کاریزماتیک و حذف وابستگی به دول خارجی از جمله تفاوتهای آن با انقلاب مشروطیت است که گامی رو به جلو به حساب میآید.
پس از گذشت سیسال از انقلاب اسلامی، با طی شدن مقاطع حساسی چون جنگ تحمیلی، درگذشت بنیانگذار انقلاب، دورهی اصلاحات و پس از آن دورهی پرفشار در اقتصاد و سیاست خارجی و بسته بودن فضای فرهنگی در زمان محمود احمدینژاد، اکنون مردمی که مفاهیمی چون دموکراسی، مردمسالاری و شایستهگرایی گفتمان مسلط جامعه نخبگانشان شده بود دوباره خواستهایشان در طول مشروطیت و انقلاب اسلامی قرار گرفته و فراتر از دغدغهی نان شده است و این آگاهی که مردم خود باید به سرنوشت خود حاکم شوند به اندیشهی ملت رسوخ کرده است.
این طرز تفکر در وقایع انتخابات سال 88 و شکلگیری جنبش سبز به روشنی مشهود است، جنبش سبز گویی نقطهی بلوغ تمامی تفکرآزادیخواهان از زمان مشروطه تا به زمان حال شده است. این بار منشاء برخواستن و جنبش خود مردم بودند. نه گروهها و جریانات، نه سفارتین علیَه روس و انگلیس. این بار مردم قدرت خودشان را عرضه میکنند و به دنبال حکومت خود بر خود هستند. هر چه مردم تاریخ خواندهاند به نظر یادشان مانده و عبرت گرفتهاند در حالی که از دیگر سو، گویی حاکمان درد فراموشی به سراغشان آمده است.
مردمی که در طی سالیان به بلوغ رسیدهاند بعد از اعلام نتایج اولیه، تنها با شعار "رای من کو" و برای بازپسگیری حق ملت از حاکمان تلاش خود را شروع میکنند. تمامی این حرکات مردمی در چهارچوب قانون اساسی همان کشوری است که دولت غیر قانونی با خشونت نظامی سعی در اداره آن میکند. همان دولتی که رایشان را نمیخواهد ببیند. همان دولتی که میکشد. زندانی میکند و سورفتارش در زندانها آه از نهاد همگان بر میآورد. جنبش سبز در مقابل همهی اینها شعار قانون سر میدهد. این جنبش برخاسته از مردم است و ملت در جلوی صف حرکت میکنند و رهبران آزاده خود را به حمایت و در واقع نه رهبری فرا میخواند.
از ابتدای این حرکت، مردم نه در پای خانه زورمندان بست نشستند و نه به در سفارتخانهای نزدیک شدند و آنگاه که شهید و زندانی دادند و تلاش کردند تا سانسور خبری را بشکنند، عدهای تنها در مقابل دفتر سازمان ملل به اعتراض لب بر غذا بستند؛ حتی نه برای دخالت آنان، که این بار هم برای رساندن صدای آزادیطلبان ایران.
جنبش سبز، نه اسلحه دارد و نه خشونت میورزد. سلاح سبزها قلم است و نوشتن و دستهای خالیای که پیروزی را نوید میدهد. اگر آتش هم درست میکند برای این است زیر بار اشکآورها نفس بکشد. جنبش سبز به آن سطح از بلوغ رسیده است که منافع ملی را چراغ راهنمای خود بداند. مردم کشورش ایران را کنار هم فرض کند. ایران را خانه و مردم را هم خانه میداند. سبزهای ایران آزادی آن را فصلالخطاب خود میدانند و هر حرکتشان برای حفظ تمامیت ارضی و ایجاد آزادی و دموکراسی بدون آسیب دیدن حتی یک نفر است. سبزها تا آنجا پیش میروند که به باراک اوباما وقتی برندهی نوبل میشود نامه مینویسند، قدرانی میکنند که جایزهاش را به سینهی دریده شدهی ندا تقدیم کرده است اما از او میخواهند در سخنرانیهایش وقتی از خلیج نام میبرد کامل بگوید "خلیج فارس" و جنبش مردمی در ایران را همانطور که هست ببیند، نه آنطور که میخواهد. سبزها به آن سطح از بلوغ رسیدهآند که بدانند برای پویایی و تداوم راه مقاومت، اولین شرط اعلام برائت از نیروهای خارجی است. آنها به پشتوانه صدسال مشروطهخواهی و آزادی و عدالتطلبی به این باور رسیدهاند و سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را که گفته بود انقلاب مردم ایران ناشی از مقاومت آنها و بینیازیشان از ابرقدرتهاست را همواره آویزه گوش کردهاند. اگر سبزها امروز صحنه را خالی نمیکنند برای این است که حتی یک وجب از خاک و آبروی این سرزمین به دست لطفعلیشاههای کودتاچی به تاراج ابرقدرتهای شرق و غرب از روس گرفته تا چین و آمریکا و انگلیس نرود. سبزها خوب میدانند دل هیچ یک از این مدعیان بشردوستی به حال شهدای مظلومی که کف خیابانها و در شکنجهگاههای عمله کودتا جان دادند نسوخته است و اگر سخنی از حقوق بشر می زنند به خاطر حفظ آبروست و روزی که پای منافعشان به میان آید رئیس دولت کودتا را هم به کشورشان راه می دهند و با او مصاحبه تلویزیونی میکنند و میگذارند در مقابل چشمان ناباور مادر ندا به انکار مرگ او بپردازد. این یعنی منفعت طلبی و اینجاست که منافع ملی جنبش سبز مقاومت ایران از منافع ملی آمریکا جدا میشود.
جنبش سبز سازش و خرج کردن از جیب مردم برای امتیازدادنهای مکرر بینالمللی را محکوم میکند. از حق ملتش دفاع میکند. سبزها میدانند که تحریم، دولت کودتا را تضعیف میکند، اما مردم را نیز تحت فشار بسیاری خواهد گذاشت و از طرفی دیگر غرورملیشان را هم میآزارد. به همین دلیل با هر گونه تحریم اقتصادی مخالفند و میدانند دفاع از اینگونه سیاستها آب به آسیاب دشمن ریختن است. سبزها میدانند گروه 5+1 و هر دولت خارجی دیگری منافع ملی خودشان را مدنظر دارند و نه لزوما منافع مردم ایران را. به همین دلیل با سازشهای دولت کودتا و کوتاهآمدنهای خفتبار کودتاچیان و سر خم کردن در مقابل نیروهای خارجی مخالفند. سبزها از هر مسالهای که بخواهد مردم را در تنگنا و محذور قرار دهد بیزاری میجویند.
سبزها این روزها استوارتر و در همهی عرصهها محکمتر از هر وقت دیگری قدم بر میدارند. اگر روز 23 خرداد در مقابل حمله، گاز و گلوله رایشان را طلب کردند، امروز برای مقابله با بیسوادی قدم بر میدارند و فراخوان میدهند. برای اعدام کودکان تجمع میکنند و سعی در گرفتن رضایت دارند. گویی هر جا که اسم مبارک کرامت انسانی میآید سبزها حضور دارند. آنها با تجمعات سکوت بر دژ محکم مردم تکیه دارند. قبل از انتخابات میگفتند: هر ایرانی، یک ستاد و این روزها میشنویم: هر ایرانی، یک رسانه، یک رهبر.
سبزها گویی از همان ابتدا هدف اصلی را انتخاب کردهاند: منافع ملی، کرامت انسانی، تمامیت ارضی و کوتاه کردن دست اجانب از مال و عرض و ناموس مردم.
مردم برای به دست آوردن آن در زندان شکنجه میشوند و کشته میدهند، به امید روزی که مردم بر مردم حاکم شوند و دست و چشم گرسنه بیگانگان که چندی است به واسطه بیکفایتیهای دولت کودتا به سمت این خاک دراز و دوخته شده است، با روی کار آمدن مسئولانی با لیاقت از میان ملت هر چه زودتر کوتاه شود.
اشتراک در:
پستها (Atom)