
بازار تهران دیروز هزاران بازدیدکننده سبز داشت؛ کسانی که برای "خرید سبز" آمده بودند و به دنبال خود ماموران رنگ و وارنگ دولت کودتا را نیز به بازار کشانده بودند.
در میان ماموران، بیش از همه قیافه بسیجیهایی جلب توجه می کرد که بسیار کم سن و سال بودند، بیشترشان حتی ریش در نیاورده بودند، اما همگی شان ترسیده و عصبی، مرتب چوبدستیهای بلند خود را تکان و فحش می دادند.
به دنبال تعیین روز 21 مرداد به عنوان روز"خرید سبز" از سوی حامیان جنبش سبز، دیروزاز صبح زود ماموران نظامی و امنیتی به سوی بازار سرازیر شدند و دهانههای آن را در اختیار گرفتند. به این ترتیب بازاریان پیش از آنکه کرکره حجرههای خود را بالا بکشند، بافضایی امنیتی رو به رو شدند که ناشی از حضور ماموران بیشماری بود که در داخل و خیابانهای اطراف بازار و در مسیرهای ورودی آن موضع گرفته بودند. اغلب ماموران از نیروی انتظامی و بسیج بودند. بسیجیها مانند روزهای گذشته لباس شخصی و كاور پلنگی پوشیده بودند و همگی با خود چوبدستی داشتند. آنها که اغلب در سنین نوجوانی بودند و حتی ریش بیشترشان در نیامده بودند، چوبدستی های تراشیده بلندی در دست داشتند و مرتب فریاد می زدند و فحش های رکیک می دادند. ماموران نیروی انتظامی بیشتر به دنبال پراكندن مردم و عربده كشیدن به قصد ایجاد ترس بودند، اما بچه بسیجیها که ترس از صورتهایشان می بارید، فقط فحش میدادند و عابرین را به مبارزه میطلبیدند.
هر كسی به آنها نگاه میكرد، انها را به وحشت میانداخت طوری که بلافاصله میگفتند:واسه چی نگاه میکنی... و بعد با او درگیر میشدند، زن و مرد هم نداشت. از چهارراه گلوبندك تا چهارراه سیروس هم در قرق موتورسواران نیروی انتظامی بود كه لباس سیاه به تن داشتندو از ایستادن مردم در پیادهروها و خیابانها ممانعت به عمل میآوردند. حضور این حجم از ماموران، باعث اعتراض بسیاری از حجره داران شد؛ آنان زیر لب به ماموران دشنام می دادند و می گفتند "این زور گویی کی تمام می شود؟"
بسیاری از مردمی هم كه به عادت همیشه برای خرید آمده بودند، با حیرت به این صحنهها نگاه میکردند و از مغازه داران میپرسیدند: چه خبر است؟ و وقتی متوجه جریان میشدند خنده ی میکردند و گاه به مردان و زنان سبزپوشی که در بازار در حال حرکت بودند، با انگشتانشان علامت پیروزی میدادند.
در این میان و در حالیکه حضور عابرانی با نشانههای سبز، بر بازار سنگینی میکرد، خبر رسید که دكتر زهرا رهنورد همسر میر حسین موسوی هم در بازار است و جمعیت دور او جمع شدهاند و مشغول شعار دادن هستند. اما در ساعت یازده نیروهای امنیتی از سمت مولوی وارد بازار شدند و همسر میر حسین موسوی را به خارج از بازار راهنمایی كردند. این خبر در همه بازارچهها پیچید، هر چند به هر حال افراد زیادی خانم رهنورد را ندیدند.
حضور ماموران لحظه به لحظه بیشتر میشد؛ از حدود ظهر عملا متر به متر در بازار تهران مامور بود و اغلب آنها نیز باتوم به دست داشتند. آنها همه جا را زیر نظر داشتند؛ چرا که به هر شکل « بازار باید آرامش داشته باشد. فضای اقتصادی برای شکلگیری نیاز به آرامش دارد.»[ دبیرکل جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار ]. اما نظر این نماینده وابسته به حزب تجارـ موتلفه اسلامی ـ نظر همه بازاریان نبود، به همین دلیل آنان در روز تحلیف احمدی نژاد در مجلس نیز، حجره های خود را تبدیل به محلی برای الله اكبر گفتن و پناه دادن به زخمیها كرده بودند.
به تدریج صدای شعارها هم بلند شد و در زیر طاقهای بازار پیچید. ماموران همراه لباس شخصیها و بچه بسیجیها به ضرب و شتم مردم پرداختند. در این درگیریهاکه عمدتا بین نیروهای کودتا و پسران جوان و دخترانی كه مچ بند سبز بسته بودند رخ داد، تعدادی زیادی مجروح و بازداشت شدند. این درگیریها، فضای بازار را به شدت برهم ریخت تا جایی که حجره داران یک به یک شروع به بستن حجرههای خود کردند؛ بخصوص که در همین حین خبر رسید چند مغازه توسط نیروهای ویژه و لباس شخصی تخریب و اموال آن دزدیده شده تا بدین ترتیب تقصیرها به گردن مردم و حامیان موج سبز نوشته شود. بعد از پخش این خبر، از حدود ساعت 2 به بعد بازار طلافروشان یكپارچه تعطیل شد؛ هر چند طلافروشان اغلب به میان مردم آمدند و آنها هم شروع به قدم زدن در طول پاساژها کردند.
به این ترتیب موج سبز به بازار رسید. مثل روزهای پیشین، مجروح و بازداشتی به جای گذاشت اما ترس بیشتری هم روی صورت بچه بسیجیهایی آورد که اولین تجارب ضرب و شتم جوانان کشورشان را تجربه میکردند.
منبع: روزآنلاین
در میان ماموران، بیش از همه قیافه بسیجیهایی جلب توجه می کرد که بسیار کم سن و سال بودند، بیشترشان حتی ریش در نیاورده بودند، اما همگی شان ترسیده و عصبی، مرتب چوبدستیهای بلند خود را تکان و فحش می دادند.
به دنبال تعیین روز 21 مرداد به عنوان روز"خرید سبز" از سوی حامیان جنبش سبز، دیروزاز صبح زود ماموران نظامی و امنیتی به سوی بازار سرازیر شدند و دهانههای آن را در اختیار گرفتند. به این ترتیب بازاریان پیش از آنکه کرکره حجرههای خود را بالا بکشند، بافضایی امنیتی رو به رو شدند که ناشی از حضور ماموران بیشماری بود که در داخل و خیابانهای اطراف بازار و در مسیرهای ورودی آن موضع گرفته بودند. اغلب ماموران از نیروی انتظامی و بسیج بودند. بسیجیها مانند روزهای گذشته لباس شخصی و كاور پلنگی پوشیده بودند و همگی با خود چوبدستی داشتند. آنها که اغلب در سنین نوجوانی بودند و حتی ریش بیشترشان در نیامده بودند، چوبدستی های تراشیده بلندی در دست داشتند و مرتب فریاد می زدند و فحش های رکیک می دادند. ماموران نیروی انتظامی بیشتر به دنبال پراكندن مردم و عربده كشیدن به قصد ایجاد ترس بودند، اما بچه بسیجیها که ترس از صورتهایشان می بارید، فقط فحش میدادند و عابرین را به مبارزه میطلبیدند.
هر كسی به آنها نگاه میكرد، انها را به وحشت میانداخت طوری که بلافاصله میگفتند:واسه چی نگاه میکنی... و بعد با او درگیر میشدند، زن و مرد هم نداشت. از چهارراه گلوبندك تا چهارراه سیروس هم در قرق موتورسواران نیروی انتظامی بود كه لباس سیاه به تن داشتندو از ایستادن مردم در پیادهروها و خیابانها ممانعت به عمل میآوردند. حضور این حجم از ماموران، باعث اعتراض بسیاری از حجره داران شد؛ آنان زیر لب به ماموران دشنام می دادند و می گفتند "این زور گویی کی تمام می شود؟"
بسیاری از مردمی هم كه به عادت همیشه برای خرید آمده بودند، با حیرت به این صحنهها نگاه میکردند و از مغازه داران میپرسیدند: چه خبر است؟ و وقتی متوجه جریان میشدند خنده ی میکردند و گاه به مردان و زنان سبزپوشی که در بازار در حال حرکت بودند، با انگشتانشان علامت پیروزی میدادند.
در این میان و در حالیکه حضور عابرانی با نشانههای سبز، بر بازار سنگینی میکرد، خبر رسید که دكتر زهرا رهنورد همسر میر حسین موسوی هم در بازار است و جمعیت دور او جمع شدهاند و مشغول شعار دادن هستند. اما در ساعت یازده نیروهای امنیتی از سمت مولوی وارد بازار شدند و همسر میر حسین موسوی را به خارج از بازار راهنمایی كردند. این خبر در همه بازارچهها پیچید، هر چند به هر حال افراد زیادی خانم رهنورد را ندیدند.
حضور ماموران لحظه به لحظه بیشتر میشد؛ از حدود ظهر عملا متر به متر در بازار تهران مامور بود و اغلب آنها نیز باتوم به دست داشتند. آنها همه جا را زیر نظر داشتند؛ چرا که به هر شکل « بازار باید آرامش داشته باشد. فضای اقتصادی برای شکلگیری نیاز به آرامش دارد.»[ دبیرکل جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار ]. اما نظر این نماینده وابسته به حزب تجارـ موتلفه اسلامی ـ نظر همه بازاریان نبود، به همین دلیل آنان در روز تحلیف احمدی نژاد در مجلس نیز، حجره های خود را تبدیل به محلی برای الله اكبر گفتن و پناه دادن به زخمیها كرده بودند.
به تدریج صدای شعارها هم بلند شد و در زیر طاقهای بازار پیچید. ماموران همراه لباس شخصیها و بچه بسیجیها به ضرب و شتم مردم پرداختند. در این درگیریهاکه عمدتا بین نیروهای کودتا و پسران جوان و دخترانی كه مچ بند سبز بسته بودند رخ داد، تعدادی زیادی مجروح و بازداشت شدند. این درگیریها، فضای بازار را به شدت برهم ریخت تا جایی که حجره داران یک به یک شروع به بستن حجرههای خود کردند؛ بخصوص که در همین حین خبر رسید چند مغازه توسط نیروهای ویژه و لباس شخصی تخریب و اموال آن دزدیده شده تا بدین ترتیب تقصیرها به گردن مردم و حامیان موج سبز نوشته شود. بعد از پخش این خبر، از حدود ساعت 2 به بعد بازار طلافروشان یكپارچه تعطیل شد؛ هر چند طلافروشان اغلب به میان مردم آمدند و آنها هم شروع به قدم زدن در طول پاساژها کردند.
به این ترتیب موج سبز به بازار رسید. مثل روزهای پیشین، مجروح و بازداشتی به جای گذاشت اما ترس بیشتری هم روی صورت بچه بسیجیهایی آورد که اولین تجارب ضرب و شتم جوانان کشورشان را تجربه میکردند.
منبع: روزآنلاین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر