۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

رمزگشايی از نشانه‌های اجتماعی جنبش سبز:


رمزگشايی از نشانه‌های اجتماعی جنبش سبز:
نمایی از الگوی رهبری جنبش سبز، در آیینه‌ی تشییع پیکر پرویز مشکاتیان
موج سبز آزادی: اتفاق‌های ریز و درشت فراوانی در جامعه‌ی پس از کودتای ایران رخ داده و می‌دهد و همه نشان از زنده بودن و تسلیم نشدن جنبش سبز در برابر قدرت کودتاست. نشانه‌هایی برجسته و پررنگ دیده می‌شود که حاکی از عبور موج سبز از خطکشی‌های متعارف سياسی است؛ نشانه‌هایی از فراگیر شدن و مهارناپذیری اعتراض. يادداشت زير تحلیلی است از يکی از همین رخدادها که چه بسا به سادگی از نگاه بسیاری دور مانده است.



این صحنه‏ی ویدیویی تا الآن که این یادداشت را می‏نویسم بیش از پنجاه و یک هزار بار تنها مستقیماً در پایگاه یوتیوب نمایش‏داده-شده‏است و به‏گمان می‏توان شمار همه‏ی کسانی را که این ویدیو را دیده‏اند یا از این پس خواهند‏دید بسی بیش از این دانست، بگذریم از شمار آن‏ها که خود در صحنه‏ی ماوقع بوده‏اند. ما‏جرا ظاهری ساده دارد و نمایش آن بیش از صد ثانیه طول نمی-کشد، اما به‏خاطر دلالت‏های ضمنی آن شایسته‏ی درنگ می‏نماید.

روز تشییع پیکر زنده‏یاد پرویز مشکاتیان است و کسی می-خواهد رسماً تسلیتی‏گفته‏باشد، کسی که پیداست صاحب‏منصبی از میان دولتیان است، و برای دانستن این نیازی هم نیست نام و نشان و سمت و مرتبت او را بدانیم؛ پوشش‏اش، آرایش چهره‏اش، و از همه مهم‏تر کلماتی که بر‏می‏گزیند و نحوه‏ی خاصی که آن‏ها را ادا‏می‏کند، همگی مطابق الگو‏های حکومت‏ساخته‏ای است که خود را از فاصله‏ی بسیار هم آشکار‏می‏کند، لو‏می‏دهد. اما حاضران با هیاهو و کف‏زدن نمی‏گذارند او هیچ نهادی را به گزاره‏ای برساند. پا‏در‏میانی مجری مراسم هم جز چند ثانیه کار‏ساز نیست. این گزارش صحنه است آن قدر که در این قطعه‏ی ویدیویی ثبت و ضبط‏شده‏است.

می‏توان با خواندن نشانه‏های این صحنه از نمای بیرونی آن عبور کرد و از این ره‏گذربرشی‏زد به لایه‏های زیرینِ بخشی از آن‏چه این روز‏ها زیر پوست جنبش سبز می‏گذرد. می‌توان برخی از این نشانه‏ها را، تا آن‏جا که به رساندن منظور کمک‏می‏کند، باز‏کرده و توضيح داد.

۱. زمینه و فضای واقعه مراسم تشییع است، مراسمی است که نوعاً مستعد بسیاری رفتار‏ها نیست، از آن میان مثلاً ابراز اعتراض به سخن‏رانی که از جایگاهی رسمی و حکومتی آمده‏است و صرفاً می‏خواهد تسلیتی‏گفته‏باشد آن هم با هیاهوی جمعی و کف زدن، و نهایتاً جلو‏گیری از سخن‏رانی او.

۲. باز غیر قابل انتظار‏تر این‏که جمعی که آن‏جا گرد‏آمده‏اند قاعدتاً اغلب از اهالی هنر آن هم از خانواده‏ی هنر‏های سنتی ایرانی اند که معمولاً واجد شخصیتی درون‏گرا تصور‏می‏شوند و غیر‏سیاسی یا دست‏کم هیچ‏گاه شنیدن صدایی به-اعتراض‏بلند از آن‏ها آن هم مستقیم و زنده و در‏صحنه انتظار‏نمی‏رود، آن هم به‏ویژه در چون‏این مناسبتی و فضایی سنگین و غمگین از اندوه بهت‏آور فقدان مشکاتیان برای خانواده، دوستان، آشنایان و شاگردان‏اش که لابد حاضران اصلی این مراسم هم هستند.

۳. سخنران می‏خواهد از "مسؤولیت همه‏ی ما" صحبت کند که، هیا‏هو اوج می‏گیرد، نمی‏شود.

۴. در این اثنا سه جمله از پس زمینه‏ی متن به‏گوش‏می‏رسد: ثانیه‏ی دواز‏دهم: با اشتیاق "نمی‏ذارن صحبت‏کنه"؛ ثانیه‏ی نوزدهم: با عتاب "...اینا پدر مشکاتیانو در‏اُوُردن"؛ و ثانیه‏ی بیستم: فارغ‏دلانه یا از از سر دل‏سوزی "بذار حرفشو بزنه". اولی توصیفی در لحظه و هم‏دلانه از وضعیت است که معنای ضمنی‏اش می‏شود این که باید ما هم نگذاریم، و نتیجه این که کف‏زدن‏های صف‏های عقب‏تر به جلوی صحنه آن‏جا که دوربین همراه دارد فیلم‏برداری‏می‏کند سرایت‏ می‏کند. دومی استدلالی و توجیهی است برای کاری که مردم حاضر دارند می‏کنند که معنای ضمنی‏اش این است که هم‏این "اینا"، که الآن یکی‏شان می‏خواهد در تسلیت در‏گذشت او سخن‏بگوید، بودند که با او بسیار بد‏کردند؛ این دلیل "ما" ست برای بر‏هم-زدن این سخنرانی. جمله‏ی سوم هم یا از سر دل‏سوزی دارد می‏گوید: "گناه داره، بذار حرفشو بزنه!" یا شاید هم از سر بی‏حوصلگی می‏خواهد‏بگوید: "مهم نیست، بذار اینم حرفشو بزنه و بره، زود‏تر از دستش خلاص‏شیم!" این سه جمله که به ترتیب توصیفی، تبیینی-تجویزی و تجویزی اند به گمان من به کوتاه‏ترین و رسا‏ترین شکل فضای معنایی این جمع را و منطق درونی کنش و وا‏کنش‏های جماعت را به‏زبان‏می‏آورند.

۵. مجری مراسم برای اداره‏کردن صحنه ابتکار گفتاری مهمی به‏خرج‏می‏دهد. هم‏دلانه‏ترین لحن و کلمات و مضامین، هر سه، را با هم استخدام می‏‏کند و عواطف مشترک حاضران معترض را با یاد و احترام مشکاتیان بر‏می‏انگیزد تا متأثر-کننده‏ترین پیام خود را در قالب خواهشی مؤثر بیان‏کند: "به حرمت نجابت و سکوت پرویز مشکاتیان شما هم دقایقی سکوت‏کنید!" پیامی که هم هم‏دلانه تلمیحی سیاسی دارد هم دعوتی به سکوتی است و هم فقط "دقایقی" تحمل را می‏طلبد و هم بخت بسیار دارد تا در نا‏خود‏آگاه مخاطبان‏اش به پذیرش آنی برسد و طرفه این‏که هم می‏رسد، اما این پذیرش دیری نمی‏پاید و به پنج ثانیه نکشیده وضع دو‏باره هم‏آن است که بود.

۶. این بار که سخن‏ران می‏خواهد شروع‏کند دیگر آن تم مسؤلیت (که نا تمام مانده است) را پی‏نمی‏گیرد. به جای آن به مخاطبان امتیاز‏می‏دهد. با احترام به احساسات پاک حاضران شروع‏می‏کند بل‏که هم‏دلی بیش‏تری بر‏انگیخته‏شود و حتی حاضر‏می‏شود آرزو‏کند که راه مشکاتیان ادامه‏پیدا‏کند، اما کار از این حرف‏ها گذشته‏است.

۷. ما ادامه‏ی مراسم را در این ویدیو نداریم ولی این قطعه تا هم‏این‏جا با همه‏ی کوتاهی‏اش برای رساندن پیامی بلند ومهم به گوش‏ها و چشم‏های حساس کافی است؛ گوش‏ها و چشم‏هایی که نشانه‏های غیر‏مترقبه را نادیده‏نمی‏گیرند و نبض جامعه را با آزمون هم‏این لحظه‏های نظم خود‏انگیخته‏ی جمعی می‏گیرند نه از طریق صدا و سیمای دست‏کاری‏شده‏ای از جامعه که بیش‏تر باز‏نمودی است آرزو‏اندیشانه از آن‏چه حاکمان از جامعه‏می‏خواهند تا آن‏چه واقعاً در جامعه می‏گذرد.

۸. پیام این صحنه پیامی است که بر‏جسته‏تر از هر پیام دیگری به‏نظر‏می‏رسد ما را به جدی‏گرفتن مؤلفه‏ی مهمی از اعتراض اجتماعی‏ای فرا‏می‏خواند که این روز‏ها بدنه‏ی جامعه‏ی متوسط شهری آن را نمایندگی‏می‏کند. آن پیام را من این-گونه صورت‏بندی‏می‏کنم: امروزه هر کسی با هر شأن و مرتبتی که داشته‏باشد اگر از مردمی که جنبش سبز را در ایران می‏پرورند بخواهد که از راهی که می‏روند عنان‏بگردانند پاسخی که در‏یافت‏می‏کند ممکن است در بهترین شریط سکوت کوتاهی از سر تأمل یا احترام باشد اما نهایتاً بی‏اعتنایی بی‏نهایت است. بی اعتنایی ای که اعتماد مردم را از ایشان سلب-خواهد‏کرد و نفوذ پیشین ایشان را اگر داشته‏اند از ایشان باز‏خواهد‏ستاند. این جنبش اجتماعی جنبش طبقه‏ی متوسط شهری است که با الگوی رهبری جنبش‏های کار‏گری یا حاشیه‏نشینان نمی‏توان رهبری‏اش کرد.

رابطه‏ای دیالوگی و نیز دیالکتیکی هم‏ارز و هم‏عرض با رهبران‏اش آن را پیش‏می‏راند. این موج سبز رهبرانی را که بخواهند آن را مهار‏کنند یا پس‏برانند مهار‏می‏کند و پس‏می‏زند. از رهبران‏اش راه‏های ارتقای خود را به تراز‏های بالا‏تری از پویش‏های خود می‏طلبد. اگر آن‏ها نتوانند چون‏این نقشی ایفا‏کنند این جنبش رهبران خود را خواهد‏یافت و به‏جای ایشان خواهد نشاند. این هم‏آن خودآگاهی‏ای است که تا حدود بسیاری میر‏حسین موسوی نسبت به موقعیت نا‏خواسته‏ی خویش نشان‏داده‏است. و این درست هم‏آن نقطه‏ای است که نشان‏گر عدم درک حاکمان از جنس این جنبش اجتماعی و نسبت آن با رهبران آن است.

۹. در این تفسیر و تعبیر، با تعمیمی استعاری سخن‏ران نماینده‏ی حاکمیت سیاسی است، مجری برنامه در نقش هدایت‏گرانی و برنامه‏ریزانی که به هر علت انتظار می‏رود در یک جریان یا حرکت جمعی مرجعیت و نفوذ دشته‏باشند، و بالأخره عزاداران معترض نمونه‏ای تصادفی از جریان معترض اجتماعی امروز ایران. این قیاسی نا‏روا نیست، چون نه آن سخن‏ران با آن جمعیت معترض بد‏تر از آن کرده‏است که حاکمیت در این صد روز اخیر بر معترضان خود روا‏داشته‏است و نه این مجری برنامه خواسته‏ای بسیار فراتر از آن چیزی دارد که امروزه حاکمان ایران در مقیاس جنبش سبز از رهبران آن می‏خواهند تا مردم را از آن باز‏دارند. این یعنی با قیاس اولویت می‏توان این تعبیر و تفسیر رمز‏گشایانه را و تعمیم‏های آن را موجه‏دانست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر