۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

در انجمن قلم چه گذشت؟


چرا اعتراض نمی‌کنید؟ علتش منافعی است که می‌برید / درانجمن قلم چه گذشت؟
محمد نوری‌زاد
خبر کردند شنبه (همین شنبه گذشته) بیا به انجمن قلم که قرار است مسئله اخراج تورا در نشست هیات موسسین بررسی کنند. خیال رفتن نداشتم. چرا که پیش از این، به تلخ ترین وجه ممکن، این اخراج عملا صورت گرفته بود. با درج در کیهان و رجا نیوز و تابناک و ... با الفاظی چون: منافق بریده و به اجانب پیوسته و اینجور عبارات مهیا و از پیش مشخص. اما رفتم، جلسه شروع شد:



جلسه شروع شد اما نه با حضور همه موسسین. که با کمتراز نصفشان و حال آنکه جلسه با حضور نصف بعلاوه یک موسسین رسمیت پیدا می کرد. یک نفر کم بود. تلفن زدند به یک نفر که بطور غیابی نظرش را بدهد و مشکل قانونی درکار نباشد. طرف از آنطرف خط گفته بود: اگر نوری زاد از کاری که کرده (نگارش نامه به رهبر) توبه می کند و این توبه را در سطحی وسیع منتشر می کند من با ابقای او در انجمن موافقم. خوب، این یک نفر. مابقی چه؟ بحث بالا گرفت و من فقط سکوت کردم و سکوت تا هرچه در دل دارند برملا کنند.

اولی گفت: شما با نوشتن این نامه قلب امام زمان را به درد آوردید. قلب خدا را شکافتید. من هرگز باور نمی کردم نوری زادی که آنهمه برای این انقلاب زحمت کشیده و رنج برده، ناگهان به این ورطه بیفتد و با دشمنان دین و انقلاب همصدا شود. (وخیلی حرف‌های دیگر درهمین محدوده)

دومی گفت : هیات مدیره انجمن قلم اخراج آقای نوری زاد را به دلیل نگارش نامه توهین آمیز به مقام معظم رهبری پیشنهاد داده است. من شخصا از دوستان و دوستداران قدیم آقای نوری زاد هستم. اما در این خصوص، دوستی ما به کنار گذارده می شود. ما برسراعتقاداتمان با کسی تعارف نداریم. اگرچه پدریا برادر یا فرزندانمان باشند. آقای نوری زاد با نوشتن این نامه، علنا قانون اساسی را که التزام عملی اعضای انجمن قلم به اصل ولایت فقیه درآن تاکید شده، زیر پاگذارده و خود بخود اخراج است.

اولی ادامه داد: اما با این همه جفایی که آقای نوری زاد به رهبرکرده، ما با رفتن ایشان از انجمن موافق نیستیم. دومی گفت: ما هم موافق نیستیم. انگار کسی بخواهد قسمتی از بدن خود را جراحی کند. اما اگر لازم باشد این جراحی باید صورت بگیرد. اولی گفت: من اطمینان دارم نامه آقای نوری زاد قلب امام زمان را جریحه دار کرده. در مجلس خبرگان، یکی از نمایندگان به ساحت آقا هتاکی کرد اما ایشان اجازه نداد او را از مجلس اخراج کنند. اما حساب رهبر جداست حساب ما جدا!

دومی گفت‌: مگر می شود یکی به اسم فرزند، نامه به پدرش بنویسد و آن را در سایت‌ها منتشر کند؟ این خطای آقای نوری‌زاد به هیچ‌وجه قابل گذشت نیست‌! اولی گفت: این نامه باید محرمانه به آقا داده می شد. نوبت به سومی رسید. مفصل صحبت کرد. اصل نامه را نخوانده بود اما باید چیزی می گفت. در باره گمشدن درغروب متوهم صحبت کرد. مفصل و سرآخر درآمد که: ایکاش می آمدی اینجا و با ما در باره نوشتن این نامه مشورت می کردی.

چهارمی گفت: من برخلاف شما دوستان، درنامه آقای نوری زاد هیچ نکته انحرافی ندیدم. خیلی خیرخواهانه و دوستانه بود. شما که می گویید رهبر به آن نماینده هتاک مجلس خبرگان اجازه ابقا داده چرا درباره آقای نوری زاد - به شرط این که بپذیریم نامه ایشان هتاکی است - از خود رهبر جلو می افتید و حکم به اخراج او می دهید؟

دومی درآمد: همه بدانید این آقا (یعنی چهارمی) که درباره آقای نوری زاد اینطور می گوید و جانبداری می کند، درانتخابات به آقای موسوی رای داده. خانم‌های جلسه درآمدند که: چه ایرادی دارد، به موسوی رای داده باشد. دومی گفت: من هم ایرادی نمی بینم. اما داستان آقای نوری زاد که به زعم خود خواسته رهبر را ارشاد کند، داستان آن پشه ای است که روی فیلی نشست و نیشش زد. سرآخر به فیل گفت: ببخش از این که اذیتت کردم. فیل گفت: من نفهمیدم کی آمدی که حالا بخواهی بروی!

یکی از خانم‌ها به دومی اعتراض کرد که: این چه مثال نامناسبی است که بکار می برید. هم آقای نوری زاد پشه نیست هم آقا، فیل! اولی به چهارمی گفت: مسئله رهبر یک مسئله است، مسئله ما یک مسئله. رهبر ممکن است بنا به مصالحی یک نفر را ببخشد ما که نمی توانیم ساکت بنشینیم. ما هم وظیفه ای درقبال رهبرداریم.

خلاصه هرکس چیزی گفت. پنجمی و ششمی و ... یازدهمی که غایب بود و تلفنی خواسته بود که من توبه کنم. جو کلی جلسه براین بود که کار نوشتن نامه به رهبر آنهم با آن ادبیات، گناه بزرگی است و باید نوری زاد اخراج شود اما می شود اغماض کرد و به شرط‌ها و شروط‌ها او را ابقا کرد. حالا نوبت به من رسید. گفتم:

دوستان، انجمن قلم برای شما. من نیامده ام که راهی برای ماندنم جستجو کنم. دعوت کردید آمدم. من رسما خودم خودم را از انجمن قلم مستعفی اعلام می کنم. تاکنون نه یک ریال وام از شما گرفته ام نه کتابی دراینجا از من چاپ شده و نه بهره ای از برپایی این انجمن برده ام. درحد خودم هم زحمت کشیده ام. درعین حال که می بینم برخی از شمادوستان حاضر بهره های خوبی از این انجمن برده اید و می برید. این از این. اما در باره نامه: من به بند به بند نامه ای که برای رهبر نوشته ام ایمان دارم و حتی آن را ذخیره ای برای آخرتم می دانم.

به دومی گفتم: این شما هستید که باید بخاطر سکوتتان درقبال فاجعه های اخیر توبه کنید. من چرا باید توبه کنم؟ شمایی که خود را اهل قلم می دانید و برای فلان مسئله کوچک بیانیه می دهید چرا نسبت به فاجعه ای که درجامعه ما رخ داد، سکوت کرده اید؟ رسالت قلم که می گویند کجا ها باید خودش را نشان بدهد؟ گفتم: شما اگر به رسالت قلم معتقدید باید بعد از انتشار نامه خیرخواهانه و مودبانه من، به اسم انجمن قلم بیانیه می دادید که: نامه نوری زاد، نامه ما هم هست. این نامه عین بهره بردن از ظرفیت های ناب شیعه است. که یک کوچکتر می تواند به بزرگتر خانواده نامه ای اینچنینی بنویسد و او را خطاب قرار دهد.

به اولی گفتم: شما که می گویید من با نوشتن این نامه دل امام زمان را شکسته ام آیا از ایشان دستخطی مبنی بردلشکستگی شان دارید؟ یا از جانب خداوند نوشته ای دریافت کرده اید؟ گفت: من استنباط می کنم. گفتم: استنباط آخرین مرحله از مراحل کشف حقیقت است. آنجا که همه درها به روی آدم بسته شده باشد. مثل درهای عقل و دین و قرآن و مشهورات دینی.

گفتم: علت این که شماها سخت برمن می تازید این است که پسران و دخترانتان صحیح و سالم درکنارتان هستند. اگر به پسران و دختران شما تجاوز شده بود الان آسمان را به زمین دوخته بودید. گفتم: اینهمه خونی که در این واقعه به زمین ریخته شد و اینهمه ظلمی که صورت گرفته به اندازه ربوده شده یک خلخال از پای زن یهودی مطابقت ندارد؟ که رهبر ما بفرمایند: از شنیدن این خبر اگر مومنین بمیرند جای ملامت نیست؟!

گفتم: شما چه بخواهید و چه نخواهید، جامعه ما دچار یک شکاف بسیار بزرگ شده است. این یعنی فاجعه. یعنی طوفانی که به طرف ما می آید و ما را خواهد روبید. نامه من، عین ادب و خردمندی و خیرخواهی است. نامه من عین بهره بردن از ظرفیت های یک جامعه شیعی است. من کاری به جوامع دیگر ندارم.

گفتم: درنامه امام علی به مالک اشتر آمده که جامعه ای که ضعفای آن در ابراز حق خود دچار لکنت شوند، رو به ویرانی است. دوستان، جامعه ما دچار لکنت شدید است. چرا این اصل مسلم را که به چشم خود می ببینید انکار می کنید؟

گفتم: چرا اینهمه خطای مسئولان را نمی بینید؟ چرا اینهمه فساد و فقر و تبعیض و اعتیاد و رانت خواری را نمی بینید؟ من رسما می گویم: صداوسیمای ما شاید اولین صداوسیمای پرسانسور جهان باشد. این درکجای دین ما قرار می گیرد؟ صداوسیمایی که روز روشن دروغ می گوید. چرا اعتراض نمی کنید؟ علتش را بگویم؟ علتش منافعی است که می برید. منافعی است که دارید و نمی خواهید از دست بدهید. من برهمه داشته های خود پای گذارده ام. برخودم خانواده ام و دار و ندارم. اگر شما هم بتوانید برداشته های خود پابگذارید می توانید عریانی حقیقت را ببیند. این پرده های وابستگی، چشم حق بین مارا بسته است دوستان.

یکی از خانم‌ها گفت: آقای نوری زاد شما با این کارتان آیا نتیجه ای که می خواستید گرفتید؟ گفتم: ما مامور به وظیفه هستیم، مامور به نتیجه نیستیم.

نگذاشتم سخن به درازا بکشد، گفتم: خداحافظ و بیرون آمدم؛ برای همیشه...

برگرفته از: وبلاگ گاه‌نوشت محمد نوری‌زاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر