۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

نفی گفتمان مبتنی بر خشونت، اولین شعار جنبش سبز ایران است


به بهانه‌ کشتار خونین و بی‌رحمانه جمعی از سران سپاه در زاهدان:
نفی گفتمان مبتنی بر خشونت، اولین شعار جنبش سبز ایران است
بیش از چهارماه از تولد جنبش صلح‌جوی سبز می‌گذرد و در این چهارماه یکی از اصلی‌ترین و اساسی‌ترین شعارهای این جنبش صلح جویی و نفی خشونت بوده است. جنبش سبز از آغاز راه تا کنون، گرچه هزینه‌های بسیاری از جمله شهادت و شکنجه روحی و فیزیکی جمعی از شریف‌ترین و پاک‌ترین و بی‌گناه‌ترین حاملان خود را شاهد بوده است اما هیچ‌گاه مشی واکنشی خود را بر خشونت بنیاد ننهاده است.
این مشی صلح‌جویانه را می‌توان از همان راه‌پیمایی‌های نخستین که همراه با سکوت و دعوت به صلح بود دریافت و گواه گرفت که گرچه سینه‌های زیادی در راه نفی خشونت و دعوت به آرامش و صلح و گفتگو دریده شد اما هیچ‌گاه حتی برای لحظه‌ای حاملان جنبش سبز از اصل مهم و حیاتی نفی خشونت غافل نمانده‌آند و آن را بای نحو کان و بدست هر جناح و گروهی محکوم کرده‌اند.

پس از حادثه ی تلخ و خشونت باری که منجر به کشته شدن عده‌ای از فرماندهان سپاه شد، با اینکه جنبش سبز هزینه‌ بسیار سنگینی از سرکوب‌های نیروهای سپاه در حوادث پس از کودتای ۲۲ خرداد متحمل شده بود، اما همین جبنش سبز و رهبرانش اولین کسانی بودند که نسبت به این خشونت بی‌پرده و وحشیانه واکنش نشان دادند. خشونت‌ها و سرکوب‌های صورت گرفته از سوی سپاه به عنوان یکی از بازوهای اصلی سرکوب به اعتراف فرماندهان آن، مانع از آن نشد که میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان پیشروان این جنبش این حادثه‌ی تلخ را به جامعه ایرانی تسلیت نگویند. پس از وقوع این حادثه تلخ، سبزها از هر رسانه و وبلاگ و مجرایی که داشتند درباره‌ی حادثه انفجار حرف زدند و آن را را محکوم کردند و به بازماندگان قربانیان این حادثه تسلیت گفتند.

سبزها با عبرت از تاریخ ۱۰۰ ساله مشروطه‌خواهی و آزادی‌طلبی در کشورشان با این حرکت نشان دادند که خطشان با خط خشونت، حکایت دو خط موازی است که هیچ گاه با یکدیگر سر تلاقی و سازش نخواهند داشت و اعمال هر گونه عمل خشونت بار به هر طریق و علیه هر کسی را شایسته نمی‌دانند. خواه این خشونت علیه محمود احمدی‌نژاد رییس نامشروع دولت دهم باشد، خواه علیه نظامیانی که به روی مردم آتش گشودند. خشونت به هر وجه آن که صورت بگیرد در مرام سبزها پذیرفتنی نیست.

یکی از تجلیات این حقیقت که سبزها از ابتدا جنبشی نافی خشونت و حامی صلح را پایه‌ریزی کنند مشی رهبران و خواست‌ها و نوع عملکرد آنان است. یکی از رهبران جنبش سبز که دارای وجهه‌ی بین‌المللی والایی می‌باشد سید محمد خاتمی است. وی پدر معنوی اصلاحات در ایران به شمار می‌رود و جنبش مدنی سبز را می‌توان میراث گران‌بهای آموزه‌های جان‌گرفته وپرو بال یافته در زمان ریاست جمهوری وی دانست.

دوره‌ی ریاست جمهوری خاتمی یکی از مهم‌ترین دوره‌های تغییر و تحول اندیشه، بینش و گفتمان صلح‌جویی و نفی خشونت در طول حیات جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. در این دوره هشت ساله مفاهیمی مطرح شد که تا قبل از آن به گوش مردم آشنا نبود و مدت‌ها بود که به دست فراموشی سپرده شده بود. یکی از مهم‌ترین مفاهیم دوره‌ی اصلاحات، هم‌سطح با دغدغه دستیابی به دموکراسی و تحقق جامعه‌ی مدنی، نفی خشونت و صلح‌طلبی بود. آموزه‌ای که بارها از طرف گروه‌های غیر رسمی در جمهوری اسلامی که هویتشان هم هنوز مشخص نیست و در هر خشونتی رد پایی دارند و به نام نیروهای خودسر و لباس شخصی فعالیت می‌کنند، نقض گردید و هنوز هم این روند ادامه دارد.

همزمان با شعار نفی‌خشونت و ترویج فرهنگ گفتگو و تساهل در سال 77 واقعه‌ی اسف‌بار قتل‌های زنجیره‌ای اتفاق افتاد و بعد از آن ترور سعید حجاریان و کمی بعد ترور امیر صیاد شیرازی که همگی نشانه‌هایی از تقابل با گفتمان نفی خشونت بود. گویی هر چه اصلاح‌طلبان سعی در نهادینه کردن مفاهیم جدید نفی خشونت و صلح‌طلبی‌ داشتند گروه مقابل با روندی تهاجمی، علم مخالفت را با گلوله و آتش بنا نهادند.

گویی مفهوم مسلطی در مقابل صلح، جز آتش و خون و خشونت نمی‌شناختند و برای از دست نرفتن منافع شخصی‌شان با ایجاد دموکراسی واقعی می‌جنگیدند. هر چه خاتمی فریاد زد که "زنده باد مخالف من" پایه‌های قدرت نامشروعشان بیشتر لرزید. شعار مرگ بر مخالف من از همان ابتدای پیروزی انقلاب از سوی برخی از انقلابیون سر داده شد و در مقابل از آنجایی که مرگ، مرگ می‌آورد، گروه‌هایی از مخالفین نظام جمهوری اسلامی نیز مرگ را بر منطق گفتگو برگزیدند و در کشتارها و ترورهای خونین سال ۶۰ بهترین و ارزشمندترین نیروهای جمهوری اسلامی را به شهادت رساندند. جمعی که این روزها فقدان کیاست‌شان به طور پر رنگ حس می‌شود.
.
با نگاهی به سیر تاریخی تفکر قدرت حاکم از سی سال پیش تاکنون به استثناء سال‌های درخشان اصلاحات، در خواهیم یافت که حاکمیت در بسیاری از موارد همواره اصل را بر این نهاده است که صدای مخالفی را نشنود، رای منتقدی را نپذیرد و تنها کسانی حق امن زندگی کردن در این چهارچوب را دارند ، که ساز موافق بزنند. از اپوزیسیون داخل نظام گرفته که معتقد به مبانی جمهوری اسلامی است تا مخالفان خارج از جمهوری‌اسلامی که به عقیده‌ی گروه‌های تندرو و صاحب قدرت، برانداز و منافقند و شب و روز در طرح نقشه برای از پای درآوردن نظام هستند. این دشمن‌آفرینی و توهم توطئه‌ی رایج در جمهوری اسلامی بهانه‌ی بزرگی برای حذف هر صدای مخالفی است. منطق حاکم بر دستگاه قدرت به گونه‌ای بود که در برابر ترورهای ابتدای دهه 60 واکنشی خشونت‌بار چون اعدام‌های فله‌ای سال ۶۷ انجام گرفت.

در دوره‌ی اصلاحات که گفتمانش بر تساهل و تسامح استوار بود هم این خشونت برخواسته از فرقه مصباحیون بود که ابتدا گریبان اعضای جبهه‌ی ملی را گرفت و بعد نیروهای خودسری از جمله سعید عسگر آنقدر اختیار و قدرت گرفتند که به ترور یکی از تئوری‌پردازان اصلی اصلاحات، سعید حجاریان دست زدند. این موج خشونت فقط گریبان اصلاح‌طلبان و از دیدگاه حاکمیت، غیرخودی‌ها را نگرفت، بلکه سراغ خودی‌ها هم رفت. فرمانده خوش‌نام ارتش، امیر صیاد شیرازی هم از این قائله جان سالم به در نبرد و در مقابل خانه‌اش به شهادت رسید. حاکمیت هیچ‌گاه به این مهم نیندیشید که خشونت، خشونت و مرگ، مرگ می‌آورد.

این منطق استوار بر خشونت پس از سال‌های اصلاحات هم در گشت‌های ارشاد تداوم یافت و نیروهای فشار به تقلید از شیوه‌های اشتباه دهه نخست انقلاب گمان کردند که به ضرب چماق می‌شود حجاب را به زنان باوراند. بعد از انتخابات 88 نیز حاکمیت بار دیگر ثابت کرد که مشی‌اش همچنان بر همان سنت دیرین سال ۶۷ استوار است و کماکان صدای مخالف، هر که می‌خواهد باشد را غیرخودی و به اصطلاح دشمن یا جیره‌خوار دشمن تلقی می‌کند، حتی اگر صاحب آن صدای مخالف "محسن روح‌الامینی" باشد. چه گروهک تروریستی منافقین، چه دختر جوانی که چند روز قبل از کودتای ننگین ۲۲ خرداد به پای صندوق رای همان نظام رفته باشد، چه پسر مدیر ارشد جمهوری اسلامی.

حاکمیت نشان داد به قیمت حفظ قدرت حاضر است دست به تصفیه حساب‌های بزرگ با احزاب قانونی دلسوز آینده کشور بزند، اعضایشان را به زندان بیاندازد، جوانانی که برای گرفتن رایشان به خیابان آمده بودند را مورد بد رفتاری‌های فجیع قرار دهد و بعد هم به عنوان گروهی منافق و معاند شبانه دفنشان کند. این خشونت بی‌پرده و عریان درست همان چیزی است که تفکر اصلاح‌طلبی از آن بیزار است و همین است راز تداوم این مبارزه که روز به روز گسترده‌تر و چشمگیرتر می‌شود.

اما علی‌رغم این خشونت بی‌پرده‌، این بار قربانیان این خشونت، نه مبارزان سیاسی که مردم معمولی‌ هستند که زیر سقف جمهوری اسلامی زندگی می‌کنند و رهبرانشان از بزرگان و معتمدان بنیانگذار جمهوری اسلامی هستند که نه به سیاق مجاهدین خلق (منافقین) ترور می‌کنند، نه بمب می‌گذارند و نه تهدید می‌کنند‌. سبزهای امروز شاگردان مدرسه ‌اصلاح‌طلبی و صلح جویی‌اند و مفهموم نفی خشونت و ایجاد صلح در وجودشان نهادینه شده و با وجود همه‌ی سرکوب‌ها هنوز هم بر مبنای قانون‌اساسی همان دولتی اعتراض می‌کنند که آتش به رویشان می‌گشاید.

سلاح سبزها دست‌های افراشته با علامت پیروزی و سکوت در برابر ناسزاست. در جیب‌هایشان به جای گاز فلفل و اشک آور که این روزها از طرف عمله کودتا برای فرونشاندن صدای اعتراض استفاده می‌شود، عکس شهدای‌ مظلوم و نمادهای سبزشان است. بیخود نیست که حمل مچ‌بند سبز این روزها تا به این حد برای کودتاگران هراس‌آور شده است و شاید بازجویان از شنیدن کلمه ناچیز، "چیز" هم عصبی می‌شوند.

این روزها، خشونت‌طلبان، راهپیمایی آرام و قانونی سبزها را هم تاب نمی‌آورند. سبزها قانونی می‌اندیشند و بر مبنای همان قانونی گام بر می‌دارند که سال‌هاست برای کودتاگران و خشونت‌طلبان جز لقلقه زبان و سوء استفاده از آن برای نوشتن کیفرخواست‌های مضحک و برگزاری بی‌دادگاه‌های نمایشی و صدور احکام بی‌پایه و اساس هیچ کارکرد دیگری ندارد.

سبزها یکی از دغدغه‌های اصلی خود را حمایت از حقوق بشر و مقابله با نقض آن می‌دانند. آن‌ها در روز قدس، خود را حامی ملت‌های قربانی خشونت شناساندند، پس از گذشت 100 روز از سرکوب‌های شدید، راه خود را با آرامش و اهداف قانونی‌شان را از تمامی مخالفان اسلحه به دست خشونت‌خواه جدا کردند و تا به امروز هر حرکت مسلحانه‌ای را به شدت محکوم کردند. این است مشی سبزاندیشان و بر همین اساس است که ترور و کشتار سرداران سپاه هم به اندازه کشتارهای خیابانی بعد از کودتا در نزد سبزها محکوم است.

جنبش سبز تا نفی کامل گفتمان خشونت‌طلبی و برپایی تفکر مبتنی بر صلح از پای نمی‌نشیند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر